است؛ براي نمونه، ۱ گاهي به متن بعضي از روايتها توجه ميدهد که به اسلوب قصهپردازي روايت شده و به همين سبب نام قهرمانهاي داستان در موارد ديگر جابهجا ميشود. ۲
۳ . توجه به اشتراک کنيه فرد راوي با امام معصوم(عليهم السلام)
بهبودي توجه کرده است که در بعضي از سندها با کنيهاي مواجه ميشويم که راوي تصور کرده آن کنيه امام معصوم است، در حالي که راوي ديگر با همان کنيه ناميده ميشده است، در نتيجه، آن حديث در شمار احاديث فقهي درج گرديده است؛ ۳ مانند ابوالحسن که مراد از آن علي بن يقطين است و نه ابوالحسن الرضا( يا ابوالحسن عليبنمهزيار اهوازي است و نه امام هادي( و ابوعبدالله که مراد از آن يکي از شاگردان امام صادق علیه السلام است که سيفبنعمر از او روايت ميکند. مهمترين روش بهبودي در فهم اين مطلب، مراجعه دقيق به شرح حال راويان و شناخت نسب آنان و تحليل احوال راويان، از رهگذر رجوع به کتب رجالي است. ۴ براي نمونه در سند روايتي آمده است:
محمد بن احمد بن يحيي عن محمدبنعيسي اليقطيني قال بعث إلي أبوالحسن( رزم ثياب الحديث. ۵ بهبودي ميگويد، با توجه به متن، مراد از ابوالحسن، عليبنيقطيني است، نه ابوالحسن الرضا(. به عقيده وي محمدبنعيسي يقطيني عهد امام رضا علیه السلام را درک نکرده و از غلات ۶ است. او هم چنين ميگويد خطاي اصلي از محمدبناحمدبنيحيي اشعري است که تصور کرده مراد از ابوالحسن، امام رضا علیه السلام است و اين حديث را در سلک احاديث فقهي درج کرده است. از سوي ديگر، بهبودي توجه ميدهد که اين روايت در کاملالزيارات هم آمده، با اين تفاوت که ابنقولويه متنبه بوده که يقطيني عهد رضا علیه السلام را درک نکرده است و به همين دليل سند را به صورت مرسل (با تعبير عن رجلٍ) آورده، بدون اين که اشکال اصلي را متذکر شود. ۷
۴. توجه به تطابق ادعاي راوي با وضعيت جسماني وي
در بعضي از روايتها از اشخاصي چون ابوبصير مرادي يا اسدي و هم چنين محمدبنسنان ياد ميشود که با وجود نابيناييشان، روايت را طوري نقل ميکنند که گويي همه صحنه را با چشم خود ديدهاند؛ ۸ مانند اين که در روايتي راوي حديث که ابوبصير است و به گفته بهبودي، خواه مرادي باشد، خواه اسدي، گفته است:
1.. علل الحديث، ص۷ - ۸.
2.. همان، ص۹-۱۰. او با بررسي چنين روايتهايي در بحار الانوار به اين نتيجه دست يافته است که همين مسائل به نقل از کتبي مانند المناقب شهرآشوب، الارشاد مفيد و احتجاج طبرسي به راوي ديگري نسبت داده شده است.
3.. همان، ص۱۱ - ۱۲. براي نمونه روايتي در التهذيب، ج۸، ص۴۰ آمده که درباره طلاق و پرداخت متعه است.
4.. همان؛ براي شرح مفصل مطلب ر.ک: کيهان فرهنگي، سال ۵، ش ۴، ۴۷ص.
5.. التهذيب، ج۸، ص۴۰؛ الاستبصار، ۳، ص۲۸۰.
6.. رجال الکشي، ص۹۵۵.
7.. کامل الزيارات، ص۲۷۸.
8.. علل الحديث، ص۱۴- ۱۹.