113
فرهنگ نامه توبه

مى‏خواهند آن را حركت دهند، يونس عليه‏السلام از آنها خواست كه او را هم با خود ببرند و سوارش كردند. در ميانه دريا كه رسيدند، خداوند، نهنگ بزرگى را فرستاد و جلو كشتى را گرفت. يونس عليه‏السلام به نهنگ نگريست و از آن وحشت كرد و به انتهاى كشتى رفت. نهنگ به طرف او چرخيد و دهانش را باز كرد. سرنشينان كشتى بيرون آمدند و گفتند: در ميان ما يك نفر گنهكار وجود دارد. پس، قرعه زدند و تيرِ قرعه به نام يونس در آمد. اين است فرموده خداوند عز و جل كه: «پس قرعه انداخت و خود از بازماندگان شد»۱. سرنشينان كشتى، او را گرفتند و در دريا انداختند «و ماهى [بزرگ]، او را بلعيد»۲ و به ميان آب برد.۳

1.صافّات : آيه ۱۴۱ .

2.صافّات: آيه ۱۴۲ .

3.قالَ لي أبو عَبدِ اللّه‏ِ عليه‏السلام : ما رَدَّ اللّه‏ُ العَذابَ إلاّ عَن قَومِ يونُسَ ، وكانَ يونُسُ يَدعوهُم إلَىالإِسلامِ فَيَأبَونَ ذلِكَ ، فَهَمَّ أن يَدعُوَ عَلَيهِم . وكانَ فيهِم رَجُلانِ: عابِدٌ وعالِمٌ ، وكانَ اسمُ أحَدِهِما «مَليخا» وَالآخَرُ اسمُهُ «روبيلُ» ، فَكانَ العابِدُ يُشيرُ عَلى يونُسَ بِالدُّعاءِ عَلَيهِم ، وكانَ العالِمُ يَنهاهُ ، ويَقولُ : لا تَدعُ عَلَيهِم؛ فَإِنَّ اللّه‏َ يَستَجيبُ لَكَ ولا يُحِبُّ هَلاكَ عِبادِهِ ، فَقَبِلَ قَولَ العابِدِ ولَم يَقبَل مِنَ العالِمِ ، فَدَعا عَلَيهِم فَأَوحَى اللّه‏ُ عز و جل إلَيهِ : يَأتيهِمُ العَذابُ في سَنَةِ كَذا وكَذا ، في شَهرِ كَذا وكَذا ، في يَومِ كَذا وكَذا .
فَلَمّا قَرُبَ الوَقتُ ، خَرَجَ يونُسُ مِن بَينِهِم مَعَ العابِدِ وبَقِيَ العالِمُ فيها ، فَلَمّا كانَ في ذلِكَ اليَومِ نَزَلَ العَذابُ . فَقالَ العالِمُ لَهُم : يا قَومِ افزَعوا إلَى اللّه‏ِ فَلَعَلَّهُ يَرحَمُكُم ويَرُدُّ العَذابَ عَنكُم ، فَقالوا : كَيفَ نَصنَعُ ؟ قالَ : اِجتَمِعوا وَاخرُجوا إلَى المَفازَةِ ، وفَرِّقوا بَينَ النِّساءِ وَالأَولادِ ، وبَينَ الإِبِلِ وأَولادِها ، وبَينَ البَقَرِ وأَولادِها ، وبَينَ الغَنَمِ وأَولادِها ، ثُمَّ ابكُوا وَادعُوا .
فَذَهَبوا وفَعَلوا ذلِكَ وضَجّوا وبَكَوا ، فَرَحِمَهُمُ اللّه‏ُ وصَرَفَ عَنهُمُ العَذابَ ، وفَرَّقَ العَذابَ عَلَى الجِبالِ ، وقَد كانَ نَزَلَ وقَرُبَ مِنهُم . فَأَقبَلَ يونُسُ لِيَنظُرَ كَيفَ أهلَكَهُمُ اللّه‏ُ فَرَأَى الزّارِعينَ يَزرَعونَ في أرضِهِم ، قالَ لَهُم: ما فَعَلَ قَومُ يونُسَ ؟ فَقالوا لَهُ ـ ولَم يَعرِفوهُ ـ : إنَّ يونُسَ دَعا عَلَيهِم فَاستَجابَ اللّه‏ُ لَهُ ونَزَلَ العَذابُ عَلَيهِم ، فَاجتَمَعوا وبَكَوا ودَعَوا فَرَحِمَهُمُ اللّه‏ُ وصَرَفَ ذلِكَ عَنهُم وفَرَّقَ العَذابَ عَلَى الجِبالِ ، فَهُم إذا يَطلُبونَ يونُسَ لِيُؤمِنوا بِهِ .
فَغَضِبَ يونُسُ ومَرَّ عَلى وَجهِهِ مُغاضِبا للّه‏ِِ كَما حَكَى اللّه‏ُ ، حَتَّى انتَهى إلى ساحِلِ البَحرِ ، فَإِذا سَفينَةٌ قَد شُحِنَت وأَرادوا أن يَدفَعوها ، فَسَأَلَهُم يونُسُ أن يَحمِلوهُ فَحَمَلوهُ ، فَلَمّا تَوَسَّطُوا البَحرَ بَعَثَ اللّه‏ُ حوتا عَظيما فَحَبَسَ عَلَيهِمُ السَّفينَةَ مِن قُدّامِها ، فَنَظَرَ إلَيهِ يونُسُ فَفَزِعَ مِنهُ ، وصارَ إلى مُؤخَّرِ السَّفينَةِ ، فَدارَ إلَيهِ الحوتُ وفَتَحَ فاهُ ، فَخَرَجَ أهلُ السَّفينَةِ فَقالوا : فينا عاصٍ ، فَتَساهَموا فَخَرَجَ سَهمُ يونُسَ ، وهُوَ قَولُ اللّه‏ِ عز و جل : « فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنَ الْمُدْحَضِينَ »فَأَخرَجوهُ فَأَلقَوهُ فِي البَحرِ ، «فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ» ومَرَّ بِهِ فِي الماءِ تفسير القمّي : ج ۱ ص ۳۱۷ ، مجمع البيان : ج ۵ ص ۲۰۴ .


