مىخواهند آن را حركت دهند، يونس عليهالسلام از آنها خواست كه او را هم با خود ببرند و سوارش كردند. در ميانه دريا كه رسيدند، خداوند، نهنگ بزرگى را فرستاد و جلو كشتى را گرفت. يونس عليهالسلام به نهنگ نگريست و از آن وحشت كرد و به انتهاى كشتى رفت. نهنگ به طرف او چرخيد و دهانش را باز كرد. سرنشينان كشتى بيرون آمدند و گفتند: در ميان ما يك نفر گنهكار وجود دارد. پس، قرعه زدند و تيرِ قرعه به نام يونس در آمد. اين است فرموده خداوند عز و جل كه: «پس قرعه انداخت و خود از بازماندگان شد»۱. سرنشينان كشتى، او را گرفتند و در دريا انداختند «و ماهى [بزرگ]، او را بلعيد»۲ و به ميان آب برد.۳