137
فرهنگ‌نامه جمعه

فصل چهارم : دعاهای جمعه

۴/۱

دعای امیرِ مؤمنان علیه السلام مشهور به دعای کمیل

۱۹۸.الإقبال: از جمله دعاها در اين شب، دعايى است که به سند خود، از جدّم ابو جعفر طوسى روايت کرده‌ام که گفت: روايت شده کميل بن زياد نَخَعى، امير مؤمنان علیه السلام را در نيمه شعبان، در حال سجده ديد که اين دعا را مى‏خواند.
در روايت ديگرى، اين عبارت را ديدم که کميل بن زياد گفت: با مولاى خود، امير مؤمنان علیه السلام، به همراه گروهى از يارانش در مسجد بصره نشسته بوديم که يکى از آنان، از معناى سخن خداوند عز و جل پرسيد که: (در آن [شب]، هر کار استواری فيصله مى‏يابد).
على علیه السلام فرمود: "مقصود، نيمه شعبان است. سوگند به آن که جان على به دست اوست، هيچ بنده‌اى نيست، مگر آن که هر آنچه خوبى و بدى تا آخر سال بر وى مى‏گذرد، در نيمه شعبان بر او تقسيم مى‏گردد، و هيچ بنده‌اى اين شب را زنده نمى‌دارد و دعاى خضر علیه السلام را نمى‏خوانَد، مگر آن که پاسخ گفته مى‏شود”.
هنگامى که از مسجد رفت، شبْ‌هنگام، درِ خانه‏اش را زدم.
فرمود: "کميل! چه چیزی تو را به این‌جا کشانده است؟”.
گفتم: ای امير مؤمنان! دعاى خضر.
فرمود: "بنشين اى کميل! هرگاه اين دعا را حفظ کردى، هر شبِ جمعه، آن را بخوان، و يا ماهى يک بار بخوان، و يا سالى يک بار بخوان؛ و يا دستِ کم در عمرت يک بار بخوان؛ که [در اين صورت]، کفايت مى‏شوى، يارى مى‏گردى، روزى داده مى‏شوى و بخشايش را از دست نمى‌دهى.
اى کميل! هم‏نشینیِ طولانى تو با ما، بر ما واجب کرده که خواستت را برآوريم”.
آن گاه فرمود: "بنويس:
بار خدايا! من به [حقّ] رحمتت که همه چيز را در بر مى‏گيرد، از تو درخواست مى‏کنم، و به قدرتت که با آن بر همه چيزها چيره‌اى و همه چيزها در برابر آن فروتن ‏اند و همه چيزْ در برابر آن خوارند، و به جبروتت که با آن، بر همه چيزها غلبه پيدا کرده‌اى، و به عزّتت که هيچ چيز در برابر آن، تاب مقاومت ندارد، و به عظمتت که پایه‏های همه چيزی را پُرکرده است، و به سلطنتت که بر همه چيزها برترى دارد، و به ذات تو که پس از فانى شدنِ همه چيزها پاینده است، و به نام‏هايت که با آنها بر ارکان همه چيزها غالب شده‏ای، و به دانشت که به همه‌چيزْ احاطه دارد، و به نور چهره‏ات که همه‌چيز برايش روشن است، اى نور! اى قدّوس! اى اوّلِ اوّلين‏ها و اى آخرِ آخرين‏ها!
بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که پرده‏های عصمت را مى‏دَرَند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که سبب فرود آمدن کيفر مى‏شوند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که نعمت‏ها را دگرگون مى‏کنند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که دعا را [از رسیدن به اجابت] باز مى‏دارند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که بلا را فرود مى‏آورند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که اميد را قطع مى‏کنند. بار خدايا! بر من ببخش هر گناهى را که انجام داده‌ام و هر خطايى را که مرتکب شده‌ام.
بار خدايا! من با ياد کردن از تو، به تو تقرّب مى‏جويم، و تو را نزد خودت شفیع قرار می‏دهم، و به [حقّ] بخششت از تو مى‏خواهم که مرا به خود نزديک سازى، و شُکرت را روزى‌ام گردانى، و يادت را به من الهام نمايى.
بار خدايا! از تو به سانِ انسانى فروتن، بى ارج و افتاده، درخواست مى‏کنم که بر من آسان گيرى و رحم آری، و مرا به تقسیم [روزی از جانب] خود، خشنود و قانع سازى، و در همه احوال، فروتنم گردانى.
بار خدايا! به سان کسى از تو درخواست مى‏کنم که بينوايى‏اش شدّت يافته، و به هنگام سختىِ نياز به درگاهت آمده، و اشتياقش به آنچه نزد توست، بسيار است.
بار خدايا! پادشاهى‏ات عظيم، و مکانت والا، و مکرت پوشيده، و فرمانت آشکار، و سپاهت چيره، و قدرتت نافذ است و از قلمرو حکومت تو توانِ گريز نيست.
بار خدايا! براى گناهانم بخشاينده‌اى، و براى زشتى‏هايم سرپوش‌گذارنده‌اى، و براى هيچ يک از کارهاى زشتم، تغيير‌دهنده‌اى به کار نيک، جز تو نمى‌يابم. خدايى جز تو ـ که منزّهى و به سپاست مشغولم ـ نيست. به خويش ستم کردم و به خاطر نادانى‏ام [در برابرت] دليرى نمودم، و به يادکردِ دیرین تو از من، و لطفت به من، دل‌خوش گردانيدم.
بار خدايا! مولاى من! چه بسيار [اعمال] زشتى که بر آنها سرپوش گذاردى، و چه بسيار بلاهاى سنگين که از من بازگرداندى، و چه قدر لغزش که از آنها بازم داشتى، و چه قدر ناخوشى که از من دور ساختى، و چه بسيار مدح و ثناهاى زيبا که شايسته‏شان نبودم و تو آنها را [میان مردم] منتشر کردى.
