149
فرهنگ‌نامه جمعه

۴/۲

دعای ندبه

۱۹۹.المزار الكبير: این، دعای ندبه است. محمّد بن على بن ابى قُرّه می‌گويد: این دعا را از کتاب ابو جعفر محمّد بن حسین بن سفیان بَزوفَرى ـ که خدا از او خشنود باد ـ نقل کرده‏ام. او گفته است که اين دعا براى صاحب الزمان است ـ که درود خدا بر او باد و خداوند، فرج او و گشایش کار ما را به دست او تعجیل فرماید ـ و مستحب است که این دعا در عيدهاى چهارگانه خوانده شود:
"خدا را ستایش که پروردگار جهانيان است و درود و سلام فراوان خداوند بر سَرور ما، محمّد پيامبرش و خاندان او باد.
خداوندا! تو را ستایش بر قضای تو در باره دوستانت، که آنان را براى خود و آيينت، خالصشان ساخته‌اى؛ چرا که براى آنان نعمت فراوانى را که پيش توست، برگزيدى؛ نعمتى هميشگى که آن را زوال و نابودى نيست، پس از آن که پارسايى در اين دنياى پست و [نيز در باره] زرق و برق آن را بر آنان شرط کردى. آنان نيز با تو چنين شرط کردند، و تو دانستی که آنان به آن وفادارند. پس، آنان را پذيرفتى و مقرّب داشتى و از پيش، بر ايشان نام بلند و ستايش آشکار روا داشتى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و با وحى خويش، آنان را گرامى داشتى و با علم خود از آنان پذيرايى کردى و وسيله‌اى به سوی خشنودی‌ات و راهى به آستانت قرارشان دادى.
يکى از آنان را در بهشت خود جاى دادى، تا آن که از آن برون آوردى. يکى را بر کشتى خود سوار ساختى و با رحمت خويش، او و مؤمنان همراهش را از هلاکت رهانيدى. يکى را دوست خود قرار دادى و از تو در ميان آيندگان، آوازه نيکو خواست. پس پذيرفتى و آن را والا قرار دادى. و با يکى، از طريق درخت، سخن گفتى و برادرش را ياور و وزيرش ساختى. يکى را نيز بدون پدر به دنيا آوردى و به او نشانه‌هاى روشن دادى و با روح القدس، تأييدش کردى. و براى هر يک، آيينى مقرّر داشتى و راه و روشى گشودى و جانشينانى برگزيدى که يکى پس از ديگرى و از زمانى تا زمان ديگر، نگهبان آيين باشند، براى برپايىِ دينت و حجّت بودن بر بندگانت و براى آن که حق از جايگاهش برکنده نشود و باطل، بر اهل حق چيره نگردد، و تا کسى نگويد: چرا به سوى ما پيامبرى بيم‌دهنده نفرستادى تا پيش از آن که خوار و فرومايه شويم، از نشانه‌هاى تو پيروى کنيم، تا آن که کار را به حبيب و برگزيده‏ات محمّد صلی الله علیه و آله رساندى و او همان گونه که وى را برگزيده بودى، سَرور آفريدگانت و برگزيده برگزيدگان و برترينِ انتخاب شدگانت بود و گرامى‌ترين کسى که بر او اعتماد کردى. او را بر پيامبرانت مقدّم داشتى و وى را به سوى بندگانت از جنّ و انس برانگيختى و مشرق‏ها و مغرب‏هايت را زير پايش قرار دادى و بُراق۱ را مسخّر او ساختى و او را به آسمانت بالا بردى و دانش جهان هستی تا پايان آفرينشت را، به او سپردى. سپس او را با رُعب [افکندن در دل دشمنانش] يارى کردى و با جبرئيل و ميکائيل و فرشتگانِ نشاندار خود، احاطه‌اش فرمودی و به او وعده دادى که دين او را بر همه دين‏ها غالب سازى، هر چند مشرکانْ خوش نداشته باشند. و اين، پس از آن بود که او را جايگاه راستى در خانواده‏اش بخشيدى و نخستين خانه‌اى را که در مکّه، مايه برکت و هدايت براى جهانيان بود، براى او و آنان قرار دادى؛ خانه‌اى که در آن، نشانه‏هايى روشن، همچون مقام ابراهيم است و هر که در آن خانه درآيد، در امان باشد و فرمودى: (همانا خداوند خواسته است که پليدى را از شما خاندان ببَرَد و شما را کاملاً پاک گرداند). سپس در کتاب خودت، پاداش محمّد صلی الله علیه و آله را مهرورزى با آن خاندان قرار دادى و فرمودى: (بگو: بر آن رسالت، پاداشى از شما نمى‌خواهم، مگر آن کس که بخواهد راهى به سوى پروردگارش بجويد) و آنان، راهِ رسيدن به تو و طريق دست يافتن به رضاى تو بودند.
پس، پيامبر صلی الله علیه و آله چون دورانش سپرى گشت، جانشين خود على بن ابى طالب را ـ که صلوات خدا بر آن دو و بر خاندانشان ـ به عنوان راه‌نما برگماشت؛ چرا که او بيم دهنده بود و هر قومى را هدايتگرى است. پس، در حالى که گروه مردم [در غدير خُم] در برابرش بودند، فرمود: "هر که من سرپرست او بودم، پس على سرپرست اوست. خداوندا! با دوستدارش دوستى و با دشمنش دشمنى کن و هر که يارى‏اش مى‏کند، ياورش باش و هر که خوارش مى‏کند، خوارش کن!".
و فرمود: "هر که من پيامبرش بودم، على امير و فرماندهِ اوست" و فرمود: "من و على از يک درختيم و مردم ديگر، از درختانى پراکنده‏اند". و او را نسبت به خود، جايگاهى بخشيد که هارون نسبت به موسى داشت و به او فرمود: "تو نسبت به من، به منزله هارون به موسایى، جز آن که پس از من، پيامبرى نيست".
و دخترش را که سَرور زنان جهان است، به همسرىِ او درآورد و از مسجد خود، آنچه بر خودش حلال بود، بر على هم حلال ساخت و همه درها را بست، مگر درِ او را. سپس دانش و حکمت خود را نزد على به وديعت نهاد و فرمود: "من، شهر عِلمم و على، درِ آن است. پس، هر که خواستار آن شهر باشد، بايد از درِ آن درآيد". سپس فرمود: "تو، برادر و وصّى و وارث منى. گوشت تو از گوشت من، و خون تو از خون من است و صلح با تو، صلح با من است و جنگیدن با تو، جنگیدن با من است. ايمان، با گوشت و خونت آميخته است، آن گونه که با گوشت و خون من آميخته است و تو فردا [ى قيامت،] کنار حوض [کوثر] با منی. تو جانشين منى و تويى که بدهىِ مرا ادا مى‏کنى و وعده‏هايم را به انجام مى‏رسانى، و پيروان تو بر منبرهايى از نورند، با چهره‏هايى روشن که در بهشت، اطراف من و همسايگان من‏اند. اى على! اگر تو نبودى، پس از من، مؤمنان باز شناخته نمى‌شدند".
