عاتكه گفت: سر خاكآلود پسرعمويم را برايم فرستادى . مرتّب و معطّرش كردم .۱
ر . ك : ص ۳۹۴ (بخش ششم / فصل چهارم / يزيد سر امام را براى زنانش مىفرستد).
۳ / ۳
معاوية بن يزيد۲
۱۷۵۸.تاريخ اليعقوبى: معاوية بن يزيد بن معاويه - كه مادرش، اُمّ هاشم دختر ابو هاشم بن عُتبة بن ربيعه است - چهل روز - و برخى گفتهاند : چهار ماه - حكمرانى كرد . وى عقيده خوبى داشت. براى مردم ، سخنرانى كرد و چنين گفت: «پس از ستايش و ثناى خداوند، اى مردم! ما گرفتار شما شديم و شما گرفتار ما شديد . از ناخشنودىِ شما نسبت به ما و طعنتان ، بىخبر نيستيم. بدانيد كه جدّم معاوية بن ابى سفيان، بر سرِ حكومت ، با كسى به ستيز برخاست كه به خاطر خويشاوندىاش با پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ، براى حكومت، شايستهتر بود و در مسلمانى ، شايستگىِ بيشترى داشت و پيشگام مسلمانان و نخستين مؤمن بود . او پسر عموى فرستاده پروردگار جهانيان و پدر يادگاران خاتم پيامبران بود . او كارى با شما كرد كه مىدانيد و شما هم كارى با او كرديد كه منكرش نيستيد ، تا اين كه مرگش فرا رسيد و در گرو عملش قرار گرفت .
سپس پدرم (يزيد) زمام امور را به دست گرفت، در حالى كه شايسته خلافت نبود . سوار بر مركب هوسش شد و اشتباه خود را نيكو به حساب آورد و اميدش را زياد كرد و آرزو ، او را تباه ساخت و اَجَلش كوتاه شد . پس [كم كم ]توانش اندك شد و زمانش به پايان رسيد و در گورش قرار گرفت و گرفتار گناه و اسير جرمش شد» .
آن گاه معاويه (پسر يزيد) گريست و گفت: «بزرگترين درد ما ، اين است كه مىدانيم جايگاه او ، بد و بازداشتگاهش ، زشت است. او عترت پيامبر خدا را كشت و حرمت حرم را ريخت و كعبه را سوزاند. من ، عهدهدار حكومت شما نيستم و زير بار نتايج كارتان هم نمىروم. خودتانيد
1.بَعَثَ يَزيدُ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلى نِسائِهِ ، فَأَخَذَتهُ عاتِكَةُ ابنَتُهُ - وهِيَ اُمُّ يَزيدَ بنِ عَبدِ المَلِكِ - فَغَسَلَتهُ ودَهَنَتهُ وطَيَّبَتهُ .
فَقالَ لَها يَزيدُ : ما هذا ؟
قالَت : بَعَثتَ إلَيَّ بِرَأسِ ابنِ عَمّي شَعَثاً ، فَلَمَمتُهُ وطَيَّبتُهُ (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۱۶. نيز، ر.ك: تذكرة الخواصّ : ص ۲۶۱) .
2.ابو ليلى معاوية بن يزيد بن معاوية بن ابى سفيان قريشى اموى ، ملقّب به «الراجع إلى اللَّه» ، در سال ۴۱ ق ، زاده شد و در زمان پدرش يزيد ، با او و پدرش بيعت شد و بجز عبد اللَّه بن زبير و مردم مكّه ، همه با او بيعت كردند . او چهل روز ، يا سه يا چهار يا پنج ماه ، خليفه بود و آن گاه بر فراز منبر رفت و خود را از حكومت ، بركنار نمود و از پدر و جدّش و كارهاى آن دو ، اعلام برائت كرد . گفته شده كه مسموم شد و گفته شده كه با بيمارى طاعون در دمشق در گذشت و همان جا دفن شد.