بار خدايا! گرفتارى‏ام بزرگ، بدحالى‏ام گذشته از حد، و کارهایم نارساست، و دل‌بستگى‏هايم زمينگيرم ساخته‏اند، و آرزوهاى درازم، از بهره‏گیری از آنچه به سود من است، بازم داشته‏اند، و دنيا با فریبکاری‏اش، و نَفْسم با خيانت‏ها و سهل‌انگارى‏هايش مرا فريفته‏اند.
اى سرور من! به عزّتت از تو مى‏خواهم که کارها و رفتارهاى بدم، دعايم را از [اجابت] تو باز ندارند و این که به خاطر آگاهى‏ات از رفتارهاى نهانی‏ام، رسوايم نسازى، و بر آنچه که در تنهايى‏هايم از کارهاى زشت و بى ادبى انجام داده‌ام و يا به خاطر ادامه کوتاهی و نادانى و فراوانى شهوت و غفلتم، به مجازاتم شتاب مورزى.
بار خدايا! به عزّتت، در همه حال بر من مهربان باش و در هر کارى مرا مورد مهر و توجّه قرار ده.
خداى من و پروردگار من! من جز تو چه کسى را دارم که از او رفع گرفتارى‏ها و توجّه به کارهايم را درخواست کنم؟
خداى من و مولاى من! بر من فرمانى جارى ساختى که در آن، از خواهش‏هاى نفسم پيروى کردم و از آنچه دشمنم (شیطان) آن را آراسته بود، پرهيز نکردم، در نتیجه با هوس‏هایم، فريبم داد و تقدير هم در اين کار، ياری‌اش کرد. من در آنچه بر من گذشت، با زير پا گذاشتن قوانين تو و مخالفت با بعضى فرمان‏هايت، تجاوزکارى کردم. در همه اين امور، تو بر من حجّت دارى، و من در آنچه که حکم تو در آن بر من اجرا شده، و فرمان و مجازات تو [آن را] بر من الزامى ساخته‏، حجّتى ندارم.
خداى من! اينک پس از کوتاهى‏هايم و زياده‌روى‏هايم در حقّ خويش، عذرخواهانه، پشيمان، شکسته، پوزشجو، آمرزش‌خواه، برگشته [به سوی حق]، اقرار کننده، قبول کننده و معترف، به درگاهت آمده‌ام، و از آنچه در آن هستم، راه گريزى نمى‌يابم، و در کارهايم پناهگاهى نيست که بدان روکنم، جز آن که تو عذرم را بپذيرى و مرا در گستره رحمت خويش وارد سازى.
خداى من! عذرم را بپذير، و بر سختىِ گرفتارى‌ام رحم نما، و از بند محکم، رهايم کن.
پروردگارا! بر ناتوانیِ بدنم و نرمىِ پوستم و نازکىِ استخوانم رحم کن. اى آن که خلقتم، يادکردم، تربيتم، احسانم، و تغذيه‌ام را [بی آن که من نقشی داشته باشم، خود] آغاز کردى! به خاطر کرَم نخستين و خوبى‌هاى پيشينت در حقّ من، مرا ببخش.
خداى من و سرور من و پروردگار من! آيا ممکن است پس از اقرارم به توحيدت مرا عذاب کنى؟ و پس از آن که قلبم معرفت تو را در بر دارد و زبانم به ياد تو مى‏چرخد و درونم به مِهر تو گِره خورده است؟ و پس از اعتراف صادقانه و دعاى فروتنانه‌ام براى پروردگارى‌ات؟
هرگز! تو کريم‏تر از آنى که پرورده خویش را تباه کنى و آن را که نزديک ساختى، دور گردانى و آن را که پناه دادى، رها کنى و آن را که کفايت کردى و بر او رحم آوردى، به گرفتارى‏ها تسليم سازى.
اى سرور من و خداى من و مولاى من! اى کاش مى‏دانستم که آيا آتش بر چهره‏هايى که براى عظمت تو به سجده افتاده‏اند، و بر زبان‏هايى که صادقانه به توحيد تو گشوده شده و مدح‏کنان شُکرت را گفته‏اند، و بر دل‏هايى که به راستى بر خداوندى‏ات اعتراف کرده‏اند، و بر ضميرهايى که به تو آگاهى پيدا کرده و فروتن گشته‏اند، و بر اعضاى پيکرى که به سوى جايگاه‌هاى عبوديّت تو مطيعانه مى‏شتابند و با اقرار [به گناه]، طلب آمرزش مى‏کنند، تسلّط خواهد يافت؟! چنين گمانى بر تو نيست و در باره فضل تو چنين به ما خبر داده نشده است.
