چنان كه ائمه(ع) در برخورد با امثال قتاده و ابوحنيفه كه مدّعى تفسير قرآن بودند, با لحنى تند, ايشان را از تفسير قرآن بازداشتند. دو روايت از اين دسته را از نظر مى گذرانيم.
از پيامبر اكرم(ص) روايت شده كه فرمود:
۰.من فسّر القرآن برأيه فليتبوء مقعده من النار. ۱
۰.هر آن كس كه قرآن را به رأى خويش تفسير نمايد, جايگاه خويش را از آتش فراهم سازد.
۰.هشام بن سالم از امام صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود:من فسّر القرآن برأيه فأصاب لم يوجر و ان أخطأ كان اثمه عليه. ۲
۰.هر كس كه قرآن را مطابق هواى خويش تفسير نمايد, اگر مطابق با واقع باشد, مأجور نيست و اگر به خطا رفته باشد, گناهش بر اوست.
نقد ديدگاه سنّت محورى
لُغَز و معمّا بودن تمام آيات قرآن, خلاف بداهت است; زيرا به عنوان مثال, معناى آيات شريف: «ولكم فى القصاص حياة يا أولى الألباب» ۳ و «لاتقتلوا النفس التى حرم اللّه الاّ بالحق» ۴ و صدها آيه ديگر را در مى يابيم, به گونه اى كه بسيارى, در فهم برخى از آيات قرآن, تنها شرط را دانستن زبان عربى دانسته اند كه مفهوم آن, سهيم بودن مردم كوچه و بازارِ آشنا به زبان عربى با انديشمندان در فهم بخش اعظمى از آيات است. ۵
از طرفى, پذيرش چنين ادّعايى, با معجزه بودن قرآنْ ناسازگار است; زيرا مفهوم معجزه آن است كه مردم, به جهت فرا زمينى بودن آن, به صدق و درستى مدّعيِ منصب آسمانى ايمان آورند. اگر معجزه اى معمّا باشد, چگونه چنين نتيجه اى به دست مى آيد؟ آية اللّه خويى(ره) در اين باره مى نويسد:
وفيه أنّ كونه من قبيل الرموز منافٍ لكونه معجزة ترشد الخلق الى الحق, فلو لم يكن له ظهور يعرفه أهل اللسان لاختلّ كونه اعجازا. ۶
اشكال ديگرِ آن, ناسازگارى با صفات روشنگر قرآن است كه واژه هايى همچون: بيان, تبيان, بيّنات, تبصره, نور و ذكر, در آن آمده است. برخوردارى قرآن از معارف غامض و پيچيده, به اين معنا نيست كه همه آياتْ اين گونه بوده اند كه در نتيجه, همگان از دستيابى به آن محروم باشند.
قرآن, به سانِ اقيانوسى است لبريز از گوهرهاى گران سنگ كه هر كس به قدر توان خود مى تواند به غور در آن پرداخته, به گردآورى دُرهاى آن بپردازد.
علاّمه طباطبايى در تفسير آيه «وأنزل من السماء ماءً فسالت أودية بَقَدرها» ۷ مى نويسد:
وجود نازل از طرف خداوند بر موجودات (كه به منزله رحمت آسمانى و باران جارى بر زمين است), در حدّ ذات خود, در صورت و اندازه عادى است. سعه وجودى اشياست كه به آنها اندازه مى بخشد; مانند آبِ باران كه وقتى در ظرف هاى كوچك و بزرگْ جاى مى گيرد, شكل پيدا مى كند. ۸
تقسيم رباعى قرآن كه در كلام عبداللّه بن عباس, ۹ شيخ طوسي ۱۰ و… آمده و
محدّث بحرانى بر آن صحّه گذاشته است, ۱۱ ناظر به تفاوت عمق آيات در ارائه مفاهيم است. براساس اين تقسيم, آيات قرآن به چهار دسته تقسيم مى شوند:
۱. آياتى كه آگاهى به آنها منحصر به خداوند است; نظير آيه «انّ اللّه عنده علم الساعة». ۱۲
۲. آياتى كه ظاهر آنها مطابق معناى آنهاست. از اين رو, هر آشناى به عربى, آنها را مى فهمد; نظير آيه «ولاتقتلوا النفس التى حرّم اللّه الا بالحق». ۱۳