و على علیه السلام پس از پيامبر، روشنگرى از گم‌راهى، و فروغى از نابينايى، و ريسمان استوار خدا، و راه راست پروردگار بود. نه کسى در خويشاوندى و سابقه در دين، از او پيش‏تر بود و نه کسى در فضیلت و منقبت، به او مى‏رسيد. پا به پاى پيامبر صلی الله علیه و آله پيش مى‏رفت و برای تأويل قرآن، [با مخالفان] مى‏جنگيد و در راه خدا از ملامت هيچ ملامتگرى بيم نداشت. در راه خدا، خون سران [لجباز] عرب را ريخت و دلاورانشان را کُشت و گرگ‌هاى آنان را از هم دريد و در دل‏هايشان کينه‏هايى از بدر و خيبر و حنين و جز آنها بر جاى نهاد. آن گروه نيز بر دشمنى با او همدست شدند و به جنگ با او روى آوردند، تا آن که او با عهدشکنان [در جنگ جمل] و ستمگران [در صفّين] و بيرون روندگان از دين (نهروانيان) جنگيد و آنان را کشت. و چون روزگارش سر آمد و شقى‌ترينِ مردم ـ که از نگون‌بخت‌ترينِ پيشينيان، پيروى مى‏کرد ـ او را به شهادت رساند، فرمان پيامبر خدا صلی الله علیه و آله در باره هدايتگران، يکى پس از ديگرى، اطاعت نشد و امّت، بر دشمنى با او و همدستى بر قطع رَحِم پيامبر صلی الله علیه و آله و دور ساختن فرزندانش اصرار داشتند، مگر اندکى که به رعايت حقّ پيامبر صلی الله علیه و آله در باره آنان، وفا کردند. پس برخى کشته شدند، برخى به اسارت رفتند، و برخى، از وطن خويش تبعيد شدند، و قلم تقدير الهى بر آنان جارى شد، آن گونه که اميد پاداش نيکو بر آن می‏رفت، که زمين، از آنِ خداوند است و به هر کس از بندگانش که بخواهد، به ميراث مى‏دهد و سرانجام، از آنِ پرواپيشگان است و پروردگار ما، منزّه است. همانا وعده پروردگارمان شدنى است و خداوند، وعده‏اش را خلاف نخواهد کرد و او ارجمند و حکيم است. پس، گريه کنندگان، بر پاکانِ خاندان محمّد و على ـ که درود خدا بر آن دو و خاندانشان باد ـ بگريند و ناله‌کنندگان، بر آنان ناله کنند و براى چو آنان، اشک‏ها ريخته شود و فرياد‌کِشان و ضجّه زنان و شيون‌کُنان، بر آنان فرياد کِشند و ضجّه زنند و شيون کنند که: حسن کجاست؟ حسين کجاست؟ فرزندان حسين کجايند؟ شايسته‌اى پس از شايسته‏ای و راستگويى پس از راستگویی کجاست راهِ پس از راه؟ کجايند برگزيدگانِ پس از برگزيدگان؟ کجايند خورشيدهاى فروزان؟ کجايند ماه‌هاى تابان؟ کجايند ستارگان درخشان؟ کجايند نشانه‌هاى دين و پايگاه‌هاى دانش؟ کجاست بقيّة الله که از خاندان رسالت، بیرون نيست؟ کجاست آن مهيّاگشته براى ريشه‌کن کردن ستمگران؟ کجاست آن که انتظار مى‏رود اختلاف‏ها و کجى‏ها را اصلاح کند؟ کجاست آن که اميد است ستم و تجاوز را از بين ببرد؟ کجاست آن که براى بازسازى واجبات و مستحبّات، ذخيره شده است؟ کجاست آن برگزيده براى بازگرداندن آيين و احکام خدا؟ کجاست آن که اميد بسته‌ايم قرآن و حدود آن را زنده سازد؟ کجاست احياگر نشانه‌هاى دين و دينداران؟ کجاست در‌هم‌کوبنده شوکت تجاوزکاران؟ کجاست ويران‌کننده بنيان‌هاى شرک و نفاق؟ کجاست ريشه‌کن‌کننده فاسقان و گنهکاران؟ کجاست دروکننده شاخ و برگ گم‌راهى و تفرقه؟ کجاست نابودکننده نشانه‌هاى گم‌راهى و هواپرستى؟ کجاست قطع‌کننده رشته‌هاى دروغ و افترا؟ کجاست از بين‌برنده عنادگران و سرکشان؟ کجاست عزّت‌بخشِ دوستان و خوارکننده دشمنان؟ کجاست وحدت‌آفرين بر محور تقوا؟ کجاست آن درِ خدا که از آن وارد مى‏شوند؟ کجاست آن چهره خدا که اوليا به آن روى مى‏آورند؟ کجاست آن وسيله پيوند زمين و آسمان؟ کجاست صاحب روز پيروزى و برافرازنده پرچم هدايت؟ کجاست آن به‌هم‌بافنده ریسمان درستکاری و خرسندی؟ کجاست آن خونخواه پيامبران و پيامبرزادگان؟ کجاست آن خونخواه کشته به کربلا؟ کجاست آن يارى شده الهى بر ضدّ هر که بر او ستم کند و افترا بندد؟ کجاست آن ناچارى که چون دعا کند، اجابت شود؟ کجاست آن سرآمد جانشینان، که صاحب نيکى و تقواست؟ کجاست فرزند پيامبرِ برگزيده و پسر علىِ مرتضى و پسر خديجه غرّا و فرزند فاطمه کبرا؟ پدر و مادرم به فدايت و جانم نگهدارت، اى پسر سَروران مقرّب! اى پسر گرامى‏ترین برگزيدگانِ! اى پسر هدايتگرانِ ره‌یافته! اى پسر برگزيدگان وارسته! اى پسر سَروران برگزيده! اى پسر پاکان پاکيزه! اى پسر بخشندگان انتخاب شده! اى پسر سالاران و سروران بزرگ! اى پسر ماه‌هاى تابان! اى پسر چراغ‌هاى فروزان! اى پسر شهاب‌هاى درخشان! اى پسر ستارگان نورافشان! اى پسر راه‌هاى روشن! اى پسر نشان‌هاى آشکار! اى پسر دانش‌هاى کامل! اى پسر نشانه‌هاى هويدا! اى پسر سنّت‌هاى پرآوازه! اى پسر نشان‌هاى يادشده! اى پسر معجزه‌هاى موجود! اى پسر راه راست! اى پسر خبر بزرگ! اى پسر آن که نزد خدا در اُمّ الکتابْ والا و فرزانه است! اى پسر آيات و بيّنات! اى پسر دليل‌هاى آشکار! اى پسر برهان‌هاى درخشان! اى پسر حجّت‌هاى رسا! اى پسر نعمت‌هاى سرشار! اى پسر طاها و آيات محکم! اى پسر ياسين و ذاريات! اى پسر طور و عاديات! اى پسر آن که [به خدا] نزديک شد و نزديک شد تا آن که به اندازه دو کمان به قُرب خداى والاى برتر رسيد! کاش مى‏دانستم در کدام سو و ناحيه جا گرفته‌اى؟! بلکه در کدام سرزمين و خاک به سر مى‏برى؟! آيا در رَضوى۲ يا در مکانی دیگر؟ يا در ذى طُوى؟۳ بر من سخت و ناگوار است که مردم را ببينم و تو ديده نشوى و از تو هيچ صدا و نجوايى نشنوم. بر من سخت است که رنج و بلا تو را احاطه کند و من آسوده باشم و هيچ ناله و شِکوه‌اى از من به حضورت نرسد. جانم فدايت، اى پنهانى که از ما دور نيستى! جانم فدايت، اى جدايى که از ما جدا نيستى! جانم فدايت، اى آرزوى هر مرد و زن مشتاق مؤمنى که ياد مى‏کند و ناله شوق سر مى‏دهد! جانم فدايت، اى عزّت‏نهادی که کسى برتر از او نيست! جانم فدايت، اى از تبار ریشه‏دارى که کسى همانندش نيست! جانم فدايت، اى از نعمت‌هاى ديرينى که کسى چون آنها نيست! جانم فدايت، اى از خاندان شرافتى که کسى با آنان برابر نيست! مولاى من! تا کى حیران تو باشم، تا کى؟ و با کدام خطاب و نجوا تو را توصيف کنم؟ بر من، بسى سخت است که از غیر تو پاسخ و سخن بشنوم! بر من، بسى ناگوار است که بر تو بگريم و مردم، تو را وا گذارند! بر من، بسى دشوار است که آنچه مى‏گذرد، بر تو بگذرد، نه بر آنان! آيا ياورى هست که با او ناله فراق و گريه طولانى سر دهم؟ آيا بى‌تاب نالانى هست که چون تنها شود، با او هم‌ناله شوم؟ آيا چشمى مى‏گريد تا چشم من در يارىِ آن، زار‌زار بگريد؟ آيا ـ اى پسر احمد ـ راهى براى ديدار تو هست؟ آيا امروزِ ما به فردايش متّصل مى‏شود که بهره مند شويم؟ کى مى‏شود که بر جويبارهاى پُرآبِ رحمتت در آييم و سيراب شويم؟ کى از چشمه زلال آب لطفت بهره‌مند مى‏شويم؛ که عطشْ طولانى شده است؟! کى مى‏شود که صبح و شام، با تو باشيم و چشممان روشن گردد؟ کى مى‏شود که تو ما را ببينى و ما تو را ببينيم، در حالى که پرچم پيروزى را افراشته باشى، ديده شوی؟ آيا ما را خواهى ديد، در حالى که گرداگِرد تو حلقه زده‌ايم و تو مردم را رهبرى مى‏کنى و جهان را پر از داد کرده‌اى و دشمنانت را خوارى و کيفر چشانده‌اى و سرکشان و منکران حق را نابود ساخته‌اى و متکبّران را ريشه‌کن کرده‌ای و ستمگران را نابود ساخته‌اى، در حالى که ما [لب به ثناى خدا گشوده] مى‏گوييم: حمد و ثنا از آنِ خداوند، پروردگار جهانيان است؟ خداوندا! تويى برطرف کننده غم‏ها و گرفتارى‌ها. از تو دادخواهى مى‏کنم؛ که دادرسى، نزد توست و تويى پروردگار آخرت و دنيا. پس، اى فريادرس دادخواهان! به فرياد بنده کوچک و گرفتارت برس و سَروَرش را نشانش بده ـ اى خداى بسيار مقتدر ـ و به سبب وى رنج و سوز غم و هجران را از او بزداى و آتش سوزان دلش را فرو بنشان. اى آن که بر عرش، استوار گشته‌اى و اى آن که بازگشت و فرجام، به سوى توست! خداوندا! ما بندگان توييم که شيفته ولىّ تو هستيم؛ آن که يادآور تو و پيامبر توست. او را براى ما نگهبان و پناهگاه آفريدى و براى ما مايه استوارى و پناهندگى ساختى و وى را براى مؤمنان ما پيشوا قرار دادى. پس، درود و سلام ما را به او برسان و بدين سبب بر کرامت ما ـ اى پروردگار ـ بيفزاى و قرارگاه او را براى ما مايه قرار و آرامش قرار بده و نعمتت را بر ما چنين کامل کن که او را پيشاپيشِ ما قرار دهى و ما را وارد بهشت خودت سازى و همدم شهيدان از برگزيدگان خودت، قرار دهى!
خداوندا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست؛ بر جدّش، محمّد، فرستاده تو و سَرور بزرگ‌تر، و بر پدرش سَرور کوچک‌تر، و بر مادربزرگش صدّيقه کبرا فاطمه دختر محمّد، و بر هر کدام از پدران نيکويش که برگزيده تو ‏اَند، و بر خودِ او، درود فرست؛ برترين، کامل‌ترين، تمام‏ترين، پيوسته‏ترين، بزرگ‏ترين و سرشارترين درودى که بر هر يک از بندگان برگزيده‏ات فرستاده‏اى؛ و بر او درودى فرست، بى‌شمار و بى‌پايان!
خداوندا! به سبب او حق را برپا بدار. به سبب او باطل را نابود کن. به سبب او دوستان خود را حاکم گردان. به سبب او دشمنانت را خوار کن و ـ خداوندا ـ ميان ما و او پيوندى برقرار ساز که به همنشينى با نياکانش بينجامد. و ما را از آنانى قرار بده که به دامان آنان چنگ مى‏زنند و در سايه لطف آنان به سر مى‏برند. و ما را يارى کن تا حقوقش را به او ادا کنيم و در فرمان‌بُردارى‏اش بکوشيم و از نافرمانى‏اش پرهيز کنيم! و با خرسندىِ او بر ما منّت بگذار، و رأفت و مهربانى و دعا و خير او را به ما ببخش، به اندازه اى که با آن به رحمت گسترده‏ات و کاميابى از نزدت، دست يابيم. و به سبب او نمازمان را پذيرفته، گناهانمان را آمرزيده، و دعاهايمان را اجابت شده قرار بده. و به سبب او روزى‌هاى ما را گشاده و اندوه‌هاى ما را کفايت شده و نيازهاى ما را برآورده قرار بده. و با چهره بزرگوارت به من روی کن و با نگاه رحمت‌بار، بر ما بنگر تا با آن، به کرامت کامل در پيشگاهت نايل آييم. سپس به جود خود، آن نگاه پُر مهر را از ما بر نگردان. و ما را از حوض جدّش صلی الله علیه و آله با جام او و با دست او سيراب کن؛ سيرابى کامل و گوارا، که پس از آن، هيچ تشنگى‏اى نباشد، اى مهربان‏ترينِ مهربانان!”.