اى کريم! اى پروردگار! تو از ناتوانىِ من در برابر گرفتارى‌هاى ناچيز دنيا و کيفرهاى آن و ناخشنودى‏هايى که در دنيا بر اهل آن وارد مى‏شود، آگاهى، با آن که اين بلاها و ناخشنودى‌ها، زودگذر، ناپايدار و کوتاه مدّت‏اند. پس چگونه بلاى آخرت و بزرگى ناخشنودى هاى آن را تحمّل کنم، در حالى که بلاى آن، طولانى و هميشگى است و از اهل آن، کاسته نمى‌شود؛ چون سرچشمه آن بلا، جز خشم و انتقام و ناخشنودى تو نيست؟ و اين، چيزى است که آسمان‏ها و زمين، تاب تحمّل آن را ندارند. اى سرور من! چگونه تحمّل کنم، در حالى که من، بنده ناتوان، خوار، کوچک، بينوا و افتاده تو اَم؟
اى خداى من و پروردگار من و سرور من و مولاى من! از کدام کارها به تو شکايت آورم و از کدام‌يک، ناله سر دهم و گريه کنم؟ از درد کيفر و شدّت آن يا از طول بلا و مدّت آن؟ اگر در کيفرها در کنار دشمنانت قرارم دهى و میان من و آنان که گرفتارشان کردی، جمع کنى و بين من و دوستان و يارانت جدايى افکنى، چنان گير ـ اى خداى من و سرور من و مولاى من و پروردگار من ـ که بر عذابت شکيبايى کنم، بر جدايى‏ات چگونه تاب آورم؟ چنان گير که بر سوز دوزخت شکيبا باشم؛ اما چگونه از نظر کردن به کرامتت خوددارى کنم؟ و يا چگونه در آتشْ منزل گزينم و اميدم بخشش تو باشد؟
پس به عزّت تو ـ اى سرورم و مولايم ـ صادقانه سوگند مى‏خورم که اگر مرا گويا در بين اهل دوزخ رها کنى، چون ناليدن اميدواران، ناله خواهم کرد و چون فرياد فريادزنان، فرياد خواهم زد، و چون گريه کس از دست‌دادگان، گريه خواهم کرد و تو را فرياد خواهم زد که: کجايى، اى ولى مؤمنان، اى نهايت آرزوى عارفان، اى کمک کمک‌جويان، اى دوست دلِ راستگويان و اى خداى عالميان؟!
آيا ممکن است ـ تو که منزّهى و ستودنى، اى خداى من ـ که در دوزخ، صداى بنده مسلمانى را که به خاطر مخالفت‏هايش در آن جا زندانى شده و به خاطر گناهکارى‏اش طعم عذاب تو را مى‏چشد و به علّت جرم و جنايتش در بين طبقه‌هاى دوزخْ حبس شده، بشنوى و او چون اميدواران به رحمت تو، به درگاهت ناله مى‏کند و به زبان اهل توحيدت، صدايت مى‏کند و به [حقّ] ربوبيّتت به تو متوسّل مى‏شود؟
اى مولاى من! چگونه چنين شخصى در کيفر بماند، در حالى که اميد بردبارىِ گذشته تو را دارد؟ و چگونه آتشْ او را رنج دهد، در حالى که آرزوى فضل و رحمتِ تو را دارد؟ و يا چگونه شعله‌هاى آن، وى را بسوزاند، حال آن که تو صدایش را مى‏شنوى و جايگاهش را مى‏بينى؟ و يا چگونه شعله‌هاى آن، او را فرا گيرد، حال آن که ناتوانى‏اش را مى‏دانى؟ و يا چگونه در بين طبقه‌هاى آن، بالا و پايين برود، حال آن که راستگويىِ او را مى‏دانى؟ و چگونه زبانه‌هاى آن، او را زجر دهد، حال آن که او با خطابِ: "اى پروردگار!"، تو را فرياد مى‏زند؟ و چگونه اميد به تو براى رهايى از آن دارد و تو او را در آن جا رها مى‏کنى؟
هرگز چنين گمانى به تو نمى‌رود و در کرَم تو، چنين چيزى ناشناخته است و اين، با خوبى و احسانى که در باره موحّدانت روا داشتى، شبيه نيست!
به يقين، قطع دارم که اگر حکم به عذابِ منکرانت نکرده بودى و به جاودانه بودنِ گرفتارىِ دشمنانت فرمان نرانده بودى، همه دوزخ را سرد و آرامْ قرار مى‏دادى و هيچ کس را در آن جا جايگزين و مقيم نمى‌ساختى؛ امّا تو ـ که نام‏هايت مقدّس باد ـ سوگند خوردى که دوزخ را از کافرانِ جِن و اِنس، پُر سازى و خيره‌سران را در آن، جاودان گرفتار گردانى و تو ـ که ثنايت شکوهمند باد ـ در آغاز گفتى و با نعمت‌هاى کريمانه‏ات منّت نهادى که: (آيا کسى که مؤمن است، چون کسى است که نافرمان است؟ يکسان نيستند).
خداى من و سرور من! به [حقّ] قدرتى که مقدَّر کردى و به سرنوشتى که آن را حتمى ساختى و استوار گردانيدى و با اجراى آن بر هر کس غلبه يافتى، از تو درخواست مى‏کنم که در اين شب و در اين ساعت، هر جرمى را که مرتکب شده‌ام و هر گناهى را که انجام داده‌ام و هر زشتى‌اى را که مخفى داشته‌ام و هر کار جاهلانه‌اى را که انجام داده‌ام ـ چه نهان کرده‌ام و چه آشکار، و چه مخفى داشته‌ام و چه نمايان ـ، و هر بدى‌اى را که به فرشتگان نويسنده ـ که آنان را بر صورت‌بردارى کارهايم موکّل کرده‌اى ـ فرمان به ثبت دادى و خود بر آنچه از آنان مخفى مانده، گواهى و از روى رحمتتْ آنها را مخفى کرده‌اى و به کرمت پوشانيده‌اى، بر من ببخش، و نصيب مرا از هر خيرى که فرو مى‏فرستى، نعمتى که مى‏بخشى، خوبى‌اى که مى‏گسترانى، روزى‌اى که فراخ مى‏کنى، گناهى که مى‏بخشى و خطايى که مى‏پوشانى، افزون فرما.
