بهکار رفته است و حتی بیان شده که «وقتی مردم از پیامبران درباره خداوند پرسش میکردند، آنان او را به حد و جزء توصیف نمیکردند، بلکه او را به افعالش وصف میکردند».۱ اگر استقرایی در مورد توصیفات و صفات خداوند کنیم، روشن میشود که اکثر قریب به اتفاق آنها یا از صفات فعلی - همانند رحمان، رحیم، کریم، رازق و شافی - هستند و یا از صفات سلبی مثل لم یلد، لم یولد، لم یکن له کفواً احد و لیس کمثله شیْء.
دلیل این مطلب آن است که صفات فعلی از افعال و الطاف مخلوق خداوند حکایت میکنند و هیچ اشکال عقلی مانند تحدید و تجزیه در ذات را بهدنبال ندارند. صفات سلبی نیز چیزی را در ذات اثبات نمیکنند، بلکه چیزی را نفی و سلب میکنند؛ از اینرو، مشکلات مذکور در صفات سلبی نیز مفقود است.
اما توصیف ذاتی خدا که نتیجه و حاصل آن اثبات چیزی در ذات است، مشکلاتی دارد؛ از جمله دوئیت در ذات خدا و همانطور که گفتیم صفت به معنای خاص کلمه همین معنا از صفت است.
دلیل وجود این مشکلات آن است که مخلوق بر ذات خداوند احاطه معرفتی ندارد و در نتیجه، وقتی میخواهد صفتی را به ذات خداوند نسبت دهد این صفت را از مخلوقات میگیرد و صفت در مخلوق، غیر از موصوف است و با آن دوئیت دارد و آنچه ما از صفت قصد میکنیم، همین معناست که از مخلوقات انتزاع کردهایم و همین معناست که مرآت و آینه خارج است. به بیان دیگر، مقصود از صفت چیزی نیست که در خداست و ما هیچ تصوری از آن نداریم. آنچه در خارج وجود دارد و ما به دلیل عدم احاطه به آن تصوری از آن نداریم، ذات الهی است نه صفت.
همانطورکه گفتیم صفت به معنای حاصل مصدری، نتیجه صفت به معنای