1.. بُراق، نام مَركبى است كه پيامبر۹ خدا شب معراج بر آن سوار شد. به خاطر درخشندگى‏اش، چنين ناميده شد.

2.. نام كوهى در مدينه است.

3.. جايى نزديک مكّه است.


فرهنگ‌نامه جمعه
148

۴/۲

دُعاءُ النُّدبَةِ

۱۹۹.المزار الكبير: الدُعاءُ لِلنُّدبَةِ. قالَ مُحَمَّدُ بنُ [عَلِيِّ بنِ] أبي قُرَّةَ: نَقَلتُ مِن كِتابِ أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ الحُسَينِ بنِ سُفيانَ البَزَوفَرِيِّ رضي الله عنه هذَا الدُّعاءَ، وذَكَرَ فيهِ أنَّهُ الدُّعاءُ لِصاحِبِ الزَّمانِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وعجّل فرجه وفرجنا به، ويُستَحَبُّ أن يُدعىٰ بِهِ فِي الأعيادِ الأربَعَةِ:۱
الحَمدُ للّهِ رَبِّ العالَمينَ وصَلَّى اللّهُ عَلىٰ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وآلِهِ وسَلَّمَ تَسليماً.
اللهُمَّ لَكَ الحَمدُ عَلى ما جَرىٰ بِهِ قَضاؤُكَ في أولِيائِكَ الَّذينَ استَخلَصتَهُم لِنَفسِكَ ودينِكَ؛ إذِ اختَرتَ لَهُم جَزيلَ ما عِندَكَ مِنَ النَّعيمِ المُقيمِ الَّذي لا زَوالَ لَهُ ولاَ اضمِحلالَ، بَعدَ أن شَرَطتَ عَلَيهِمُ الزُّهدَ في زَخارِفِ هذِهِ الدُّنيَا الدَّنِيَّةِ۲ وزِبرِجِها۳، فَشَرَطوا لَكَ ذلِكَ، وعَلِمتَ مِنهُمُ الوَفاءَ بِهِ، فَقَبِلتَهُم وقَرَّبتَهُم، وقَدَّمتَ لَهُمُ الذِّكرَ العَلِيَّ وَالثَّناءَ الجَلِيَّ، وأَهبَطتَ عَلَيهِم مَلائِكَتَكَ، وكَرَّمتَهُم بِوَحيِكَ، ورَفَدتَهُم بِعِلمِكَ، وجَعَلتَهُمُ الذَّرایِعَ۴ إلَيكَ، وَالوَسيلَةَ إلى رِضوانِكَ.
فَبَعضٌ أسكَنتَهُ جَنَّتَكَ إلى أن أخرَجتَهُ مِنها، وبَعضٌ حَمَلتَهُ في فُلكِكَ، ونَجَّيتَهُ ومَن آمَنَ مَعَهُ مِنَ الهَلَكَةِ بِرَحمَتِكَ، وبَعضٌ اتَّخَذتَهُ خَليلاً، وسَأَلَكَ لِسانَ صِدقٍ فِي الآخِرينَ، فَأَجَبتَهُ وجَعَلتَ ذلِكَ عَلِيّاً، وبَعضٌ كَلَّمتَهُ مِن شَجَرَةٍ تَكليماً، وجَعَلتَ لَهُ مِن أخيهِ رِدءاً ووَزيراً، وبَعضٌ أولَدتَهُ مِن غَيرِ أبٍ، وآتَيتَهُ البَيِّناتِ، وأَيَّدتَهُ بِروحِ القُدُسِ، وكُلّاً شَرَعتَ لَهُ شَريعَةً، ونَهَجتَ لَهُ مِنهاجاً، وتَخَيَّرتَ لَهُ أوصِياءَ، مُستَحفِظاً بَعدَ مُستَحفِظٍ، مِن مُدَّةٍ إلىٰ مُدَّةٍ؛ إقامَةً لِدينِكَ، وحُجَّةً عَلىٰ عِبادِكَ، ولِئَلاّ يَزولَ الحَقُّ عَن مَقَرِّهِ، ويَغلِبَ الباطِلُ عَلىٰ أهلِهِ، ولا يَقولَ أحَدٌ: لَولا أرسَلتَ إلَينا رَسولاً مُنذِراً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِن قَبلِ أن نَذِلَّ ونَخزى.
إلى أنِ انتَهَيتَ بِالأَمرِ إلى حَبيبِكَ ونَجيبِكَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله، فَكانَ ـ كَمَا انتَجَبتَهُ ـ، سَيِّدَ مَن خَلَقتَهُ، وصَفوَةَ مَنِ اصطَفَيتَهُ، وأَفضَلَ مَنِ اجتَبَيتَهُ، وأَكرَمَ مَنِ اعتَمَدتَهُ، قَدَّمتَهُ عَلى أنبِيائِكَ، وبَعَثتَهُ إلى الثَّقَلَينِ مِن عِبادِكَ، وأَوطَأتَهُ مَشارِقَكَ ومَغارِبَكَ، وسَخَّرتَ لَهُ البُراقَ۵، وعَرَجتَ بِهِ إلى سَمائِكَ، وأَودَعتَهُ عِلمَ ما يَكونُ إلَى انقِضاءِ خَلقِكَ.
ثُمَّ نَصَرتَهُ بِالرُّعبِ، وحَفَفتَهُ بِجَبرَئيلَ وميكائيلَ وَالمُسَوِّمينَ۶ مِن مَلائِكَتِكَ، ووَعَدتَهُ أن تُظهِرَه عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المشرِكونَ، وذلِكَ بَعدَ أن بَوَّأتَهُ مُبَوَّأَ صِدقٍ مِن أهلِهِ، وجَعَلتَ لَهُ ولَهُم (أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ * فِيهِ ءَايَاتٌ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا)۷، وقُلتَ: (إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجْسَ أَهْلَ ٱلْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).۸
ثُمَّ جَعَلتَ أجرَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ مَوَدَّتَهُم في كِتابِكَ، فَقُلتَ: (قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِ‏ سَبِيلاً)۹، فكانوا هُمُ السَّبيلَ إلَيكَ، وَالمَسلَكَ إلى رِضوانِكَ.