اى پروردگار من! اى پروردگار من! اى پروردگار من! اى خداى من و آقاى من و مولاى من و مالک من! اى آن که پيشانى‌ام (اختيارم) به دست اوست! اى دانا به بدحالى و درماندگى‌ام و آگاه از نيازمندى و حاجتم! اى پروردگارم! اى پروردگارم! اى پروردگارم! به حقّ تو و پاکى تو و بزرگ‌ترين صفت‏ها و نام‏هايت، از تو درخواست مى‏کنم که در شب و روز، وقت‌هاى مرا به ياد خودت پُر‌بار، و به خدمتت پيوسته سازی، و اعمالم را در پيشگاهت پذيرفته قرار دهى، تا همه اعمال و وِردهايم (دعاهايم) يک وِرد باشند و حالم در خدمت تو جاودانه گردد.
اى سرور من! اى آن که بر او تکيه دارم! اى آن که احوالم را به او شکايت مى‏برم! اى پروردگارم! اى پروردگارم! اى پروردگارم! اعضايم را بر خدمتت نيرو ده، و دلم را به همّت و تصميمْ استوار کن، و در راه بيمناکى از تو و پيوسته به تو خدمت کردن، توفيق تلاش به من عنايت فرما تا در ميدان‌هاى پيشتازان، به سوى تو پيشتازى کنم و در بين مسابقه‌دهندگان، به سوى تو سرعت گيرم و در بين مشتاقان، به جوار تو مشتاق شوم و چون مخلصان، به تو نزديک گردم و به سان يقين‌کنندگان، از تو بترسم و با مؤمنان، در کنارت قرار گيرم.
بار خدايا! هر کس در باره من، اراده بد دارد، در باره‏اش اراده [ى بد] کن، و هر کس به من نيرنگ مى‏زند، به او نيرنگ زن، و در پيشگاه خود، مرا از نيک‌بهره‌ترين بندگانت و مقرّب‌ترين آنان به خود، و خاص‏تر آنها در نزد خويش قرار ده؛ چون جز به فضل تو نمى‌توان به آن [جايگاه] دست يافت. با بخشندگىِ خود بر من ببخش، و با بزرگوارىِ خويش به من توجّه فرما، و با رحمتت مرا حفظ کن و زبانم را به ذکرت گويا، و دلم را به محبّتت شيدا کن، و با نيکو اجابت کردنت بر من منّت نِه، و خطایم را نادیده بگیر، و لغزشم را ببخش؛ چرا که تو عبادت را بر بندگانت مقرّر ساخته و به آنان دستور دعا داده‏اى و اجابت را برايشان تضمین کرده‏اى.
پروردگارا! رويم را به سوى تو کرده‌ام. پروردگارا! دستم را به سوى تو دراز کرده‌ام. به عزّتت دعايم را مستجاب کن و مرا به آرزويم برسان، و اميدم را از خود نبُر، و [ناکارا کردن] شرّ دشمنان جِنّى و اِنسى‌ام را خود بر عهده بگیر.
اى زود خشنود‌شونده! آن را که جز دعا چيزى ندارد، ببخش؛ چرا که تو هر آنچه خواهى، انجام خواهى داد.
اى آن که نامش دوا، و يادش شفا، و پيروى‏اش مایه بی‏نیازی است! بر آن که سرمايه‏اش اميد و ابزارش گريه است، رحم کن. اى گسترنده نعمت و اى دفع‌کننده بدبختى! اى نور وحشت‌کنندگان در تاريکى‌ها! اى داناى آموزش‌نديده!
بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست، و با من آن گونه که تو شايسته آنى، رفتار فرما، و بر محمّد و امامان خجسته از خاندان او درود فرست و سلام نثار "کن.


فرهنگ‌نامه جمعه
136

الفصل الرابع : أدعِیَةُ الجُمُعَةِ

۴/۱

دُعاءُ أمیرِ المُومِنینَ علیه السلام المَعروفُ بِدُعاءِ کُمَیل

۱۹۸.الإقبال: ومِنَ الدَّعَواتِ في هذِهِ اللَّيلَةِ ما رَوَيناهُ بِإِسنادِنا إلى جَدّي أبي جَعفَرٍ الطّوسِيِّ،قال: رُوِيَ أنَّ كُمَيلَ بنَ زِيادٍ النَّخَعِيَّ رَأى أميرَ المُؤمِنينَ علیه السلام ساجِداً يَدعو بِهذَا الدُّعاءِ في لَيلَةِ النِّصفِ مِن شَعبانَ.
أقولُ: ووَجَدتُ في رِوايَةٍ اُخرى ما هذا لَفظُها: قالَ كُمَيلُ بنُ زِيادٍ: كُنتُ جالِساً مَعَ مَولايَ أميرِ المُؤمِنينَ علیه السلام في مَسجِدِ البَصرَةِ ومَعَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ، فَقالَ بَعضُهُم: ما مَعنى قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ: (فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ)۱؟
قالَ علیه السلام: لَيلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ، وَالَّذي نَفسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ! إنَّهُ ما مِن عَبدٍ إلّا وجَميعُ ما يَجري عَلَيهِ مِن خَيرٍ وشَرٍّ مَقسومٌ لَهُ في لَيلَةِ النِّصفِ مِن شَعبانَ إلى آخِرِ السَّنَةِ في مِثلِ تِلكَ اللَّيلَةِ المُقبِلَةِ، وما مِن عَبدٍ يُحييها ويَدعو بِدُعاءِ الخِضرِ علیه السلام إلّا اُجيبَ لَهُ.
فَلَمَّا انصَرَفَ طَرَقتُهُ لَيلاً، فَقالَ علیه السلام: ما جاءَ بِكَ يا كُمَيلُ؟
قُلتُ: يا أميرَ المُؤمِنينَ دُعاءُ الخِضرِ!
