637
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام2

به ابن زبير برانگيزانم تا او را تنها بگذارند. هرگز! اين ، نه جاى خوش‏حالى دارد و نه كرامتى است. چگونه چنين باشد ، در حالى كه تو ، حسين و جوانان عبد المطّلب را - كه چراغ‏هاى هدايت و ستارگان روشنگر راه‏ها بودند - ، كُشتى؟!
سپاهيانت به دستور تو ، در دشتى بر آنها تاختند و آنها در صحرا ، در خون ، غوطه‏ور شدند و عريان و تشنه كشته شدند و بى‏كفن و بى‏بالش ماندند . بادها بر تن آنان غبار مى‏پاشيدند و گرگ‏هاى بيابان بر جنازه‏هايشان عبور مى‏كردند، تا اين كه خداوند، قومى را كه در ريختن خون آنان سهيم نبودند، بر انگيخت وآنان كفنشان كردند و دفنشان نمودند. اگر تو عزيز شده‏اى و در اين جايگاه نشسته‏اى ، به خاطر من و آنان است.
من نيز هر چه را از ياد ببرم، هرگز از ياد نمى‏برم كه تو حسين عليه السلام را از حرم پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله به حرم خدا تاراندى و سپاهت را به سوى او گسيل داشتى و همچنان ادامه دادى تا او را به عراق كوچاندى و او - در حالى كه نگران و ترسان بود - ، از مدينه بيرون رفت.
سپاه تو به جهت دشمنى‏ات با خدا و پيامبر خدا، به سوى او و خاندانش - كه خداوند ، پليدى را از آنها برده و كاملاً پاكشان كرده است - ، لشكركشى كرد . او از تو درخواست تركِ مخاصمه كرد تا باز گردد ؛ امّا شما كمىِ ياران و درماندگى خانواده‏اش را فرصت شمرديد و بر ضدّ او ، دست به دست هم داديد [و او را كشتيد]، گويى خانواده‏اى تُرك‏۱ و كافر را مى‏كُشيد .
هيچ چيزى برايم شگفت‏انگيزتر از اين نيست كه از من درخواست دوستى كنى، در حالى كه فرزندان پدرم را كشته‏اى و شمشيرت از خون [خويشانِ‏] من خون‏چكان است، و تو يكى از خون‏بهاهاى منى ! شادمان مباش كه امروز بر ما چيره شده‏اى ؛ چرا كه قطعاً روزى هم ما بر تو چيره مى‏شويم. و السّلام» .۲

1.تُركْ‏نژادان (ساكنان آسياى ميانه و شمال قفقاز)، در آن روزگار، هنوز مسلمان نشده بودند و بلكه با مسلمانان درگيرى‏هايى نيز داشتند . گفتنى است كه زبان تركى ، بعدها (در روزگار حكومت سلاجقه و عثمانيان و تركمانان و صفويّه) ، به اقوام غير تُرك آذربايجان و اَرّان و آناتولى و ... تسرّى پيدا كرد.