فرهنگ نامه توبه
112

"مَليخا" بود و نام ديگرى "روبيل". عابد به يونس عليه‏السلام مى‏گفت آنها را نفرين كند وى عالم، او را از اين كار، نهى مى‏كرد و مى‏گفت: نفرينشان مكن؛ زيرا خداوند، دعاى تو را مستجاب مى‏كند، در حالى كه نابودى بندگانش را دوست ندارد. امّا يونس عليه‏السلام سخن عابد را پذيرفت و از عالم نپذيرفت و قومش را نفرين كرد. پس خداى عز و جل به او وحى فرمود كه در سال چنين و چنان سال و ماه و روزى عذاب به آنان مى‏رسد و در ماه چنين و چنان و در روز چنين و چنان، عذاب بر آنان مى‏رسد.
چون زمان [عذاب] نزديك شد، يونس با آن عابد از ميان قومش خارج شد، ولى عالم در شهر ماند. روز موعود كه فرا رسيد، عذاب نازل شد، عالم به آنها گفت: اى قوم من! به خدا پناه بريد، باشد كه به شما رحم كند و عذاب را از شما بگردانَد. گفتند: چه كنيم؟ گفت: جمع شويد و به بيابان برويد و مادران را از فرزندانشان و شترها را از بچّه‏هايشان و گاوها را از گوساله‏هايشان و گوسفندان را از برّه‏هايشان جدا سازيد و سپس، گريه و دعا كنيد. آنها رفتند و چنين كردند و ضجّه و گريه كردند. پس خداوند، بر ايشان رحم آورد و عذاب را از آنها برگرداند و آن را كه فرود آمده و نزديك شده بود، بر سرِ كوه‏ها ريخت. يونس عليه‏السلام آمد تا ببيند خداوند، چگونه آنها را هلاك كرده است، ديد كشاورزان در زمين خود به زراعت مشغول‏اند. به آنها گفت: از قوم يونس، چه خبر؟ كشاورزان ـ كه او را نشناختند ـ گفتند: يونس، نفرينشان كرد و خداوند، دعايش را مستجاب نمود و عذاب را بر ايشان فرو فرستاد ؛ امّا آنها جمع شدند و گريه و دعا كردند و خداوند بر ايشان رحم آورد و عذاب را از آنها برگرداند و بر سرِ كوه‏ها ريخت. حال در جستجوى يونس‏اند تا به او ايمان بياورند.
يونس عليه‏السلام عصبانى شد و دل‏آزرده از خداوند ـ چنان كه خود خدا نقل كرده است ـ برگشت و رفت تا به ساحل دريا رسيد، ديد كشتى‏اى بار گرفته است و

  • نام منبع :
    فرهنگ نامه توبه
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری؛ رسول افقي
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8239
صفحه از 239
پرینت  ارسال به