فَقالَ: اِجلِس يا كُمَيلُ، إذا حَفِظتَ هذَا الدُّعاءَ فَادعُ بِهِ كُلَّ لَيلَةِ جُمُعَةٍ، أو فِي الشَّهرِ مَرَّةً، أو فِي السَّنَةِ مَرَّةً، أو في عُمُرِكَ مَرَّةً، تُكفَ وتُنصَر وتُرزَق ولَن تَعدَمَ المَغفِرَةَ. يا كُمَيلُ، أوجَبَ لَكَ طولُ الصُّحبَةِ لَنا أن نَجودَ لَكَ بِما سَأَلتَ، ثُمَّ قالَ: اُكتُب:
اللهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِرَحمَتِكَ الَّتي وَسِعَت كُلَّ شَيءٍ، وبِقُوَّتِكَ الَّتي قَهَرتَ بِها كُلَّ شَيءٍ، وخَضَعَ لَها كُلُّ شَيءٍ، وذَلَّ لَها كُلُّ شَيءٍ، وبِجَبَروتِكَ الَّتي غَلَبتَ بِها كُلَّ شَيءٍ، وبِعِزَّتِكَ الَّتي لا يَقومُ لَها شَيءٌ، وبِعَظَمَتِكَ الَّتي مَلَأَت أركانَ كُلِّ شَيءٍ، وبِسُلطانِكَ الَّذي عَلا كُلَّ شَيءٍ، وبِوَجهِكَ الباقي بَعدَ فَناءِ كُلِّ شَيءٍ، وبِأَسمائِكَ الَّتي غَلَبَت أركانَ كُلَّ شَيءٍ، وبِعِلمِكَ الَّذي أحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ، وبِنورِ وَجهِكَ الَّذي أضاءَ لَهُ كُلُّ شَيءٍ، يا نورُ يا قُدّوسُ، يا أوَّلَ الأَوَّلينَ، ويا آخِرَ الآخِرينَ.
اللهُمَّ اغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَهتِكُ العِصَمَ، اللهُمَّ اغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُنزِلُ النِّقَمَ، اللهُمَّ اغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ، اللهُمَّ اغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَحبِسُ الدُّعاءَ، اللهُمَّ اغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُنزِلُ البَلاءَ [اللهُمَّ اغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَقطَعُ الرَّجاءَ]۲، اللهُمَّ اغفِر لي كُلَّ ذَنبٍ أذنَبتُهُ، وكُلَّ خَطيئَةٍ أخطَأتُها.
اللهُمَّ إنّي أتَقَرَّبُ إلَيكَ بِذِكرِكَ، وأستَشفِعُ بِكَ إلى نَفسِكَ، وأسأَلُكَ بِجودِكَ أن تُدنِيَني مِن قُربِكَ، وأن توزِعَني شُكرَكَ، وأن تُلهِمَني ذِكرَكَ.
اللهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ سُؤالَ خاضِعٍ مُتَذَلِّلٍ خاشِعٍ، أن تُسامِحَني وتَرحَمَني، وتَجعَلَني بِقَسمِكَ راضِياً قانِعاً، وفي جَميعِ الأَحوالِ مُتَواضِعا.
اللهُمَّ وأسأَلُكَ سُؤالَ مَنِ اشتَدَّت فاقَتُهُ، وأنزَلَ بِكَ عِندَ الشَّدائِدِ حاجَتَهُ، وعَظُمَ فيما عِندَكَ رَغبَتُهُ.
اللهُمَّ عَظُمَ سُلطانُكَ، وعَلا مَكانُكَ، وخَفِيَ مَكرُكَ، وظَهَرَ أمرُكَ، وغَلَبَ جُندُكَ، وجَرَت قُدرَتُكَ، ولا يُمكِنُ الفِرارُ مِن حُكومَتِكَ.
اللهُمَّ لا أجِدُ لِذُنوبي غافِراً، ولا لِقَبائِحي ساتِراً، ولا لِشَيءٍ مِن عَمَلِيَ القَبيحِ بِالحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيرَكَ، لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَكَ وبِحَمدِكَ، ظَلَمتُ نَفسي، وتَجَرَّأتُ بِجَهلي، وسَكَنتُ إلى قَديمِ ذِكرِكَ لي، ومَنِّكَ عَلَيَّ.
اللهُمَّ مَولايَ كَم مِن قَبيحٍ سَتَرتَهُ؟ وكَم فادِحٍ مِنَ البَلاءِ أقَلتَهُ، وكَم مِن عِثارٍ وَقَيتَهُ، وكَم مِن مَكروهٍ دَفَعتَهُ، وكَم مِن ثَناءٍ جَميلٍ لَستُ أهلاً لَهُ نَشَرتَهُ؟!
اللهُمَّ عَظُمَ بَلائي، وأفرَطَ بي سُوءُ حالي، وقَصُرَت بي أعمالي، وقَعَدَت بي أغلالي، وحَبَسَني عَن نَفعي بُعدُ آمالي، وخَدَعَتنِي الدُّنيا بِغُرورِها، ونَفسي بِخِيانَتِها، ومِطالي يا سَيِّدي، فَأَسأَلُكَ بِعِزَّتِكَ أن لا يَحجُبَ عَنكَ دُعائي سوءُ عَمَلي وفِعالي، ولا تَفضَحني بِخَفِيِّ مَا اطَّلَعتَ عَلَيهِ مِن سَريرَتي، ولا تُعاجِلني بِالعُقوبَةِ عَلى ما عَمِلتُهُ في خَلَواتي مِن سوءِ فِعلي وإسائَتي، ودَوامِ تَفريطي وجَهالَتي، وكَثرَةِ شَهَواتي وغَفلَتي. وكُنِ اللهُمَّ بِعِزَّتِكَ لي في كُلِّ الأَحوالِ رَؤوفا، وعَلَيَّ في جَميعِ الاُمورِ عَطوفا.
