حسين عليه السلام بود - خواست و ديد كه او به بصره گريخته است . پس خانهاش را خراب كرد.۱
۱۸۶۹.ذَوب النُّضار: سِنان بن اَنَس - كه لعنت خدا بر او باد - به بصره گريخت . [مختار ، ]خانهاش را ويران كرد . سپس سِنان از بصره به سمت قادسيّه حركت كرد. جاسوسانى بر او گمارده شده بودند كه به مختار ، خبر دادند و مختار ، او را در ميان عُذَيب و قادسيّه دستگير كرد و انگشتانش را بند بند بريد و دست و پاهايش را قطع كرد و ديگى از روغن ، داغ كرد و او را در آن انداخت .۲
۱۸۷۰.الملهوف: نقل است كه مختار ، سِنان را دستگير كرد و انگشتانش را بند بند بريد و سپس دستها و پاهايش را قطع كرد . آن گاه ديگ روغنى را به جوش آورد و او را در آن انداخت ، در حالى كه دست و پا مىزد .۳
۶ / ۲۰
عبد الرحمان بن ابى خُشكاره بَجَلى
عبد الرحمان بن ابى خُشكاره بَجَلى، از تيره روزانى ، همان كسى است كه به كمك مسلم بن عبد اللَّه ضِبابى، مسلم بن عوسجه (يار بزرگ امام حسين عليه السلام) را كشت .۴
او در قيام مختار ، دستگير گرديد و به دستور مختار، در بازار مالْفروشان ، در برابر ديدگان مردم، سر بريده شد.۵
۱۸۷۱.تاريخُ ابن خَلدون: پايان سال ۶۶ [هجرى] بود . بزرگان قوم به بصره رفتند . مختار ، قاتلان حسين عليه السلام را تعقيب مىكرد ... . او زياد بن مالك ضُبَعى، عمران بن خالد عَثرى ، عبد الرحمان بن ابى حُشكاره (/ خُشكاره) بَجَلى و عبد اللَّه بن قيس خَولانى را - كه وَرسِ۶ همراه حسين عليه السلام را غارت
1.طَلَبَ المُختارُ سِنانَ بنَ أنَسٍ الَّذي كانَ يَدَّعي قَتلَ الحُسَينِ عليه السلام ، فَوَجَدَهُ قَد هَرَبَ إلَى البَصرَةِ ، فَهَدَمَ دارَهُ (تاريخ الطبرى : ج ۶ ص ۶۵ ، البداية و النهاية : ج ۸ ص ۲۷۲) .
2.وهَرَبَ سِنانُ بنُ أنَسٍ - لَعَنَهُ اللَّهُ - إلَى البَصرَةِ فَهَدَمَ دارَهُ ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البَصرَةِ نَحوَ القادِسِيَّةِ ، وكانَ عَلَيهِ عُيونٌ ، فَأَخبَرُوا المُختارَ ، فَأَخَذَهُ بَينَ العُذَيبِ وَالقادِسِيَّةِ ، فَقَطَعَ أنامِلَهُ ، ثُمَّ يَدَيهِ ورِجلَيهِ ، وأغلى زَيتاً في قِدرٍ ، وألقاهُ فيهِ (ذوب النضّار : ص ۱۲۰ ، بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۳۷۵) .
3.ورُوِيَ أنَّ سِناناً هذا أخَذَهُ المُختارُ ، فَقَطَعَ أنامِلَهُ أنمُلَةً أنمُلَةً ، ثُمَّ قَطَعَ يَدَيهِ ورِجلَيهِ ، وأغلى لَهُ قِدراً فيها زَيتٌ ، ورَماهُ فيها وهُوَ يَضطَرِبُ (الملهوف : ص ۱۷۶ ، مثير الأحزان : ص ۷۵) .
4.تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۴۳۶، أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۰۰ .
5.ر . ك : ص ۷۴۸ ح ۱۸۷۲ .
6.وَرس : گُلْرنگ ؛ دانهاى شبيه كُنجد كه براى رنگ كردن لباس و موى سر به رنگهاى زرد و زعفرانى و قرمز و در آرايش زنان به عنوان گُلگونه (سُرخاب) و نيز در درمان به كار مىرود و بوى خوشى دارد (النهاية : ج ۵ ص ۱۷۳ مادّه «ورس» ، منتهى الأرب : ج۴ ص۱۳۹ مادّه «ورس») .