فَلَمَّا انقَضَت أيّامُهُ أقامَ وَلِيَّهُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ صَلَواتُك عَلَيهِما وآلِهِما هادِياً؛ إذ كانَ هُوَ المُنذِرُ، ولِكُلِّ قَومٍ هادٍ، فَقالَ وَالمَلَأُ أمامَهُ: "مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ، اللهُمَّ والِ مَن والاهُ، وعادِ مَن عاداهُ، وَانصُر مَن نَصَرَهُ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُ”.
وقالَ: "مَن كُنتُ أنَا نَبِيَّهُ۱۰ فَعَلِيٌّ أميرُهُ”.
وقالَ: "أنَا وعَلِيٌّ مِن شَجَرَةٍ واحِدَةٍ وسائِرُ النّاسِ مِن أشَجارٍ شَتّى”. وأَحَلَّهُ مَحَلَّ هارونَ مِن موسى، فَقالَ لَهُ: "أنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي”.
وزَوَّجَهُ ابنَتَهُ سَيِّدَةَ نِساءِ العالَمينَ، وأَحَلَّ لَهُ مِن مَسجدِهِ ما حَلَّ لَهُ، وسَدَّ الأَبوابَ إلّا بابَهُ، ثُمَّ أودَعَهُ عِلمَهُ وحِكمَتَهُ، فَقالَ: "أنَا مَدينَةُ العِلمِ وعَلِيٌّ بابُها، فَمَن أرادَ المَدينَةَ وَالحِكمَةَ فَليَأتِها مِن بابِها”.
ثُمَّ قالَ: "أنتَ أخي ووَصِيّي ووارِثي، لَحمُكَ مِن لَحمي، ودَمُكَ مِن دَمي، وسِلمُكَ سِلمي، وحَربُكَ حَربي، وَالإِيمانُ مُخالِطٌ لَحمَكَ ودَمَكَ، كَما خالَطَ لَحمي ودَمي، وأَنتَ غَداً عَلَى الحَوضِ معي، و أنت خَليفَتي، وأَنتَ تَقضي دَيني وتُنجِزُ عِداتي۱۱، وشيعَتُكَ عَلى مَنابِرَ مِن نورٍ مُبيَضَّةً وُجوهُهُم حَولي فِي الجَنَّةِ، وهُم جيراني، ولَولا أنتَ يا عَلِيُّ لَم يُعرَفِ المُؤمِنونَ بَعدي”.
وكانَ بَعدَهُ هُدىً مِنَ الضَّلالِة، ونوراً مِنَ العَمى، وحَبلَ اللّهِ المَتينَ، وصِراطَهُ المُستَقيمَ. لا يُسبَقُ بِقَرابَةٍ في رَحِمٍ، ولا بِسابِقَةٍ في دينٍ، ولا يُلحَقُ في مَنقَبَةٍ مِن مَناقِبِهِ، يَحذو حَذوَ الرَّسولِ ـ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما وآلِهِما ـ ويُقاتِلُ عَلَى التَّأويلِ، ولا تَأخُذُهُ في اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ.
قَد وَتَرَ۱۲ فيهِ صَناديدَ العَرَبِ۱۳، وقَتَلَ أبطالَهُم، وناهَشَ ذُؤبانَهُم۱۴، وأَودَعَ قُلوبَهُم أحقاداً بَدرِيَّةً وخَيبَرِيَّةً وحُنَينِيَّةً وغَيرَهُنَّ، فَأَضَبَّت۱۵ عَلى عَداوَتِهِ، وأَكَبَّت عَلى مُنابَذَتِهِ، حَتّى قَتَلَ النّاكِثينَ وَالقاسِطينَ وَالمارِقينَ۱۶.
ولَمّا قَضى نَحبَهُ وقَتَلَهُ أشقَى الآخِرينَ يَتبَعُ أشقَى الأَوَّلينَ، لَم يُمتَثَل أمرُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِي الهادينَ بَعدَ الهادينَ، وَالاُمَّةُ مُصِرَّةٌ عَلى مَقتِهِ، مُجتَمِعَةٌ عَلى قَطيعَةِ رَحِمِهِ وإقصاءِ وُلدِهِ، إلّا القَليلَ مِمَّن وَفى لِرِعايَةِ الحَقِّ فيهِم.
فَقُتِلَ مَن قُتِلَ، وسُبِيَ مَن سُبِيَ، واُقصِيَ مَن اُقصِيَ، وجَرَى القَضاءُ لَهُم بِما يُرجى لَهُ حُسنُ المَثوبَةِ، إذ كانَتِ الأَرضُ للّهِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ الصّالِحينَ، وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ، وسُبحانَ رَبِّنا، إن كانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعولاً، ولَن يُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ، وهُوَ العَزيزُ الحَكيمُ.
فَعَلَى الأَطائِبِ مِن أهلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ ـ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما وآلِهِما ـ فَليَبكِ الباكونَ، وإيّاهُم فَليَندُبِ النّادِبونَ، ولِمِثلِهِم فَلتَدُرَّ الدُّموعُ، وَليَصرُخِ الصّارِخونَ ويَضِجَّ الضّاجّونَ ويَعِجَّ العاجّونَ:
