الرَّحِيمُ ؛۱ [همچنين] آن سه نفر كه [از شركت در جنگ تبوك] تخلّف جستند [و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،] تا آن حد كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، [حتّى] در وجود خويش، جايى براى خود نمىيافتند، [در آن هنگام] دانستند پناهگاهى از خدا جز به سوى او نيست. سپس خدا، رحمتش را شامل حال آنها نمود [و به آنان توفيق داد] تا توبه كنند. خداوند، بسيار توبهپذير و مهربان است».
حديث
۱۹۲.تفسير القمّىـ در بيان جنگ تبوك ـ: گروهى از منافقان و همچنين عدّهاى از مؤمنان واقعى كه نفاقى در آنها ديده نشده بود، از جمله كعب بن مالك شاعر و مرارة بن ربيع و هلال بن اميه واقفى (/ موافقى)، از رفتن با پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله خوددارى كردند. پس از آن كه خداوند، توبه اين سه نفر را پذيرفت، كعب گفت: من هيچ گاه، به اندازه زمانى كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به تبوك رفت، قوى نبودم و هيچ گاه دو شتر نيرومند نداشتم، مگر در آن روز ؛ امّا با خود مىگفتم: فردا، پس فردا مىروم. من كه قوى هستم. و بدين ترتيب، سستى نمودم و چند روز پس از رفتن پيامبر صلىاللهعليهوآله ماندم و به بازار مىرفتم، ولى كارى انجام نمىدادم.
گذشت تا به هلال بن اميّه و مرارة بن ربيع ـ كه آن دو نيز به جنگ نرفته بودند ـ بر خوردم و با هم توافق كرديم كه صبح زود به بازار برويم، ولى كارى انجام ندهيم. پيوسته مىگفتيم: فردا مىرويم، پس فردا مىرويم، تا آن كه خبر بازگشت پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله را شنيديم و پشيمان شديم.
چون پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله آمد، به پيشوازش رفتيم تا به او براى سلامتى ايشان [در جنگ] تبريك بگوييم. سلام كرديم ؛ امّا ايشان جواب سلام ما را نداد و صورتش را از ما برگردانْد. به برادرانمان سلام كرديم، آنها هم جواب سلاممان را ندادند. خبر به خانوادههايمان رسيد، آنها نيز ديگر با ما حرف