[ چرا ؛ ] بلكه به سوى آنچه كه از دنيا و داشتههايش بهتر است ، برو ؛ به مُلكى زائل ناشدنى .
وى پس از كسب اجازه امام عليه السلام با اين جملات ، با ايشان خداحافظى كرد : سلام بر تو ، اى ابا عبد اللَّه ! درود خدا بر تو و خاندانت باد ! و خداوند ، در بهشتش ، ميان ما و تو آشنايى برقرار كند .
حسين عليه السلام نيز «آمين» گفت .۱
سپس ، حنظله به ميدان آمد و شربت شهادت نوشيد .
در زيارتهاى «ناحيه»۲ و «رجبيّه» آمده است :
سلام بر حنظلة بن اسعد شِبامى !۳
۹۳۷.تاريخ الطبرى - به نقل از محمّد بن قيس - : حنظلة بن اسعد شِبامى آمد و جلوى حسين عليه السلام ايستاد و [ رو به دشمن ، ] فرياد برآورد : (اى قوم من ! من بر شما از روزى همانند روزگار [عذاب ]اقوام پيشين مىهراسم ؛ مانند حال و روزِ قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها بودند ؛ و خداوند ، در حقّ بندگان ، ستمى نمىخواهد . و اى قوم من ! من بر شما از روزِ فريادخواهى مىهراسم ؛ روزى كه روى مىگردانيد ، امّا هيچ پناهگاهى در برابر خداوند نداريد ؛ و هر كس را خداوند [به خاطر اعمالش ]گمراه كند ، راهنمايى ندارد)۴ . اى مردم ! حسين را مكُشيد كه خدا ، شما را در عذاب ، هلاك مىكند . (و بى گمان ، آن كه افترا زد ، ناكام شد)۵ .
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى پسر اَسعَد ! خدايت بيامرزد . آنان ، همان هنگامى سزاوارِ عذاب شدند كه دعوت تو به سوى حق را رد كردند و به سوى تو و يارانت برخاستند تا خونت را حلال بشمارند . پس اكنون كه برادران شايستهات را كُشتهاند ، چگونه [سزاوار عذاب ]نباشند ؟!» .
حنظله گفت : فدايت شوم ! تو از من ، آگاهترى و بدان نيز سزاوارترى . آيا به سوى آخرت نرويم و به برادرانمان ، نپيونديم ؟
فرمود : «[ چرا ؛ ] بلكه به سوى آنچه از دنيا و داشتههايش بهتر است ، برو ؛ به سوى مُلكى زائل نشدنى!» .
حنظله گفت : سلام بر تو ، اى ابا عبد اللَّه ! درود خدا بر تو و خاندانت باد ! خدا ، در بهشت ،