أينَ الحَسَنُ؟ أينَ الحُسَينُ؟ أينَ أبناءُ الحُسَينِ؟ صالِحٌ بَعدَ صالِحٍ، وصادِقٌ بَعدَ صادِقٍ، أيَن السَّبيلُ بَعدَ السَّبيلِ؟ أينَ الخِيَرَةُ بَعدَ الخِيَرَةِ؟ أينَ الشُّموسُ الطّالِعَةُ؟ أينَ الأَقمارُ المُنيرَةُ؟ أينَ الأَنجُمُ الزّاهِرَةُ؟ أينَ أعلامُ الدّينِ وقَواعِدُ العِلمِ؟ أينَ بَقِيَّةُ اللّهِ الَّتي لاتَخلو مِنَ العِترَةِ الهادِيَةِ؟ أينَ المُعَدُّ لِقَطعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ؟ أينَ المُنتَظَرُ لِإِقامَةِ الأَمتِ۱۷ وَالعِوَجِ؟ أينَ المُرتجى لِإزالَةِ الجَورِ وَالعُدوانِ؟ أينَ المُدَّخَرُ لِتَجديدِ الفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟ أينَ المُتَخَيَّرُ لِإعادَةِ المِلَّةِ وَالشَّريعَةِ؟ أينَ المُؤَمَّلُ لِإِحياءِ الكِتابِ وحُدودِهِ؟ أينَ مُحيي مَعالِمِ الدّينِ وأَهلِهِ؟ أينَ قاصِمُ شَوكَةِ المُعتَدينَ؟ أينَ هادِمُ أبنِيَةِ الشِّركِ وَالنِّفاقِ؟ أينَ مُبيدُ أهلِ الفُسوقِ وَالعِصيانِ؟ أينَ حاصِدُ فُروعِ الغَيِّ وَالشِّقاقِ؟ أينَ طامِسُ آثارِ الزَّيغِ وَالأَهواءِ؟ أينَ قاطِعُ حَبائِلِ الكِذبِ وَالاِفتِراءِ؟ أينَ مُبيدُ العُتاةِ وَالمَرَدَةِ؟ أينَ مُعِزُّ الأَولِياءِ ومُذِلُّ الأَعداءِ؟ أينَ جامِعُ الكَلِمَةِ عَلَى التَّقوى؟
أينَ بابُ اللّهِ الَّذي مِنهُ يُؤتى؟ أيَن وَجهُ اللّهِ الَّذي إلَيهِ تَتَوَجَّهُ الأَولِياءُ؟ أينَ السَّبَبُ المُتَّصِلُ بَينَ الأَرضِ وَالسَّماءِ؟ أينَ صاحِبُ يَومِ الفَتحِ وناشِرُ رايَةِ الهُدى؟ أينَ مُؤَلِّفُ شَملِ الصَّلاحِ وَالرِّضا؟ أينَ الطّالِبُ بِذُحولِ الأَنبِياءِ وأَبناءِ الأَنبِياءِ؟ أينَ الطّالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِكَربَلاءَ؟ أينَ المَنصورُ عَلى مَنِ اعتَدى عَلَيهِ وَافتَرى؟ أينَ المُضطَرُّ الَّذي يُجابُ إذا دَعا؟ أينَ صَدرُ الخَلائِفِ ذُو البِرِّ وَالتَّقوى؟ أينَ ابنُ النَبِيِّ المُصطَفى، وَابنُ عَلِيٍّ المُرتضى، وَابنُ خَديجَةَ الغَرّاءِ، وَابنُ فاطِمَةَ الكُبرى؟
بِأَبي أنتَ واُمّي، ونَفسي لَكَ الوِقاءُ وَالحِمى، يَابنَ السّادَةِ المُقَرَّبينَ، يَابنَ النُّجَباءِ الأَكرَمينَ، يَابنَ الهُداةِ المَهدِيّينَ، يَابنَ الخِيَرَةِ المُهَذَّبينَ، يَابنَ الغَطارِفَةِ۱۸ الأَنجَبينَ، يَابنَ الأَطائِبِ المُطَهَّرينَ، يَابنَ الخَضارِمَةِ۱۹ المُنتَجَبينَ، يَابنَ القَماقِمَةِ۲۰ الأَكرَمينَ، يَابنَ البُدورِ المُنيرَةِ، يَابنَ السُّرُجِ المُضيئَةِ، يَابنَ الشُّهُبِ الثّاقِبَةِ، يَابنَ الأَنجُمِ الزّاهِرَةِ، يَابنَ السُّبُلِ الواضِحَةِ، يَابنَ الأَعلامِ اللاّئِحَةِ، يَابنَ العُلومِ الكامِلَةِ، يَابنَ السُّنَنِ المَشهورَةِ، يَابنَ المَعالِمِ المَأثورَةِ، يَابنَ المُعجِزاتِ المَوجودَةِ، يَابنَ الدَّلائِلِ المَشهودَةِ، يَابنَ الصِّراطِ المُستَقيمِ، يَابنَ النَّبَأِ العَظيمِ، يَابنَ مَن هُوَ في اُمِّ الكِتابِ لَدَى اللّهِ عَلِيٌّ حَكيمٌ.
يَابنَ الآياتِ وَالبَيِّناتِ، يَابنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ، يَابنَ البَراهينِ الباهِراتِ، يَابنَ الحُجَجِ البالِغاتِ، يَابنَ النِّعَمِ السّابِغاتِ، يَابنَ طه وَالمُحكَماتِ، يَابنَ يس وَالذّارِياتِ، يَابنَ الطّورِ وَالعادِياتِ، يَابنَ مَن دَنا فَتَدَلّى فَكانَ قابَ قَوسَينِ أو أدنى، دُنُوّاً وَاقتِراباً مِنَ العَلِيِّ الأَعلى.
لَيتَ شِعري، أينَ استَقَرَّت بِكَ النَّوى۲۱؟ بَل أيُّ أرضٍ تُقِلُّكَ أو ثَرى؟ أبِرَضوى۲۲، أو غَيرِها، أم ذي طُوى۲۳؟ عَزيزٌ عَلَيَّ أن أرَى الخَلقَ ولا تُرى، ولا أسمَعَ لَكَ حَسيساً ولا نَجوى، عَزيزٌ عَلَيَّ أن تُحيطَ بِكَ دونِيَ البَلوى، ولا يَنالَكَ مِنّي ضَجيجٌ ولا شَكوى.
بِنَفسي أنتَ مِن مُغَيَّبٍ لَم يَخلُ مِنّا، بِنَفسي أنتَ مِن نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا، بِنَفسي أنتَ اُمنِيَّةُ شائِقٍ يَتَمَنّى، مِن مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ ذَكَرا فَحَنّا، بِنَفسي أنتَ مِن عَقيدِ عِزٍّ لا يُسامى، بِنَفسي أنتَ مِن أثيلِ۲۴ مَجدٍ لا يُجازى، بِنَفسي أنتَ مِن تِلادِ۲۵ نِعَمٍ لا تُضاهى، بِنَفسي أنتَ مِن نَصيفِ شَرَفٍ لا يُساوی.
