117
فرهنگ نامه توبه

نمى‏زدند. به مسجد مى‏رفتيم، هيچ كس به ما سلام نمى‏كرد و با ما حرف نمى‏زد. زنانمان نزد پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله رفتند و گفتند: شنيده‏ايم شما از شوهران ما ناخشنوديد. آيا از آنها كناره گيريم؟ پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «از آنها كناره نگيريد، امّا به شما نزديك نشوند».
كعب بن مالك و دو يارش با مشاهده اين وضع، گفتند: وقتى نه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با ما سخن مى‏گويد نه برادرانمان و نه خانواده‏مان، چرا در مدينه بمانيم؟ بياييد به اين كوه برويم و آن قدر در آن بمانيم تا خدا، توبه ما را بپذيرد يا اين كه بميريم.
پس به انتهاى كوهى در مدينه رفتند و روزها روزه مى‏گرفتند و زنانشان براى آنها غذا مى‏آوردند و در گوشه‏اى مى‏گذاشتند و مى‏رفتند و با آنها سخن نمى‏گفتند. روزهاى بسيار بر اين حال ماندند و شب و روز مى‏گريستند و از خدا مى‏خواستند كه آنها را ببخشد. چون كار به طول انجاميد، كعب به بقيّه گفت: اى دوستان! خدا بر ما خشم گرفته، پيامبرش بر ما خشم گرفته و خانواده و برادرانمان هم بر ما خشم گرفته‏اند و هيچ كس با ما سخن نمى‏گويد. پس چرا ما خود بر يكديگر خشم نگيريم؟ در دلِ شب، پراكنده شدند و سوگند خوردند كه با يكديگر سخن نگويند تا بميرند يا خداوند، توبه‏شان را بپذيرد.
سه روز بدين منوال گذشت و هر كدام آنها در گوشه‏اى از كوه بود و هيچ كدام از آنها يكديگر را نمى‏ديدند و با يكديگر سخن نمى‏گفتند. چون شب سوم شد، پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در خانه امّ سلمه بود كه [پذيرفته شدن] توبه آنان بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شد.
درباره سخن: «خداوند، به سبب پيامبر بر مهاجران و انصار كه او را در آن ساعت دشوار پيروى كردند، بخشيد»، امام صادق عليه‏السلام فرمود: «اين گونه نازل شده است. ابوذر و ابوخُثَيمه و عمر بن وهب، كسانى بودند كه ابتدا با پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نرفتند ؛ امّا بعد به ايشان ملحق شدند».


فرهنگ نامه توبه
116

الرَّحِيمُ ؛۱ [همچنين] آن سه نفر كه [از شركت در جنگ تبوك] تخلّف جستند [و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،] تا آن حد كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، [حتّى] در وجود خويش، جايى براى خود نمى‏يافتند، [در آن هنگام] دانستند پناهگاهى از خدا جز به سوى او نيست. سپس خدا، رحمتش را شامل حال آنها نمود [و به آنان توفيق داد] تا توبه كنند. خداوند، بسيار توبه‏پذير و مهربان است».

حديث

۱۹۲.تفسير القمّىـ در بيان جنگ تبوك ـ: گروهى از منافقان و همچنين عدّه‏اى از مؤمنان واقعى كه نفاقى در آنها ديده نشده بود، از جمله كعب بن مالك شاعر و مرارة بن ربيع و هلال بن اميه واقفى (/ موافقى)، از رفتن با پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خوددارى كردند. پس از آن كه خداوند، توبه اين سه نفر را پذيرفت، كعب گفت: من هيچ گاه، به اندازه زمانى كه پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به تبوك رفت، قوى نبودم و هيچ گاه دو شتر نيرومند نداشتم، مگر در آن روز ؛ امّا با خود مى‏گفتم: فردا، پس فردا مى‏روم. من كه قوى هستم. و بدين ترتيب، سستى نمودم و چند روز پس از رفتن پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ماندم و به بازار مى‏رفتم، ولى كارى انجام نمى‏دادم.
گذشت تا به هلال بن اميّه و مرارة بن ربيع ـ كه آن دو نيز به جنگ نرفته بودند ـ بر خوردم و با هم توافق كرديم كه صبح زود به بازار برويم، ولى كارى انجام ندهيم. پيوسته مى‏گفتيم: فردا مى‏رويم، پس فردا مى‏رويم، تا آن كه خبر بازگشت پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را شنيديم و پشيمان شديم.
چون پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آمد، به پيشوازش رفتيم تا به او براى سلامتى ايشان [در جنگ] تبريك بگوييم. سلام كرديم ؛ امّا ايشان جواب سلام ما را نداد و صورتش را از ما برگردانْد. به برادرانمان سلام كرديم، آنها هم جواب سلاممان را ندادند. خبر به خانواده‏هايمان رسيد، آنها نيز ديگر با ما حرف

1.توبه : آيه ۱۱۸ .

  • نام منبع :
    فرهنگ نامه توبه
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری؛ رسول افقي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8276
صفحه از 239
پرینت  ارسال به