دنياگرا در پي جمع مال دنيا باشند و اين امر با برخي ارث و ميراث آنها همچون مسكن، مركب و لباس ـ كه ضروريات معيشت دنيوي آنها بوده است ـ منافاتي ندارد.
شارح احتمال ديگري را نيز مطرح نموده، مينويسد:
يا اينكه انبيا از جهت مقام و جايگاه پيامبري، درهم و ديناري را به ارث نگذاشتند؛ يعني مقتضاي نبوت چنين نيست. ۱
شارح براي اثبات و تأييد محتواي حديث، از مضمون ساير روايات بهره ميگيرد. او در توضيح عبارات پاياني اين حديث بيان ميكند:
اهل بيت(عليهم السلام)، همان راسخان در علماند و آراي ايشان در تفسير و تأويل كتاب خدا از سرچشمه الهام الهي است. ميراث به آنها رسيده است و از طريق ايشان، به هركس كه خداي تعالي اراده كند، منتقل ميگردد. از اينرو، هيچ عصري، از وجود معصوم بيبهره نيست. ۲
شارح، اينگونه پيوندي ميان روايتي از «باب صفة العلم و فضله» و روايات «باب أن الأرض لاتخلو من الإمام» ايجاد نموده است.
همچنين، شارح، حديث مشابه ديگري را ـ كه از طريق اهل تسنن روايت گرديده ـ نقل ميکند. در آن حديث، چنين آمده است:
عن النبي( قال: يحمل هذا العمل من كل خلف عدول ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين.
ب. در حديثي از باب «صفات الذات» چنين آمده است:
... عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر(، قال: سمعته يقول: كان الله ـ عزوجل ـ و لاشيء غيره و لم يزل عالماً بما يكون، فعلمه به قبل كونه كعلمه به بعد كونه؛ ۳
محمد بن مسلم گويد: از امام باقر( شنيدم كه فرمود: خداي تعالي وجود داشت، در حالي كه هيچ چيز غير از او نبود. او همواره به آنچه موجود است، آگاه است. علم او پيش از هستي به مانند علم او پس از هستي است.
ملا صالح هدف ذكر اين حديث را در اين باب از اصول الكافي، بيان عينيت صفات و ذات الهي بر ميشمرد. شارح در اثبات اين معنا، كلام فخر رازي را نقل ميكند و سپس به نقد آن ميپردازد. فخر رازي در اثبات زيادت صفات بر ذات، چنين استدلال ميكند:
۱. صفات خدا بر ما معلوم است و ذات او غير معلوم. غير معلوم، معلوم نيست. پس صفات او غير از ذاتش است.