فصل چهارم : دعاهای جمعه
۴/۱
دعای امیرِ مؤمنان علیه السلام مشهور به دعای کمیل
۱۹۸.الإقبال: از جمله دعاها در اين شب، دعايى است که به سند خود، از جدّم ابو جعفر طوسى روايت کردهام که گفت: روايت شده کميل بن زياد نَخَعى، امير مؤمنان علیه السلام را در نيمه شعبان، در حال سجده ديد که اين دعا را مىخواند.
در روايت ديگرى، اين عبارت را ديدم که کميل بن زياد گفت: با مولاى خود، امير مؤمنان علیه السلام، به همراه گروهى از يارانش در مسجد بصره نشسته بوديم که يکى از آنان، از معناى سخن خداوند عز و جل پرسيد که: (در آن [شب]، هر کار استواری فيصله مىيابد).
على علیه السلام فرمود: "مقصود، نيمه شعبان است. سوگند به آن که جان على به دست اوست، هيچ بندهاى نيست، مگر آن که هر آنچه خوبى و بدى تا آخر سال بر وى مىگذرد، در نيمه شعبان بر او تقسيم مىگردد، و هيچ بندهاى اين شب را زنده نمىدارد و دعاى خضر علیه السلام را نمىخوانَد، مگر آن که پاسخ گفته مىشود”.
هنگامى که از مسجد رفت، شبْهنگام، درِ خانهاش را زدم.
فرمود: "کميل! چه چیزی تو را به اینجا کشانده است؟”.
گفتم: ای امير مؤمنان! دعاى خضر.
فرمود: "بنشين اى کميل! هرگاه اين دعا را حفظ کردى، هر شبِ جمعه، آن را بخوان، و يا ماهى يک بار بخوان، و يا سالى يک بار بخوان؛ و يا دستِ کم در عمرت يک بار بخوان؛ که [در اين صورت]، کفايت مىشوى، يارى مىگردى، روزى داده مىشوى و بخشايش را از دست نمىدهى.
اى کميل! همنشینیِ طولانى تو با ما، بر ما واجب کرده که خواستت را برآوريم”.
آن گاه فرمود: "بنويس:
بار خدايا! من به [حقّ] رحمتت که همه چيز را در بر مىگيرد، از تو درخواست مىکنم، و به قدرتت که با آن بر همه چيزها چيرهاى و همه چيزها در برابر آن فروتن اند و همه چيزْ در برابر آن خوارند، و به جبروتت که با آن، بر همه چيزها غلبه پيدا کردهاى، و به عزّتت که هيچ چيز در برابر آن، تاب مقاومت ندارد، و به عظمتت که پایههای همه چيزی را پُرکرده است، و به سلطنتت که بر همه چيزها برترى دارد، و به ذات تو که پس از فانى شدنِ همه چيزها پاینده است، و به نامهايت که با آنها بر ارکان همه چيزها غالب شدهای، و به دانشت که به همهچيزْ احاطه دارد، و به نور چهرهات که همهچيز برايش روشن است، اى نور! اى قدّوس! اى اوّلِ اوّلينها و اى آخرِ آخرينها!
بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که پردههای عصمت را مىدَرَند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که سبب فرود آمدن کيفر مىشوند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که نعمتها را دگرگون مىکنند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که دعا را [از رسیدن به اجابت] باز مىدارند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که بلا را فرود مىآورند. بار خدايا! بر من ببخش گناهانى را که اميد را قطع مىکنند. بار خدايا! بر من ببخش هر گناهى را که انجام دادهام و هر خطايى را که مرتکب شدهام.
بار خدايا! من با ياد کردن از تو، به تو تقرّب مىجويم، و تو را نزد خودت شفیع قرار میدهم، و به [حقّ] بخششت از تو مىخواهم که مرا به خود نزديک سازى، و شُکرت را روزىام گردانى، و يادت را به من الهام نمايى.