إلى مَتى أحارُ فيكَ يا مَولايَ وإلى مَتى؟ وأَيَّ خِطابٍ أصِفُ فيكَ وأَيَّ نَجوى؟ عَزيزٌ عَلَيَّ أن اُجابَ دونَكَ واُناغى، عَزيزٌ عَلَيَّ أن أبكِيَكَ ويَخذُلَكَ الوَرى، عَزيزٌ عَلَيَّ أن يَجرِيَ عَلَيكَ دونَهُم ما جَرى!
هَل مِن مُعينٍ فَاُطيلَ مَعَهُ العَويلَ وَالبُكاءَ؟ هَل مِن جَزوعٍ فَاُساعِدَ جَزَعَهُ إذا خَلا؟ هَل قَذِيَت۲۶ عَينٌ فَساعَدَتها عَيني عَلَى القَذى؟
هَل إلَيكَ يَابنَ أحمَدَ سَبيلٌ فَتُلقى؟ هَل يَتَّصِلُ يَومُنا مِنكَ بِغَدِهِ فَنَحظى؟ مَتى نَرِدُ مِناهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَروى؟ مَتى نَنتَقِعُ۲۷ مِن عَذبِ مائِكَ فَقَد طالَ الصَّدى۲۸؟ مَتى نُغاديكَ ونُراوِحُكَ فَتَقَرَّ عُيونُنا؟ مَتى تَرانا ونَراكَ وقَد نَشَرتَ لِواءَ النَّصرِ تُرى؟ أتَرانا نَحُفُّ بِكَ وأَنتَ تَؤُمُّ المَلَأَ وقَد مَلَأتَ الأَرضَ عَدلاً، وأَذَقتَ أعداءَكَ هَواناً وعِقاباً، وأَبَرتَ۲۹ العُتاةَ وجَحَدَةَ الحَقِّ، وَقَطَعتَ دابِرَ المُتَكَبِّرينَ، وَاجتَثَثتَ اُصولَ الظّالِمينَ، ونَحنُ نَقولُ: الحَمدُ للّهِ رَبِّ العالَمينَ؟! اللهُمَّ أنتَ كَشّافُ الكُرَبِ وَالبَلوى، وإلَيكَ أستَعدي فَعِندَكَ العَدوى۳۰، وأَنتَ رَبُّ الآخِرَةِ وَالاُولى، فَأَغِث يا غِياثَ المُستَغيثينَ عُبَيدَك المُبتَلى، وأَرِهِ سَيِّدَهُ يا شَديدَ القُوى، وأَزِل عَنهُ بِهِ الأَسى وَالجَوى۳۱، وبَرِّد غَليلَهُ يا مَن عَلَى العَرشِ استَوى، ومَن إلَيهِ الرُّجعى وَالمُنتَهى.
اللهُمَّ ونَحنُ عَبيدُكَ التّائِقونَ۳۲ إلى وَلِيِّكَ، المُذَكِّرِ بِكَ وبِنَبِيِّكَ، خَلَقتَهُ لَنا عِصمَةً ومَلاذاً، وأَقَمتَهُ لَنا قِواماً ومَعاذاً، وجَعَلتَهُ لِلمُؤمِنينَ مِنّا إماماً، فَبَلِّغهُ مِنّا تَحِيَّةً وسَلاماً، وزِدنا بِذلِكَ يا رَبِّ إكراماً، وَاجعَل مُستَقَرَّهُ لَنا مُستَقَرّاً ومُقاماً، وأَتمِم نِعمَتَكَ بِتَقديمِكَ إيّاهُ أمامَنا حَتّى تورِدَنا جِنانَكَ، ومُرافَقَةَ الشُّهَداءِ مِن خُلَصائِكَ.
اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ۳۳، وصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ جَدِّهِ رَسولِكَ السَّيِّدِ الأَكبَرِ، وعَلى أبيهِ السَّيِّدِ الأَصغَرِ، وجَدَّتِهِ الصِّدّيقَةِ الكُبرى فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ، وعَلى مَنِ اصطَفَيتَ مِن آبائِهِ البَرَرَةِ، وعَلَيهِ أفضَلَ وأَكمَلَ، وأَتَمَّ وأَدوَمَ، وأَكبَرَ وأَوفَرَ ما صَلَّيتَ عَلى أحَدٍ مِن أصفِيائِكَ وخِيَرَتِكَ مِن خَلقِكَ، وصَلِّ عَلَيهِ صَلاةً لا غايَةَ لِعَدَدِها، ولا نِهايَةَ لِمَدَدِها ولانفاد لأمدها.
اللهُمَّ وأَقِم بِهِ الحَقَّ، وأَدحِض بِهِ الباطِلَ، وأَدِل۳۴ بِهِ أولِياءَكَ، وأَذلِل بِهِ أعداءَكَ، وصِلِ اللهُمَّ بَينَنا وبَينَهُ وُصلَةً تُؤَدّي إلى مُرافَقَةِ سَلَفِهِ، وَاجعَلنا مِمَّن يَأخُذُ بِحُجزَتِهِم۳۵، ويَمكُثُ في ظِلِّهِم، وأَعِنّا عَلى تَأدِيَةِ حُقوقِهِ إلَيهِ، وَالاِجتِهادِ في طاعَتِهِ، وَاجتِنابِ مَعصِيَتِهِ. وَامنُن عَلَينا بِرِضاهُ، وهَب لَنا رَأفَتَهُ ورَحمَتَهُ، ودُعاءَهُ وخَيرَهُ، ما نَنالُ بِهِ سَعَةً مِن رَحمَتِكَ، وفَوزاً عِندَكَ، وَاجعَل صَلاتَنا بِهِ مَقبولَةً، وذُنوبَنا بِهِ مَغفورَةً، ودُعاءَنا بِهِ مُستَجاباً، وَاجعَل أرزاقَنا بِهِ مَبسوطَةً، وهُمومَنا بِهِ مَكفِيَّةً، وحَوائِجَنا بِهِ مَقضِيَّةً، وأَقبِل إلَينا بِوَجهِكَ الكَريمِ، وَاقبَل تَقَرُّبَنا إلَيكَ، وَانظُر إلَينا نَظرَةً رَحيمَةً نَستَكمِلُ بِهَا الكَرامَةَ عِندَكَ، ثُمَّ لا تَصرِفها عَنّا بِجودِكَ، وَاسقِنا مِن حَوضِ جَدِّهِ صلی الله علیه و آله بِكَأسِهِ وبِيَدِهِ، رَيّاً رَوِيّاً، هَنيئاً سائِغاً۳۶، لا ظَمَأَ بَعدَهُا۳۷، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ.۳۸