إلهي ورَبّي، مَن لي غَيرُكَ أسأَلُهُ كَشفَ ضُرّي، وَالنَّظَرَ في أمري.
إلهي ومَولايَ، أجرَيتَ عَلَيَّ حُكما اتَّبَعتُ فيهِ هَوىٰ نَفسي، ولَم أحتَرِس مِن تَزيينِ عَدُوّي، فَغَرَّني بِما أهوىٰ، وأسعَدَهُ عَلىٰ ذلِكَ القَضاءُ، فَتَجاوَزتُ بِما جَرىٰ عَلَيَّ مِن ذلِكَ مِن نَقضِ حُدودِكَ، وخالَفتُ بَعضَ أوامِرِكَ، فَلَكَ الحَمدُ عَلَيَّ في جَميعِ ذلِكَ، ولا حُجَّةَ لي فيما جَرىٰ عَلَيَّ فيهِ قَضاؤُكَ، وألزَمَني حُكمُكَ وبَلاؤُكَ.
وقَد أتَيتُكَ يا إلهي بَعدَ تَقصيري وإسرافي عَلىٰ نَفسي، مُعتَذِراً نادِماً مُنكَسِراً، مُستَقيلاً مُستَغفِراً مُنيباً، مُقِرّاً مُذعِناً مُعتَرِفاً، لا أجِدُ مَفَرّا مِمّا كانَ مِنّي، ولا مَفزَعاً أتَوَجَّهُ إلَيهِ في أمري، غَيرَ قَبولِكَ عُذري، وإدخالِكَ إيّايَ في سَعَةٍ مِن رَحمَتِكَ.
إلهي، فَاقبَل عُذري، وَارحَم شِدَّةَ ضُرّي، وفُكَّني مِن شَدِّ وَثاقي. يا رَبِّ، ارحَم ضَعفَ بَدَني، ورِقَّةَ جِلدي، ودِقَّةَ عَظمي، يا مَن بَدَأَ خَلقي وذِكري وتَربِيَتي وبِرّي وتَغذِيَتي، هَبني لِابتِداءِ كَرَمِكَ، وسالِفِ بِرِّكَ بي.
إلهي وسَيِّدي ورَبّي، أ تُراكَ مُعَذِّبي بِالنّارِ بَعدَ تَوحيدِكَ، وبَعدَمَا انطَوى عَلَيهِ قَلبي مِن مَعرِفَتِكَ، ولَهِجَ بِهِ لِساني مِن ذِكرِكَ، وَاعتَقَدَهُ ضَميري مِن حُبِّكَ، وبَعدَ صِدقِ اعتِرافي ودُعائي خاضِعاً لِرُبوبِيَّتِكَ، هَيهاتَ أنتَ أكرَمُ مِن أن تُضَيِّعَ مَن رَبَّيتَهُ، أو تُبَعِّدَ مَن أدنَيتَهُ، أو تُشَرِّدَ مَن آوَيتَهُ، أو تُسَلِّمَ إلَىٰ البَلاءِ مَن كَفَيتَهُ ورَحِمتَهُ!
ولَيتَ شِعري يا سَيِّدي وإلهي ومَولايَ، أتُسَلِّطُ النّارَ عَلى وُجوهٍ خَرَّت لِعَظَمَتِكَ ساجِدَةً، وعَلىٰ ألسُنٍ نَطَقَت بِتَوحيدِكَ صادِقَةً، وبِشُكرِكَ مادِحَةً، وعَلىٰ قُلوبٍ اعتَرَفَت بِإِلهِيَّتِكَ مُحَقِّقَةً، وعَلىٰ ضَمائِرَ حَوَت مِنَ العِلمِ بِكَ حَتّىٰ صارَت خاشِعَةً، وعَلىٰ جَوارِحَ سَعَت إلى أوطانِ تَعَبُّدِكَ طائِعَةً، وأشارَت بِاستِغفارِكَ مُذعِنَةً؟! ما هكَذَا الظَّنُّ بِكَ، ولا اُخبِرنا بِفَضلِكَ عَنكَ، يا كَريمُ يا رَبِّ، وأنتَ تَعلَمُ ضَعفي عَن قَليلٍ مِن بَلاءِ الدُّنيا وعُقوباتِها، وما يَجري فيها مِنَ المَكارِهِ عَلىٰ أهلِها، عَلىٰ أنَّ ذلِكَ بَلاءٌ ومَكروهٌ قَليلٌ مَكثُهُ، يَسيرٌ بَقاؤُهُ، قَصيرٌ مُدَّتُهُ، فَكَيفَ احتِمالي لِبَلاءِ الآخِرَةِ، وجَليلِ وُقوعِ المَكارِهِ فيها؟! وهُوَ بَلاءٌ تَطولُ مُدَّتُهُ، ويَدومُ مَقامُهُ، ولا يُخَفَّفُ عَن أهلِهِ؛ لِأَنَّهُ لا يَكونُ إلّا عَن غَضَبِكَ وَانتِقامِكَ وسَخَطِكَ، وهذا ما لا تَقومُ لَهُ السَّماواتُ وَالأَرضُ، يا سَيِّدي، فَكَيفَ لي وأنَا عَبدُكَ الضَّعيفُ، الذَّليلُ الحَقيرُ، المِسكينُ المُستَكينُ؟!
