فصلنامه علمي - پژوهشي علوم حديث 49 و 50 - صفحه 22

و در جاي ديگر، مرادش را از اين سخن بيان مي‌کند و حديثي را قطعي مي‌داند که متواتر باشد يا همراه با قراين قطعي:
در امثال اين مسائل فقط به آيه محکم يا حديث متواتر و يا همراه با قرينه قطعي مي‌توان اعتماد کرد. ۱
از ميان اين احاديث، آنهايي را انتخاب مي‌کند که انسان‌ها را هنگامه ميثاق، حضوري سايه‌وار مي‌داند. ۲
علامه طباطبايي اين روايت را از کتب روايي نقل کرده است. سندي که شيخ صدوق دارد، چنين است:
ابي، عن سعد، عن احمد بن محمد، عن ابن بزيع، عن صالح بن عقبه، عن عبدالله بن محمد الجعفي و عقبه جميعاً عن ابي جعفر( قال: ان الله ـ عز و جل ـ خلق الخلق فخلق من اُحبّ مما أحب و کان ما أحب ان خلقه من طينه الجنة و خلق من أبغض مما ابغض و کان ما أبغض ان خلقه من طينة النار، ثم بعثهم في الظلال. فقلت: و أي شي الظلال؟ فقال: الم تر الي ظلک في الشمس شئ و ليس بشيء، ثم بعث منهم النبيين فدعوهم الي الاقرار بالله و هو قوله ـ عز و جل ـ : ( وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللهُ(، ۳ ثم دعوهم الي ولايتنا فأقرّ بها و الله من أحب و أنکرها من أبغض، و هو قوله ـ عز و جل ـ : (مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبلُ(، ۴ ثم قال أبو جعفر(: کان التکذيب ثمَّ؛ ۵
خداوند ـ عزوجل ـ خلق را آفريد به اين نحو که دوستان خود را از چيزي آفريد که آن را دوست مي‌داشت و آنچه دوست مي‌داشت که بيافريند از طينت بهشت بود و دشمنانش را از چيزي آفريد که دشمن مي‌داشت و آنچه دشمن مي‌داشت که بيافريند از طينت آتش بود. آن‌گاه، آنها را در ظلال برانگيخت. پس گفتم: و ظلال چه چيزي است؟ فرمود: آيا نمي‌بيني که سايه‌ات در آفتاب چيزي است، در حالي که [در واقع] چيزي نيست. آن‌گاه، خداوند پيامبران را در ميان آنها مبعوث کرد تا آنها را به اقرار خداوند دعوت کنند و اين، همان گفته خداوند است: «و اگر از آنها بپرسي که چه کسي آنها را آفريد، خواهند گفت: خداوند». سپس ايشان را به اقرار دعوت کردند؛ بعضي از آنها اقرار کردند و برخي ديگر، انکار ورزيدند. آن‌گاه، آنها را به ولايت ما دعوت کردند. پس به خدا سوگند! کساني اقرار کردند که خدا دوستشان مي‌داشت و کساني منکر شدند که خداوند دشمنشان مي‌داشت و اين، همان کلام خداست که مي‌فرمايد: «امّا به آنچه در گذشته تکذيب کرده بودند [باز] ايمان نمي‌آوردند». آن‌گاه، ابو جعفر( فرمود: «تکذيب همان جا بود».
علامه، پس از نقل روايت، در جاي ديگري از الميزان مي‌نويسد:

1.. همان، ج۵، ص۶۲.

2.. همان، ج۱، ص۲۹۳ و ج۸، ص۶۲ و ج۱۴، ص۲۰۵.

3.. سورة زخرف، آيه ۸۷.

4.. سورة يونس، آيه ۷۴.

5.. الکافي، ج۱، ص۴۳۶.

صفحه از 423