بار خدايا! از تو به سانِ انسانى فروتن، بى ارج و افتاده، درخواست مىکنم که بر من آسان گيرى و رحم آری، و مرا به تقسیم [روزی از جانب] خود، خشنود و قانع سازى، و در همه احوال، فروتنم گردانى.
بار خدايا! به سان کسى از تو درخواست مىکنم که بينوايىاش شدّت يافته، و به هنگام سختىِ نياز به درگاهت آمده، و اشتياقش به آنچه نزد توست، بسيار است.
بار خدايا! پادشاهىات عظيم، و مکانت والا، و مکرت پوشيده، و فرمانت آشکار، و سپاهت چيره، و قدرتت نافذ است و از قلمرو حکومت تو توانِ گريز نيست.
بار خدايا! براى گناهانم بخشايندهاى، و براى زشتىهايم سرپوشگذارندهاى، و براى هيچ يک از کارهاى زشتم، تغييردهندهاى به کار نيک، جز تو نمىيابم. خدايى جز تو ـ که منزّهى و به سپاست مشغولم ـ نيست. به خويش ستم کردم و به خاطر نادانىام [در برابرت] دليرى نمودم، و به يادکردِ دیرین تو از من، و لطفت به من، دلخوش گردانيدم.
بار خدايا! مولاى من! چه بسيار [اعمال] زشتى که بر آنها سرپوش گذاردى، و چه بسيار بلاهاى سنگين که از من بازگرداندى، و چه قدر لغزش که از آنها بازم داشتى، و چه قدر ناخوشى که از من دور ساختى، و چه بسيار مدح و ثناهاى زيبا که شايستهشان نبودم و تو آنها را [میان مردم] منتشر کردى.
بار خدايا! گرفتارىام بزرگ، بدحالىام گذشته از حد، و کارهایم نارساست، و دلبستگىهايم زمينگيرم ساختهاند، و آرزوهاى درازم، از بهرهگیری از آنچه به سود من است، بازم داشتهاند، و دنيا با فریبکاریاش، و نَفْسم با خيانتها و سهلانگارىهايش مرا فريفتهاند.
اى سرور من! به عزّتت از تو مىخواهم که کارها و رفتارهاى بدم، دعايم را از [اجابت] تو باز ندارند و این که به خاطر آگاهىات از رفتارهاى نهانیام، رسوايم نسازى، و بر آنچه که در تنهايىهايم از کارهاى زشت و بى ادبى انجام دادهام و يا به خاطر ادامه کوتاهی و نادانى و فراوانى شهوت و غفلتم، به مجازاتم شتاب مورزى.
بار خدايا! به عزّتت، در همه حال بر من مهربان باش و در هر کارى مرا مورد مهر و توجّه قرار ده.
خداى من و پروردگار من! من جز تو چه کسى را دارم که از او رفع گرفتارىها و توجّه به کارهايم را درخواست کنم؟
خداى من و مولاى من! بر من فرمانى جارى ساختى که در آن، از خواهشهاى نفسم پيروى کردم و از آنچه دشمنم (شیطان) آن را آراسته بود، پرهيز نکردم، در نتیجه با هوسهایم، فريبم داد و تقدير هم در اين کار، ياریاش کرد. من در آنچه بر من گذشت، با زير پا گذاشتن قوانين تو و مخالفت با بعضى فرمانهايت، تجاوزکارى کردم. در همه اين امور، تو بر من حجّت دارى، و من در آنچه که حکم تو در آن بر من اجرا شده، و فرمان و مجازات تو [آن را] بر من الزامى ساخته، حجّتى ندارم.
خداى من! اينک پس از کوتاهىهايم و زيادهروىهايم در حقّ خويش، عذرخواهانه، پشيمان، شکسته، پوزشجو، آمرزشخواه، برگشته [به سوی حق]، اقرار کننده، قبول کننده و معترف، به درگاهت آمدهام، و از آنچه در آن هستم، راه گريزى نمىيابم، و در کارهايم پناهگاهى نيست که بدان روکنم، جز آن که تو عذرم را بپذيرى و مرا در گستره رحمت خويش وارد سازى.
