125
فرهنگ نامه توبه

]ناگاه صدايى از پشت سرم مى‏گفت: «اى جوان! واى بر تو از سزادهنده روز جزا؛ روزى كه من و تو نگه دارد، چنان كه تو مرا برهنه در ميان لشكر مردگان رها كرده و مرا از گورم درآوردى و كفن‏هايم را دزديدى و رهايم كردى تا براى حسابرسى جُنُب برخيزم! واى بر جوانى تو از آتش!». بنا بر اين، گمان ندارم هرگز بوى بهشت را استشمام كنم. نظر شما چيست اى پيامبر خدا؟
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «از من دور شو، اى تبهكار، كه مى‏ترسم من نيز در آتش تو بسوزم. چقدر به آتش نزديك! چقدر به آتش نزديك!». پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پيوسته اين را مى‏فرمود و به او اشاره مى‏كرد تا آن كه از برابرش گريخت و رفت و وارد مدينه شد و آب و نانى برداشت و به يكى از كوه‏هاى مدينه رفت و در آن به عبادت پرداخت. پلاسى پوشيد و هر دو دستش را به گردن خود، زنجير كرد و صدا زد: پروردگارا! اين بنده تو، بهلول است كه در پيشگاه تو در غل و زنجير است. پروردگارا ! تو مرا مى‏شناسى و مى‏دانى كه چه لغزشى از من سر زد. اى سرور من! اى پروردگار من! من پشيمانم. توبه‏كنان نزد پيامبرت رفتم ؛ امّا او مرا از خود راند و بر ترس من افزود. پس به نام و شكوه و بزرگى سلطنتت، از تو مى‏خواهم كه اميدم را نااميد نكنى. سرور من! دعايم را رد مكن و از رحمتت نوميدم مساز.
چهل شبانه‏روز اين جملات را مى‏گفت، به طورى كه درندگان و وحوش به حال او مى‏گريستند. پس از چهل شبانه‏روز، دستانش را به سوى آسمان برداشت و گفت: بارخدايا! با حاجت من، چه كردى؟ اگر دعايم را پذيرفته و خطايم را بخشيده‏اى، پس به پيامبرت وحى كن، و اگر دعايم را نپذيرفته و خطايم را نبخشيده‏اى و مى‏خواهى مجازاتم كنى، پس هر چه زودتر آتشى بفرست تا مرا بسوزانَد يا كيفرى كه در همين دنيا هلاكم سازد و از رسوايى روز رستاخيز، نجاتم ده.


فرهنگ نامه توبه
124

محترم كرده‏اى؟». گفت: خير. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «خداوند، گناهانت را مى‏آمرزد، اگر چه به اندازه كوه‏هاى سر به فلك كشيده باشند». جوان گفت: گناهانم از كوه‏هاى سر به فلك كشيده هم بزرگ‏تر است. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «خداوند، گناهانت را مى‏آمرزد، اگر چه به اندازه هفت زمين و درياها و ريگ‏ها و درختان و همه مخلوقات آنها باشند». گفت: آنها از هفت زمين و درياها و ريگ‏ها و درختان و همه مخلوقات آنها هم بزرگ‏تر است. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «خداوند، گناهانت، را مى‏آمرزد، اگر چه به اندازه هفت آسمان و ستارگان آنها و به اندازه عرش و كرسى باشند». جوان گفت: از اينها هم بزرگ‏تر است. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با حالت خشم به او نگريست و فرمود: «واى بر تو، اى جوان! گناهان تو بزرگ‏تر است يا پروردگارت؟».
جوان بر خاك افتاد و مى‏گفت: منزّه است پروردگار من! هيچ چيزى از پروردگار من، بزرگ‏تر نيست. پروردگار من، از هر بزرگى بزرگ‏تر است، اى پيامبر خدا! پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «پس آيا گناه بزرگ را جز پروردگار بزرگ مى‏آمرزد؟». جوان گفت: نه به خدا، اى پيامبر خدا ! سپس ساكت شد. پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «واى بر تو اى جوان! آيا يكى از گناهانت را براى من نمى‏گويى؟».
گفت: چرا، مى‏گويم. من مدّت هفت سال، گورها را مى‏شكافتم و مُرده‏ها را درمى‏آوردم و كفن‏هايشان را مى‏كَنْدم تا آن كه دختر يكى از انصار مُرد. چون او را بردند و به خاك سپردند و خانواده‏اش برگشتند و شب شد، من رفتم و قبرش را شكافتم و او را بيرون آوردم و كفنش را كَنْدم و خودش را برهنه، كنار قبرش رها كردم و رفتم. در بين راه، شيطان به سراغم آمد و وسوسه‏ام كرد و گفت: شكم و پيكر سفيدش را نمى‏بينى؟ ران‏هايش را نمى‏بينى؟ و همچنان مرا وسوسه مى‏كرد تا آن كه نزدش برگشتم و اختيارم را از دست دادم و با او نزديكى كردم و در همان جا، رهايش ساختم. [همين طور كه مى‏رفتم

  • نام منبع :
    فرهنگ نامه توبه
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری؛ رسول افقي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9778
صفحه از 239
پرینت  ارسال به