1.. قال في الإقبال: «دعاء آخر بعد صلاة العيد ويدعى به في الأعياد الأربعة».

2.. الدَنيّ: الضعيف الخسيس (لسان العرب: ج۱۴ ص۲۷۴ «دنو»).

3.. الزِّبرِجُ: الزينة والذهب (النهاية: ج۲ ص۲۹۴ «زبرج»).

4.. الذرائع: جمع ذريعة؛ وهي الوسيلة (المزار الكبير: ج۳ ص۱۲۱۱ «ذرع»).

5.. البُراق: وهي الدابّة التي ركبها رسول الله‏ صلی الله علیه و آله ليلة الإسراء، سمّي بذلك لنصوع لونه وشدّة بريقه (النهاية: ج۱ ص۱۲۰ «برق»).

6.. مسوِّمين: أي مُعَلِّمين أنفسهم أو خيلهم بعلامة يعرفون بها في الحرب (مجمع البحرين: ج۲ ص۹۱۱ «سوم»).

7.. آل عمران: ۹۶ و ۹۷.

8.. الأحزاب: ۳۳.

9.. الفرقان: ۵۷.

10.. في المصدر: «وَلِيُّهُ»، وما في المتن أثبتناه من المصادر الاُخرى.

11.. العِدَة: الوعد، ويجمع على عدات (المزار الكبير: ج۲ ص۵۵۱ «وعد»).

12.. وَتَرَتُ الرَجُل: إذا قتلت له قتيلاً (لسان العرب: ج۵ ص۲۷۴ «وتر»).

13.. صَنَادِيدُ العرب: أشرافهم وعظماؤهم ورؤساؤهم (النهاية: ج۳ ص۵۵ «صند»).

14.. قال العلّامة المجلسي قدس‏سره: قوله: «ناهش ذُؤبانهم» في بعض النسخ: «ناوش»، يُقال: نهشه، أي عضّه أو أخذه بأضراسه. والمناوشة: المناولة في القتال. وذؤبان العرب: صعاليكهم ولصوصهم (بحار الأنوار: ج۱۰۲ ص۱۲۳).

15.. أضبّوا عليه: أي أكثروا. يقال: أضبّوا؛ إذا تكلّموا متتابعاً، وإذا نهضوا في الأمر جميعاً (النهاية: ج۳ ص۷۰ «ضبب»).

16.. الناكثون: أهل الجمل؛ لأنّهم نكثوا البيعة؛ أي نقضوها. والقاسطون: أهل صفّين؛ لأنّهم جاروا في حكمهم وبغوا عليهم. والمارقون: الخوارج؛ لأنّهم مرقوا من الدين (مجمع البحرين: ج۳ ص۱۸۳۰ «نکث»).

17.. الأمت: الانخفاض والارتفاع والاختلاف في الشيء (لسان العرب: ج۲ ص۵ «أمت»).

18.. الغطارفة: جمع الغِطريف؛ وهو السيّد الشريف والسخيّ السَّرِيّ (القاموس المحيط: ج۳ ص۱۸۱ «غطرف»).

19.. الخِضرِم: الجواد الكثير العطيّة (لسان العرب: ج۱۲ ص۱۸۴ «خضرم»).

20.. القِمقام: السيّد (النهاية: ج۴ ص۱۱۰ «قمقم»).

21.. النَّوى: الوجه الّذي يذهب فيه، والبُعد، والدار، والتحوّل من مكان إلى آخر (القاموس المحيط: ج۴ ص۳۹۷ «نوی»).

22.. رضوى: جبل في المدينة (معجم البلدان: ج۳ ص۵۱).

23.. ذو طُوى: موضع عند مكّة (معجم البلدان: ج۴ ص۴۵).

24.. مَجدٌ أثيل: قديم (لسان العرب: ج۱۱ ص۹ «أثل»).

25.. التالد: المال القديم الّذي وُلد عندك (النهاية: ج۱ ص۱۹۴ «تلد»).

26.. القَذَى في العين: مايسقط فيه من تراب أو تبن أو وسخ، كأنه يريد الكدورة الّتي حصلت للمؤمن من حوادث الدهر (مجمع البحرين: ج۳ ص۱۴۵۵ «قذي»).

27.. نقع من الماء: رَوِيَ (لسان العرب: ج۸ ص۳۶۱ «نقع»).

28.. الصَدَى: العَطَش (المزار الكبير: ج۶ ص۲۳۹۹ «صدي»).

29.. أبَرَ القَومَ: أهلكهم (القاموس المحيط: ج۱ ص۳۶۱ «أبر»).

30.. العَدوى: طَلَبُك إلى والٍ ليُعدِيَكَ على من ظَلَمَكَ أي يَنتَقِم منه... والعَدوى: النُّصرَة والمَعونَة (لسان العرب: ج۱۵ ص۳۹ «عدو»).

31.. الجوى: الحرقة وشدّة الوجد من عشق أو حزن (المزار الكبير: ج۶ ص۲۳۰۶).

32.. نفس تائقة: أي مشتاقة. وتاقت نفسه إلى الشيء: اشتاقت ونازعت إليه (مجمع البحرين: ج۱ ص۲۳۴ «توق»).

33.. في الإقبال: «اللهمَّ صَلِّ عَلى حُجَّتِكَ ووَلِيِّ أمرِكَ» بدل «اللهمَّ صَلِّ عَلى محمّد وآلِ محمّد» وهو الأنسب.

34.. الإدالة: الغَلَبة. يقال: اُديلَ لنا على أعدائنا؛ أي نُصرنا عليهم وكانت الدولة لنا. والدَّولة: الانتقال من حال الشدّة إلى الرخاء (النهاية: ج۲ ص۱۴۱ «دول»).

35.. أصل الحُجزة: موضع شدّ الإزار، ثمّ قيل للإزار حُجزة للمجاورة، فاستعاره للاعتصام والالتجاء والتمسّك بالشيء والتعلّق به (النهاية: ج۱ ص۳۴۴ «حجر»).

36.. سائِغ: عذب (لسان العرب: ج۸ ص۴۳۵).

37.. الظاهر: «بعده» کما في المصادر الاُخری.

38.. المزار الكبير: ص۵۷۳ ح۲، مصباح الزائر: ص۴۴۶، الإقبال: ج۱ ص۵۰۴ كلاهما نحوه، بحار الأنوار: ج۱۰۲ ص۱۰۴ ح۲.

  • نام منبع :
    فرهنگ‌نامه جمعه
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری؛ مرتضي خوش نصيب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 22772
صفحه از 407
پرینت  ارسال به