خداى من! عذرم را بپذير، و بر سختىِ گرفتارىام رحم نما، و از بند محکم، رهايم کن.
پروردگارا! بر ناتوانیِ بدنم و نرمىِ پوستم و نازکىِ استخوانم رحم کن. اى آن که خلقتم، يادکردم، تربيتم، احسانم، و تغذيهام را [بی آن که من نقشی داشته باشم، خود] آغاز کردى! به خاطر کرَم نخستين و خوبىهاى پيشينت در حقّ من، مرا ببخش.
خداى من و سرور من و پروردگار من! آيا ممکن است پس از اقرارم به توحيدت مرا عذاب کنى؟ و پس از آن که قلبم معرفت تو را در بر دارد و زبانم به ياد تو مىچرخد و درونم به مِهر تو گِره خورده است؟ و پس از اعتراف صادقانه و دعاى فروتنانهام براى پروردگارىات؟
هرگز! تو کريمتر از آنى که پرورده خویش را تباه کنى و آن را که نزديک ساختى، دور گردانى و آن را که پناه دادى، رها کنى و آن را که کفايت کردى و بر او رحم آوردى، به گرفتارىها تسليم سازى.
اى سرور من و خداى من و مولاى من! اى کاش مىدانستم که آيا آتش بر چهرههايى که براى عظمت تو به سجده افتادهاند، و بر زبانهايى که صادقانه به توحيد تو گشوده شده و مدحکنان شُکرت را گفتهاند، و بر دلهايى که به راستى بر خداوندىات اعتراف کردهاند، و بر ضميرهايى که به تو آگاهى پيدا کرده و فروتن گشتهاند، و بر اعضاى پيکرى که به سوى جايگاههاى عبوديّت تو مطيعانه مىشتابند و با اقرار [به گناه]، طلب آمرزش مىکنند، تسلّط خواهد يافت؟! چنين گمانى بر تو نيست و در باره فضل تو چنين به ما خبر داده نشده است.
اى کريم! اى پروردگار! تو از ناتوانىِ من در برابر گرفتارىهاى ناچيز دنيا و کيفرهاى آن و ناخشنودىهايى که در دنيا بر اهل آن وارد مىشود، آگاهى، با آن که اين بلاها و ناخشنودىها، زودگذر، ناپايدار و کوتاه مدّتاند. پس چگونه بلاى آخرت و بزرگى ناخشنودى هاى آن را تحمّل کنم، در حالى که بلاى آن، طولانى و هميشگى است و از اهل آن، کاسته نمىشود؛ چون سرچشمه آن بلا، جز خشم و انتقام و ناخشنودى تو نيست؟ و اين، چيزى است که آسمانها و زمين، تاب تحمّل آن را ندارند. اى سرور من! چگونه تحمّل کنم، در حالى که من، بنده ناتوان، خوار، کوچک، بينوا و افتاده تو اَم؟
اى خداى من و پروردگار من و سرور من و مولاى من! از کدام کارها به تو شکايت آورم و از کداميک، ناله سر دهم و گريه کنم؟ از درد کيفر و شدّت آن يا از طول بلا و مدّت آن؟ اگر در کيفرها در کنار دشمنانت قرارم دهى و میان من و آنان که گرفتارشان کردی، جمع کنى و بين من و دوستان و يارانت جدايى افکنى، چنان گير ـ اى خداى من و سرور من و مولاى من و پروردگار من ـ که بر عذابت شکيبايى کنم، بر جدايىات چگونه تاب آورم؟ چنان گير که بر سوز دوزخت شکيبا باشم؛ اما چگونه از نظر کردن به کرامتت خوددارى کنم؟ و يا چگونه در آتشْ منزل گزينم و اميدم بخشش تو باشد؟
پس به عزّت تو ـ اى سرورم و مولايم ـ صادقانه سوگند مىخورم که اگر مرا گويا در بين اهل دوزخ رها کنى، چون ناليدن اميدواران، ناله خواهم کرد و چون فرياد فريادزنان، فرياد خواهم زد، و چون گريه کس از دستدادگان، گريه خواهم کرد و تو را فرياد خواهم زد که: کجايى، اى ولى مؤمنان، اى نهايت آرزوى عارفان، اى کمک کمکجويان، اى دوست دلِ راستگويان و اى خداى عالميان؟!
