يافت. اينجا بود كه پارهاى از متكلمان اماميه با اقتباس از اصول و قواعد فيلسوفان در سدههای اخير، كلام را از پيشينه خويش جدا ساخته و اصالت و استقلال آن را به محاق بردند. به اين ترتيب، كلام اماميه كه روزگارى با تكيه بر ميراث اهل بيت علیهم السلام كوس برترى و بالاترى بر همه مذاهب كلامىداشت، به همنوایى با قواعدى پرداخت كه ای بسا با محتواى نصوص دينى سرناسازگارى داشت.
بارى، اين تحول، قواعد كلامى را هم بىنصيب نگذاشت و به تدريج اصول عقايد را كه پيشتر برگرفته از عقلانيت ناب و ميراث نبوى بود، به متابعت از قواعد فلسفى يونانى و اسكندرانى واداشت؛ يك مقايسه كوتاه ميان رساله شيخ طوسى در باب قواعد كلامى و نيز كتاب قواعد العقايد خواجه طوسى با اصول سپسترى كه در آثار فياض لاهيجى و پسينيان آمده است، نشان از اين سير تطوّر دارد.
با اين وصف، از آنجا كه قواعد كلامى همچون روششناسى علم كلام، چونان بنياد زيرين دانش عمل مىكند و گزارههاى معرفتى را سخت تحت تأثير مىگيرد، بر اين باوريم كه هرگونه نوسازى و تكامل در اين علم را بايد از همينجا آغاز كرد. از اينرو، اثر حاضر را بايد سرآغازى براى بازگشت به سرچشمههاى كلام اهل بيت علیهم السلام بهشمار آورد و بدان همچون پايهاى براى پىريزى دوباره بنيانهاى دانش اصيل كلام اسلامى نگريست.
تازگى و تفاوت اين كتاب درست در همين بازگشت به گوهرهاى ناب عقلانى در كتاب و سنت است و در خوانش اين اثر بايد به دو سويه عقلانى و وحيانى قواعد به نيكى نگريست. بديهى است كه اين كار را بايد گام نخست در يک مسير بلند تلقى كرد و با پژوهشهاى بيشتر، بر استوارى و ارزشهاى آن افزود. پيشنهادها و نقدهاى عالمانه خوانندگان خبير، خدمتى شايان به خوشفرجامى اين پروژه كلان مىكند و بر زلالى اين پيمانه معرفت مىافزايد.
در همينجا از مؤلف فرزانه اين اثر حجةالاسلام والمسلمين دكتر رضا برنجكار و