۰.آورده اند كه منصور به امام كاظم(ع) پيشنهاد كرد كه نوروز را براى تبريك و شاد باش و گرفتن هدايا جلوس كنند.
حضرت كاظم در جواب فرمود: من در ميان روايت هاى جدّم رسول خدا(ص) جستجو كردم و تأييدى براى اين عيد نيافتم. همانا اين سنّت فارسيان است كه اسلام, آن را نابود ساخته است و پناه مى برم به خدا كه آنچه را اسلامْ نابود ساخته, زنده بدارم.
منصور گفت: «اين كار را جهت اداره نظاميان انجام مى دهيم و شما را به خداوند سوگند مى دهم كه جلوس داشته باشيد». آن گاه حضرت پذيرفت و فرمانروايان و لشكريان, براى تبريك آمدند و هدايايى با خود آوردند. خدمتگزار منصور, بالاى سر حضرت ايستاده بود و هدايا را مى شمرد. آخرين نفر, مردى كهن سال بود. به امام كاظم(ع) گفت: «اى فرزند دختر پيامبر خدا! من مردى تهى دستم و مالى ندارم تا هديه دهم; ولى چند بيت شعر كه جدّ من درباره جدّتان حسين(ع) سروده, به شما هديه مى كنم…».
حضرت فرمود: «هديه ات را پذيرفتم. بنشين. خداوند به تو بركت دهد!».
آن گاه حضرت, سر بلند كرد و به خدمتگزار منصور گفت كه نزد منصور روانه شود و اين هدايا را برايش بازگو كند. خدمتگزار رفت و باز گشت و گفت منصور گفته است: «اين هدايا از آنِ شماست. هر چه مى خواهيد با آنها انجام دهيد». امام كاظم(ع) هم به پيرمرد فرمود: «اين اموال را به عنوان هديه براى خودت بردار».