۳. آياتى كه مجمل است و مراد از آنها به طور تفصيل, از ظاهر آنها دانسته نمى گردد; نظير آيه «وأقيموا الصلوة وآتوا الزكاة». ۱۴
۴. آياتى كه الفاظ آنها در دو معنا يا بيشتر, مشترك است و هر يك مى تواند مراد باشد. در اين گونه آيات, تفسير, جز با رهنمود پيامبر(ص) يا امام معصوم(ع) روا نيست. بايد دانست كه بيشترين آياتى كه فهم آنها دشوار است, آيات متشابه اند كه قرآن, با ويژگى خاصّى از آنها ياد كرده و بر فراهم بودن زمينه فتنه جويى در اين آيات براى كژدلان, تأكيد كرده است; يعنى همان قسم چهارم كه تفسير آن بدون رهنمود پيامبر(ص) يا امام(ع) ممنوع اعلام شده است. از اين رو در قرآن آمده است:
و ما يعلم تأويله الا اللّه والراسخون فى العلم, يقولون آمنّا به كلّ من عند ربّنا. ۱۵
گرچه درباره لزوم وقف بر «اللّه» يا بر «الراسخون فى العلم» در آيه پيشين (كه طبق نظريه نخست, آگاهى از متشابه, منحصر به خداوند است; امّا براساس ديدگاه دوم, راسخان در علم نيز با خداوند در اين آگاهى سهيم خواهند بود), بين دانشوران مسلمان از هر دو فرقه, اختلاف فاحشى وجود دارد; ۱۶ امّا حتّى مدافعان نظريه دوم, ضمن پذيرش اهل بيت(ع) به
عنوان مصاديق بارز و روشن راسخان در علم, ساير انديشمندان اسلامى را به ميزان صدق راسخ بودن در علم و دورى از كژدلى, از فهم و مراجعه به آيات متشابه, محروم نمى دانند; ۱۷ چنان كه از ابن عباس روايت شده كه مى گفت: «أنا ممن يعلم تأويله». ۱۸
در روايت امام باقر(ع), از پيامبر(ص) به عنوان «أفضل الراسخين فى العلم» ۱۹ ياد شده كه بر تشكيكى بودن رسوخ در علم, نظر دارد. بنابراين, با پذيرش ژرفناى بخشى از آيات قرآن, اهل بيت(ع) را در مرتبه نخستِ فهمِ از آن مى دانيم; امّا اين به معناى محروميت كامل ساير متفكّران دينى از مراجعه به اين بخش نيست. در فهم تعداد زيادى از آيات كه لزوماً از چنين ژرفنايى برخوردار نيستند, آگاهان به زبان عربى و يا همه انديشمندانْ سهيم خواهند بود.
1. عوالى اللئالى, ج۴, ص۱۰۴ و با اندكى اختلاف لفظى: نورالثقلين, ج۵, ص۷۱۲; سنن الترمَذى, ج۴, ص۲۶۸. در اين باره همچنين, ر.ك: فرائد الأصول, ج۱, ص۵۶.
2. تفسير العياشى, ج۱, ص۱۷.
3. بقره, آيه ۱۷۹.
4. انعام, آيه ۱۵۱.
5. چنان كه در تقسيم بندى رباعى معانى قرآن در كلام شيخ طوسى(ره) در يادكرد قرآن, چنين آمده است: «ثانيها: ما كان مطابقا لمعناه فكلّ من عرف اللغة التى خوطب بها عرف معناها». (التبيان فى تفسير القرآن, ج۱, ص۶۰۵)
6. مصباح الأصول, أبوالقاسم الخوئى, ج۲, ص۱۲۲. همچنين ر.ك: قوانين الأصول, ميرزا أبوالقاسم القمى, ص۳۹۳.
7. رعد, آيه۱۷.
8. الميزان, ج۱۱, ص۳۳۸.
9. مجمع البيان, أمين الاسلام الطبرسى, ج۱, ص۸۱.
10. التبيان, ج۱, ص۶۰.
11. الحدائق الناضرة, ج۱, ص۳۳.
12. لقمان, آيه ۳۴.
13. انعام, آيه ۱۵۱.
14. بقره, آيه ۷۳.
15. آل عمران, آيه ۷.
16. ر.ك: الاتقان فى علوم القرآن, جلال الدين السيوطى, ج۳, ص۶.
17. ر. ك: التمهيد فى علوم القرآن, محمدهادى معرفت, ج۳, ص۴۷.
18. الدرالمنثور, السيوطى, ج۲, ص۷.
19. بحارالأنوار, ج۹۲, ص۷۸.