آيا ممکن است ـ تو که منزّهى و ستودنى، اى خداى من ـ که در دوزخ، صداى بنده مسلمانى را که به خاطر مخالفتهايش در آن جا زندانى شده و به خاطر گناهکارىاش طعم عذاب تو را مىچشد و به علّت جرم و جنايتش در بين طبقههاى دوزخْ حبس شده، بشنوى و او چون اميدواران به رحمت تو، به درگاهت ناله مىکند و به زبان اهل توحيدت، صدايت مىکند و به [حقّ] ربوبيّتت به تو متوسّل مىشود؟
اى مولاى من! چگونه چنين شخصى در کيفر بماند، در حالى که اميد بردبارىِ گذشته تو را دارد؟ و چگونه آتشْ او را رنج دهد، در حالى که آرزوى فضل و رحمتِ تو را دارد؟ و يا چگونه شعلههاى آن، وى را بسوزاند، حال آن که تو صدایش را مىشنوى و جايگاهش را مىبينى؟ و يا چگونه شعلههاى آن، او را فرا گيرد، حال آن که ناتوانىاش را مىدانى؟ و يا چگونه در بين طبقههاى آن، بالا و پايين برود، حال آن که راستگويىِ او را مىدانى؟ و چگونه زبانههاى آن، او را زجر دهد، حال آن که او با خطابِ: "اى پروردگار!"، تو را فرياد مىزند؟ و چگونه اميد به تو براى رهايى از آن دارد و تو او را در آن جا رها مىکنى؟
هرگز چنين گمانى به تو نمىرود و در کرَم تو، چنين چيزى ناشناخته است و اين، با خوبى و احسانى که در باره موحّدانت روا داشتى، شبيه نيست!
به يقين، قطع دارم که اگر حکم به عذابِ منکرانت نکرده بودى و به جاودانه بودنِ گرفتارىِ دشمنانت فرمان نرانده بودى، همه دوزخ را سرد و آرامْ قرار مىدادى و هيچ کس را در آن جا جايگزين و مقيم نمىساختى؛ امّا تو ـ که نامهايت مقدّس باد ـ سوگند خوردى که دوزخ را از کافرانِ جِن و اِنس، پُر سازى و خيرهسران را در آن، جاودان گرفتار گردانى و تو ـ که ثنايت شکوهمند باد ـ در آغاز گفتى و با نعمتهاى کريمانهات منّت نهادى که: (آيا کسى که مؤمن است، چون کسى است که نافرمان است؟ يکسان نيستند).
خداى من و سرور من! به [حقّ] قدرتى که مقدَّر کردى و به سرنوشتى که آن را حتمى ساختى و استوار گردانيدى و با اجراى آن بر هر کس غلبه يافتى، از تو درخواست مىکنم که در اين شب و در اين ساعت، هر جرمى را که مرتکب شدهام و هر گناهى را که انجام دادهام و هر زشتىاى را که مخفى داشتهام و هر کار جاهلانهاى را که انجام دادهام ـ چه نهان کردهام و چه آشکار، و چه مخفى داشتهام و چه نمايان ـ، و هر بدىاى را که به فرشتگان نويسنده ـ که آنان را بر صورتبردارى کارهايم موکّل کردهاى ـ فرمان به ثبت دادى و خود بر آنچه از آنان مخفى مانده، گواهى و از روى رحمتتْ آنها را مخفى کردهاى و به کرمت پوشانيدهاى، بر من ببخش، و نصيب مرا از هر خيرى که فرو مىفرستى، نعمتى که مىبخشى، خوبىاى که مىگسترانى، روزىاى که فراخ مىکنى، گناهى که مىبخشى و خطايى که مىپوشانى، افزون فرما.
