لباس ايشان را پس از شهادتش به غارت برد .۱ اين گزارش ، با متن زيارتنامه عبّاس عليه السلام - كه او را در شمار قاتلان ايشان آورده - همخوان است ، چنان كه با سنّت عرب در مِلكيت لباس جنگجو ، همخوان است ؛ زيرا آن را متعلّق به كسى مىدانستند كه صاحب آن را به قتل رسانده است . از اين رو ، آن گاه كه در قيام مختار دستگير شد ، مردم به او هجوم بردند و او را عريان كرده ، دسته جمعى ، او را هدف تير قرار دادند و به هلاكت رساندند .۲
۱۸۵۴.المزار الكبير - در «زيارت ناحيه» - : سلام بر عبّاس ، پسر امير مؤمنان ، كه با جانش به كمك برادرش شتافت و براى فردايش از ديروزش مايه گذاشت و براى ايشان پاسدارى و فداكارى كرد و تلاش كرد كه با آبش به برادر برسد ؛ ولى دستانش بريده شد ! خدا قاتلانش: يزيد بن رقاد و حكيم بن طُفَيل طايى را لعنت كند !۳
۱۸۵۵.تاريخ الطبرى - به نقل از موسى بن عامر ، در باره حوادث سال ۶۶ هجرى - : سپس مختار ، عبد اللَّه بن كامل را در پى حَكيم بن طُفَيل طايى سِنبِسى - كه لباس عبّاس بن على عليه السلام را غارت كرده و تيرى را هم به سوى حسين عليه السلام پرتاب نموده بود ؛ ولى مىگفت: «تير من ، به پيراهن حسين اصابت كرد ؛ ولى به او آسيبى نرساند !» - فرستاد .
عبداللَّه بن كامل به دنبال او رفت و وى را دستگير كرد و آورد . خانوادهاش به سراغ عَدىّ بن حاتم رفتند و از او كمك خواستند . او با آنها همراه شد و با عبداللَّه بن كامل ، حرف زد. عبد اللَّه گفت: من در باره او اختيارى ندارم و تصميم ، با امير مختار است.
عَدى گفت: پس من به نزد او (مختار) مىآيم .
عبد اللَّه گفت: بيا كه [ إن شاء اللَّه ]موفّق شوى.
عَدى به سمت مختار به راه افتاد. مختار، شفاعت او را در باره عدّهاى از قومش كه در جَبّانةُ السَّبيع۴ گرفتار شده بودند و در باره حسين عليه السلام و خاندانش ، چيزى نگفته بودند، پذيرفت.
شيعيان به ابن كامل گفتند: مىترسيم كه امير ، ميانجيگرىِ عَدى بن حاتم را در باره اين پليد
1.ر . ك : ح ۱۸۵۵ .
2.السَّلامُ عَلَى العَبّاسِ بنِ أميرِ المُؤمِنينَ ، المُواسي أخاهُ بِنَفسِهِ ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ ، الفادي لَهُ الواقي ، السّاعي إلَيهِ بِمِائِهِ ، المَقطوعَةِ يَداهُ ، لَعَنَ اللَّهُ قاتِلَيهِ: يَزيدَ بنَ الرُّقادِ ، وحَكيمَ بنَ الطُّفَيلِ الطّائِيَّ (المزار الكبير : ص ۴۸۹ ، الإقبال : ج ۳ ص ۷۴ . نيز ، ر . ك : همين شهادتنامه : ج ۲ ص ۸۹۴ ح ۲۱۰۹) .
3.جَبّانه، به بيابان گفته مىشود و كوفيان، گورستان را نيز جبّانه مىنامند. در كوفه ، مكانهايى به اين نام بود و به نام قبيلهها اضافه مىشد ، از جمله جَبّانة السبيع كه داستان مختار در آن ، مشهور است (معجم البلدان : ج ۲ ص ۹۹ . نيز ، ر . ك : همين شهادتنامه: ص ۷۲۹ (فصل ششم / بِشر بن سَوط) .