يا إلهي ورَبّي وسَيِّدي ومَولايَ، لِأَيِّ الاُمورِ إلَيكَ أشكو، ولِما مِنها أضِجُّ وأبكي؟! لِأَليمِ العَذابِ وشِدَّتِهِ، أم لِطولِ البَلاءِ ومُدَّتِهِ، فَلَئِن صَيَّرتَني فِي العُقوباتِ مَعَ أعدائِكَ، وجَمَعتَ بَيني وبَينَ أهلِ بَلائِكَ، وفَرَّقتَ بَيني وبَينَ أحِبّائِكَ وأولِيائِكَ، فَهَبني ـ يا إلهي وسَيِّدي ومَولايَ ورَبّي ـ صَبَرتُ عَلى عَذابِكَ، فَكَيفَ أصبِرُ عَلى فِراقِكَ؟ وَهبني صَبَرتُ عَلى حَرِّ نارِكَ، فَكَيفَ أصبِرُ عَنِ النَّظَرِ إلى كَرامَتِكَ؟ أم كَيفَ أسكُنُ فِي النّارِ ورَجائي عَفوُكَ؟!
فَبِعِزَّتِكَ ـ يا سَيِّدي ومَولايَ ـ اُقسِمُ صادِقاً، لَئِن تَرَكتَني ناطِقاً لَأَضِجَّنَّ إلَيكَ بَينَ أهلِها ضَجيجَ الآمِلينَ، ولَأَصرُخَنَّ إلَيكَ صُراخَ المُستَصرِخينَ، ولَأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بُكاءَ الفاقِدينَ، ولَاُنادِيَنَّكَ أينَ كُنتَ يا وَلِيَّ المُؤمِنينَ؟! يا غايَةَ آمالِ العارِفينَ، يا غِياثَ المُستَغيثينَ، يا حَبيبَ قُلوبِ الصّادِقينَ، ويا إلهَ العالَمينَ!
أفَتُراكَ ـ سُبحانَكَ يا إلهي وبِحَمدِكَ ـ تَسمَعُ فيها صَوتَ عَبدٍ مُسلِمٍ سُجِنَ فيها بِمُخالَفَتِهِ، وذاقَ طَعمَ عَذابِها بِمَعصِيَتِهِ، وحُبِسَ بَينَ أطباقِها بِجُرمِهِ وجَريرَتِهِ، وهُوَ يَضِجُّ إلَيكَ ضَجيحَ مُؤَمِّلٍ لِرَحمَتِكَ، ويُناديكَ بِلِسانِ أهلِ تَوحيدِكَ، ويَتَوَسَّلُ إلَيكَ بِرُبوبِيَّتِكَ؟!
يا مَولايَ، فَكَيفَ يَبقى فِي العَذابِ وهُوَ يَرجو ما سَلَفَ مِن حِلمِكَ؟! أم كَيفَ تُؤلِمُهُ النّارُ وهُوَ يَأمُلُ فَضلَكَ ورَحمَتَكَ؟! أم كَيفَ تُحرِقُهُ لَهبُها وأنتَ تَسمَعُ صَوتَهُ وتَرى مَكانَهُ؟! أم كَيفَ يَشتَمِلُ عَلَيهِ زَفيرُها وأنتَ تَعلَمُ ضَعفَهُ؟! أم كَيفَ يَتَقَلقَلُ بَينَ أطباقِها وأنتَ تَعلَمُ صِدقَهُ؟! أم كَيفَ تَزجُرُهُ زَبانِيَتُها وهُوَ يُناديكَ يا رَبَّهُ؟! أم كَيفَ يَرجو فَضلَكَ في عِتقِهِ مِنها فَتَترُكُهُ فيها؟!
هَيهاتَ ما ذلِكَ الظَّنُّ بِكَ، ولَا المَعروفُ مِن فَضلِكَ، ولا مُشبِهٌ لِما عامَلتَ بِهِ المُوَحِّدينَ مِن بِرِّكَ وإحسانِكَ!
فَبِاليَقينِ أقطَعُ لَولا ما حَكَمتَ بِهِ مِن تَعذيبِ جاحِديكَ، وقَضَيتَ بِهِ مِن إخلادِ مُعانِديكَ، لَجَعَلتَ النّارَ كُلَّها بَرداً وسَلاماً، وما كانَ لِأَحَدٍ فيها مَقَرّاً ولا مُقاماً، لكِنَّكَ تَقَدَّسَت أسماؤُكَ أقسَمتَ أن تَملَأَها مِنَ الكافِرينَ، مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ، وأن تُخَلِّدَ فيهَا المُعانِدينَ، وأنتَ جَلَّ ثَناؤُكَ قُلتَ مُبتَدِئاً وتَطَوَّلتَ بِالإِنعامِ مُتَكَرِّماً: (أَفَمَن كَانَ مُؤْمِنًا كَمَن كَانَ فَاسِقًا لَّا يَسْتَوُنَ)۳.
