125
قواعد کلامی (توحید)

و بررسی شد و در قاعده فاعلیت نیز بحث خواهد شد.

اِشکالی که در مورد قاعده غیریّت صفت و موصوف به ذهن می‌رسد این است که چه اشکالی دارد که از یک موجودِ واحد مفاهیم متعدد انتزاع شود؟ همان‌‌‌‌‌‌‌طور که از دیوار جوهریت و کم و کیف و دیگر اَعراض انتزاع می‌شود و نیز علم و قدرت از انسان انتزاع می‌شود. در پاسخ باید گفت اگر این کمالات حقیقی و ذاتی باشند - نه اعتباری و سلبی و فعلی - همان‌گونه که در مثال‌های ‌بالا چنین است، حقیقتاً کمالات متعدد در خارج وجود دارند. جوهر حقیقتاً غیر از عَرَض است و علم در ما به واقع، غیر از قدرت است، هرچند ما دوئیت را با چشم نمی‌بینیم.

ادله عقلی قاعده

همان‌گونه که دیدیم، غیریّت صفت و موصوف در خطبه‌های ‌مشهور و احادیث بلند و کتب معتبر ذکر شده است. تنها در یکی از این احادیث، غیریّت با حد وسط محدودیت، اثبات شده است و در دیگر احادیث، قاعده غیریّت به‌عنوان اصلی وجدانی و بدیهی تلقی شده و ائمه‌اطهار علیهم السلام ما را به این حکم عقلی ارشاد کرده‌اند. البته، عقلی و وجدانی بودن یک مطلب، دلیل بی‌نیازی از وحی نیست؛ زیرا عقل در بسیاری موارد از وجدانیات و ارتکازات خود غافل است و با ارشاد و تنبیه وحی، به وجدانیات خود توجه پیدا می‌کند.

اصل غیریّت صفت و موصوف با توجه به تحلیلی که ارائه شد امری بدیهی است و دلایل عقلی که در این‌جا طرح و اقامه می‌شوند، همچون دلایل نقلی‌ای که پیش از این ذکر شد، جنبه تنبیهی دارند.

۱. ماهیت صفت و موصوف

ماهیت هر صفت اثباتی و ذاتی مغایر با ماهیت موصوف است و اگر چنین نباشد،


قواعد کلامی (توحید)
124

مصدری است. وقتی کمال علم را برای خداوند اثبات می‌کنیم، این کار نتیجه توصیف خداوند توسط مفهومی از علم است که از مخلوقات گرفته‌ایم و این مفهوم تنها از علم حکایت می‌کند نه از قدرت و ذات. آن هم علمی که مخلوق و ممکن الوجود است. بنابراین‌‌، اگر خداوند را با مفهوم محدود علم و قدرت توصیف کنیم، نتیجه آن اثبات کمالات محدود و زاید بر ذات و متمایز از یک‌دیگر است و نمی‌توان گفت علم و قدرت به لحاظ مفهومی متغایراند، ولی در واقعیت، کمالی که از توصیف خداوند به این مفاهیم به دست می‌آید عین هم و عین ذات‌اند. این همان مطلبی است که علامه طباطبایی به آن اذعان کرد.

البته، علامه با وجود این مشکل، صفت را به خداوند نسبت می‌دهد با این قید که صفت بدون حد، که البته، برای انسان قابل تصور نیست. در حالی‌که همان‌‌‌‌‌‌‌طور که پیشتر توضیح داده شد، صفت به معنای حاصل مصدر نتیجه توصیف انسان است و مفهوم محدود و از مخلوق گرفته شده حکایت از همان کمال خارجی می‌کند. بنابراین‌‌، صفت همان است که مفهوم محدود ما از آن حکایت می‌کند، نه چیزی که ما درک درستی از آن نداریم.

دلیل این‌که فیلسوفان بر اثبات صفت بر خداوند اصرار دارند، مبانی وجود‌شناختی آنان، یعنی نظریه صدور و قاعده «فاقد شیْ‏ء معطی شیْ‏ء نمی‌شود» است.

بر اساس این مبانی باید خداوند کمالات مخلوقات را در رتبه اشرف داشته باشد تا این کمالات از خداوند صادر شود. از این‌رو، حتی بزرگانی چون علامه طباطبایی که به مشکل صفت پی برده‌اند، نیز معتقدند که صفت را باید بر خداوند اثبات کنیم و در عین حال اقرار کنیم که صفت را آن‌گونه که در واقعیت هست، نمی‌توان درک کرد؛ در حالی‌که بر اساس مبانی متکلمان و آموزه «خلق لا من شیْ‏ء»، نه‌تنها لازم نیست کمال مخلوق در مخلوق وجود داشته باشد، بلکه وجود این کمالات در خالق محال است. این مطلب، پیشتر در قاعده نفی کمالات مخلوق از خالق طرح

  • نام منبع :
    قواعد کلامی (توحید)
    سایر پدیدآورندگان :
    رضا برنجکار و مهدی نصرتیان اهور
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1396
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 34083
صفحه از 223
پرینت  ارسال به