اى پروردگار من! اى پروردگار من! اى پروردگار من! اى خداى من و آقاى من و مولاى من و مالک من! اى آن که پيشانىام (اختيارم) به دست اوست! اى دانا به بدحالى و درماندگىام و آگاه از نيازمندى و حاجتم! اى پروردگارم! اى پروردگارم! اى پروردگارم! به حقّ تو و پاکى تو و بزرگترين صفتها و نامهايت، از تو درخواست مىکنم که در شب و روز، وقتهاى مرا به ياد خودت پُربار، و به خدمتت پيوسته سازی، و اعمالم را در پيشگاهت پذيرفته قرار دهى، تا همه اعمال و وِردهايم (دعاهايم) يک وِرد باشند و حالم در خدمت تو جاودانه گردد.
اى سرور من! اى آن که بر او تکيه دارم! اى آن که احوالم را به او شکايت مىبرم! اى پروردگارم! اى پروردگارم! اى پروردگارم! اعضايم را بر خدمتت نيرو ده، و دلم را به همّت و تصميمْ استوار کن، و در راه بيمناکى از تو و پيوسته به تو خدمت کردن، توفيق تلاش به من عنايت فرما تا در ميدانهاى پيشتازان، به سوى تو پيشتازى کنم و در بين مسابقهدهندگان، به سوى تو سرعت گيرم و در بين مشتاقان، به جوار تو مشتاق شوم و چون مخلصان، به تو نزديک گردم و به سان يقينکنندگان، از تو بترسم و با مؤمنان، در کنارت قرار گيرم.
بار خدايا! هر کس در باره من، اراده بد دارد، در بارهاش اراده [ى بد] کن، و هر کس به من نيرنگ مىزند، به او نيرنگ زن، و در پيشگاه خود، مرا از نيکبهرهترين بندگانت و مقرّبترين آنان به خود، و خاصتر آنها در نزد خويش قرار ده؛ چون جز به فضل تو نمىتوان به آن [جايگاه] دست يافت. با بخشندگىِ خود بر من ببخش، و با بزرگوارىِ خويش به من توجّه فرما، و با رحمتت مرا حفظ کن و زبانم را به ذکرت گويا، و دلم را به محبّتت شيدا کن، و با نيکو اجابت کردنت بر من منّت نِه، و خطایم را نادیده بگیر، و لغزشم را ببخش؛ چرا که تو عبادت را بر بندگانت مقرّر ساخته و به آنان دستور دعا دادهاى و اجابت را برايشان تضمین کردهاى.
پروردگارا! رويم را به سوى تو کردهام. پروردگارا! دستم را به سوى تو دراز کردهام. به عزّتت دعايم را مستجاب کن و مرا به آرزويم برسان، و اميدم را از خود نبُر، و [ناکارا کردن] شرّ دشمنان جِنّى و اِنسىام را خود بر عهده بگیر.
اى زود خشنودشونده! آن را که جز دعا چيزى ندارد، ببخش؛ چرا که تو هر آنچه خواهى، انجام خواهى داد.
اى آن که نامش دوا، و يادش شفا، و پيروىاش مایه بینیازی است! بر آن که سرمايهاش اميد و ابزارش گريه است، رحم کن. اى گسترنده نعمت و اى دفعکننده بدبختى! اى نور وحشتکنندگان در تاريکىها! اى داناى آموزشنديده!
بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست، و با من آن گونه که تو شايسته آنى، رفتار فرما، و بر محمّد و امامان خجسته از خاندان او درود فرست و سلام نثار "کن.