إلهي وسَيِّدي، فَأَسأَلُكَ بِالقُدرَةِ الَّتي قَدَّرتَها، وبِالقَضِيَّةِ الَّتي حَتَمتَها وحَكَمتَها، وغَلَبتَ مَن عَلَيهِ أجرَيتَها، أن تَهَبَ لي في هذِهِ اللَّيلَةِ، وفي هذِهِ السّاعَةِ كُلَّ جُرمٍ أجرَمتُهُ، وكُلَّ ذَنبٍ أذنَبتُهُ، وكُلَّ قَبيحٍ أسرَرتُهُ، وكُلَّ جَهلٍ عَمِلتُهُ، كَتَمتُهُ أو أعلَنتُهُ، أخفَيتُهُ أو أظهَرتُهُ، وكُلَّ سَيِّئَةٍ أمَرتَ بِإِثباتِهَا الكِرامَ الكاتِبينَ، الَّذينَ وَكَّلتَهُم بِحِفظِ ما يَكونُ مِنّي، وجَعَلتَهُم شُهوداً عَلَيَّ مَعَ جَوارِحي، وكُنتَ أنتَ الرَّقيبَ عَلَيَّ مِن وَرائِهِم، وَالشّاهِدَ لِما خَفِيَ عَنهُم، وبِرَحمَتِكَ أخفَيتَهُ، وبِفَضلِكَ سَتَرتَهُ، وأن تُوَفِّرَ حَظّي مِن كُلِّ خَيرٍ تُنزِلُهُ، أو إحسانٍ تُفَضِّلُهُ، أو بِرٍّ تَنشُرُهُ أو رِزقٍ تبَسُطُهُ، أو ذَنبٍ تَغفِرُهُ، أو خَطَأٍ تَستُرُهُ.
يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ، يا إلهي وسَيِّدي ومَولايَ ومالِكَ رِقّي، يا مَن بِيَدِهِ ناصِيَتي، يا عَليماً بِضُرِّي ومَسكَنَتي، يا خَبيراً بِفَقري وفاقَتي.
يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ، أسأَلُكَ بِحَقِّكَ وقُدسِكَ وأعظَمِ صِفاتِكَ، وأسمائِكَ، أن تَجعَلَ أوقاتي فِي اللَّيلِ وَالنَّهارِ بِذِكرِكَ مَعمورَةً، وبِخِدمَتِكَ مَوصولَةً، وأعمالي عِندَكَ مَقبولَةً، حَتّىٰ یكونَ أعمالي وأورادي كُلُّها وِرداً واحِداً، وحالي في خِدمَتِكَ سَرمَداً.
يا سَيِّدي يا مَن عَلَيهِ مُعَوَّلي، يا مَن إلَيهِ شَكَوتُ أحوالي. يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ، قَوِّ عَلى خِدمَتِكَ جَوارِحي، وَاشدُد عَلَىٰ العَزيمَةِ جَوانِحي، وهَب لِيَ الجِدَّ في خَشيَتِكَ وَالدَّوامِ فِي الاِتِّصالِ بِخِدمَتِكَ، حَتّى أسرَحَ إلَيكَ في مَيادينِ السّابِقينَ، واُسرِعَ إلَيكَ فِي المُبادِرينَ، وأشتاقَ إلىٰ قُربِكَ فِي المُشتاقينَ، وأدنُوَ مِنكَ دُنُوَّ المُخلِصينَ، وأخافَكَ مَخافَةَ الموقِنينَ، وأجتَمِعَ في جِوارِكَ مَعَ المُؤمِنينَ.
اللهُمَّ ومَن أرادَني بِسوءٍ فَأَرِدهُ، ومَن كادَني فَكِدهُ، وَاجعَلني مِن أحسَنِ عِبادِكَ نَصيباً عِندَكَ، وأقرَبِهِم مَنزِلَةً مِنكَ، وأخَصِّهِم زُلفَةً لَدَيكَ، فَإِنَّهُ لا يُنالُ ذلِكَ إلّا بِفَضلِكَ، وجُد لي بِجودِكَ، وَاعطِف عَلَيَّ بِمَجدِكَ، وَاحفَظني بِرَحمَتِكَ، وَاجعَل لِساني بِذِكرِكَ لَهِجاً، وقَلبي بِحُبِّكَ مُتَيَّماً، ومُنَّ عَلَيَّ بِحُسنِ إجابَتِكَ، وأقِلني عَثرَتي، وَاغفِر زَلَّتي، فَإِنَّكَ قَضَيتَ عَلى عِبادِكَ بِعِبادَتِكَ، وأمَرتَهُم بِدُعائِكَ، وضَمِنتَ لَهُمُ الإِجابَةَ.
فَإِلَيكَ يا رَبِّ نَصَبتُ وَجهي، وإلَيكَ يا رَبِّ مَدَدتُ يَدي، فَبِعِزَّتِكَ استَجِب لي دُعائي، وبَلِّغني مُنايَ، ولا تَقطَع مِن فَضلِكَ رَجائي، وَاكفِني شَرَّ الجِنِّ وَالإِنسِ مِن أعدائي، يا سَريعَ الرِّضَا اغفِر لِمَن لا يَملِكُ إلَا الدُّعاءَ فَإِنَّكَ فَعّالٌ لِما تَشاءُ.
يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ، وذِكرُهُ شِفاءٌ، وطاعَتُهُ غِنىً، ارحَم مَن رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ، وسِلاحُهُ البُكاءُ، يا سابِغَ النِّعَمِ، يا دافِعَ النِّقَمِ، يا نورَ المُستَوحِشينَ فِي الظُّلَمِ، يا عالِماً لا يُعلَّمُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وَافعَل بي ما أنتَ أهلُهُ، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَالأَئِمَّةِ المَيامينَ مِن آلِهِ وسَلَّمَ تَسليماً.۴

1.. الدخان: ۴.

2.. أثبتنا ما بين المعقوفين من مصباح الزائر.

3.. السجدة: ۱۸.

4.. الإقبال: ج۳ ص۳۳۱، مصباح المتهجّد: ص۸۴۴ ح۹۱۰، مصباح الزائر: ص۳۱۷، المصباح للكفعمي: ص۷۳۷، البلد الأمین: ص۱۸۸ و راجع المصنّف لابن أبي شیبة: ج۷ ص۸۲ ح۲.

  • نام منبع :
    فرهنگ‌نامه جمعه
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری؛ مرتضي خوش نصيب
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 22904
صفحه از 407
پرینت  ارسال به