2.لَمّا قُتِلَ الحُسَينُ عليه السلام ثارَ عَبدُ اللَّهِ بنُ الزُّبَيرِ ، فَدَعَا ابنَ عَبّاسٍ إلى‏ بَيعَتِهِ ، فَامتَنَعَ ، وظَنَّ يَزيدُ أنَّ امتِناعَهُ تَمَسُّكٌ مِنهُ بَيعَتَهُ ، فَكَتَبَ إلَيهِ : أمّا بَعدُ ، فَقَد بَلَغَني أنَّ المُلحِدَ ابنَ الزُّبَيرِ دَعاكَ إلى‏ بَيعَتِهِ ، وأنَّكَ اعتَصَمتَ بِبَيعَتِنا ، وَفاءً مِنكَ لَنا ، فَجَزاكَ اللَّهُ مِن ذي رَحِمٍ خَيرَ ما يَجزِي الواصِلينَ لِأَرحامِهِم ، الموفينَ بِعُهودِهِم ، فَما أنسَ مِنَ الأَشياءِ فَلَستُ بِناسٍ بِرَّكَ ، وتَعجيلَ صِلَتِكَ بِالَّذي أنتَ لَهُ أهلٌ ، فَانظُر مَن طَلَعَ عَلَيكَ مِنَ الآفاقِ مِمَّن سَحَرَهُمُ ابنُ الزُّبَيرِ بِلِسانِهِ ، فَأَعلِمهُم بِحالِهِ ، فَإِنَّهُم مِنكَ أسمَعُ النّاسِ ، ولَكَ أطوَعُ مِنهُم لِلمُحِلِّ . فَكَتَبَ إلَيهِ ابنُ عَبّاسٍ : أمّا بَعدُ ، فَقَد جاءَني كِتابُكَ ، فَأَمّا تَركي بَيعَةَ ابنِ الزُّبَيرِ فَوَاللَّهِ ما أرجو بِذلِكَ بِرَّكَ ولا حَمدَكَ ، ولكِنَّ اللَّهَ بِالَّذي أنوي عَليمٌ . وزَعَمتَ أنَّكَ لَستَ بِناسٍ بِرّي، فَاحبِس - أيُّهَا الإنسانُ - بِرَّكَ عَنّي ، فَإِنّي حابِسٌ عَنكَ بِرّي. وسَأَلتَ أن اُحَبِّبَ النّاسَ إلَيكَ ، واُبَغِّضَهُم واُخَذِّلَهُم لِابنِ الزُّبَيرِ ، فَلا ولا سُرورَ ، ولا كَرامَةَ ، كَيفَ وقَد قَتَلتَ حُسَيناً عليه السلام وفِتيانَ عَبدِ المُطَّلِبِ ، مَصابيحَ الهُدى‏ ، ونُجومَ الأَعلامِ ؟! غادَرَتهُم خُيولُكَ بِأَمرِكَ في صَعيدٍ واحِدٍ ، مُرَمَّلينَ بِالدِّماءِ ، مَسلوبينَ بِالعَراءِ ، مَقتولينَ بِالظِّماءِ ، لا مُكَفَّنينَ ، ولا مُوَسَّدينَ ، تَسفي عَلَيهِمُ الرِّياحُ ، ويَنشي بِهِم عُرجُ البِطاحِ !! حَتّى‏ أتاحَ اللَّهُ بِقَومٍ لَم يَشرَكوا في دِمائِهِم ، كَفَّنوهُم وأجَنّوهُم ، وبي وبِهِم لَو عَزَّزتَ وجَلَستَ مَجلِسَكَ الَّذي جَلَستَ ، فَما أنسَ مِنَ الأَشياءِ فَلَستُ بِناسٍ إطرادَكَ حُسَيناً عليه السلام مِن حَرَمِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله ، إلى‏ حَرَمِ اللَّهِ ، وتَسييرَكَ الخُيولَ إلَيهِ ، فَما زِلتَ بِذلِكَ حَتّى‏ أشخَصتَهُ إلَى العِراقِ ، فَخَرَجَ خائِفاً يَتَرَقَّبُ ، فَنَزَلَت بِهِ خَيلُكَ عَداوَةً مِنكَ للَّهِ‏ِ ولِرَسولِهِ ، ولِأَهلِ بَيتِهِ الَّذينَ أذهَبَ اللَّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيراً ، فَطَلَبَ إلَيكُمُ المُوادَعَةَ ، وسَأَلَكُمُ الرَّجعَةَ ، فَاغتَنَمتُم قِلَّةَ أنصارِهِ ، وَاستِئصالَ أهلِ بَيتِهِ ، وتَعاوَنتُم عَلَيهِ ، كَأَنَّكُم قَتَلتُم أهلَ بَيتٍ مِنَ التُّركِ وَالكُفرِ ، فَلا شَي‏ءَ أعجَبُ عِندي مِن طَلِبَتِكَ وُدّي وقَد قَتَلتَ وُلدَ أبي ، وسَيفُكَ يَقطُرُ مِن دَمي ! وأنتَ أحَدُ ثَأري! ولا يُعجِبكَ أن ظَفِرتَ بِنَا اليَومَ ، فَلنَظفَرَنَّ بِكَ يَوماً ، وَالسَّلامُ (الكامل فى التاريخ : ج ۲ ص ۶۰۳) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام2
636

حسين عليه السلام، از سخن گفتن ، باز ماند و بيهوش شد و بسيار اندوهگين گرديد و پس از آن، طولى نكشيد كه به سوى خداوند ، منتقل شد.۱

۱۶۹۵.شرح الأخبار - به نقل از ابو نعيم ، با اسناد خود - : وقتى خبر كشته شدن امام حسين عليه السلام به اُمّ سلمه رسيد، در مسجد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله خيمه‏اى بر پا كرد و در آن نشست و لباس سياه پوشيد.۲

۱ / ۲

عبد اللَّه بنُ عبّاس‏۳

۱۶۹۶.الكامل فى التاريخ - به نقل از شقيق بن سلمه - : وقتى حسين عليه السلام كشته شد، عبد اللَّه بن زبير شوريد و ابن عبّاس را به بيعت با خود ، فرا خواند؛ ولى ابن عبّاس از آن خوددارى نمود. يزيد، گمان برد كه خوددارى ابن عبّاس از بيعت با ابن زبير، به خاطر بيعت با يزيد است. از اين رو ، اين نامه را به او نوشت: «امّا بعد، به من خبر دادند كه عبد اللَّه بن زبيرِ مُلحد، تو را به بيعت ، دعوت كرده است و تو به جهت بيعت و وفادارى به ما، از بيعت با او خوددارى كرده‏اى . خداوند ، بهترين پاداش خويشاوندى را كه به صِله كنندگانِ رَحِم و به وفا كنندگان به عهدشان مى‏دهد، به تو عطا فرمايد! من هر چه را فراموش كنم، نيكى به تو و نيز صِله‏اى را كه شايسته آنى ، فراموش نمى‏كنم .
پس به آنان كه از دوردست‏ها بر تو وارد مى‏شوند و كسانى كه ابن زبير با زبانش آنان را جادو كرده، نيك بنگر و آنان را با وضع وى ، آشنا كن كه آنان از تو ، بيشتر شنوايى دارند و از تو ، بيشتر از آنانى كه بيرون مكّه‏اند ، فرمان مى‏برند».
عبد اللَّه بن عبّاس در جواب يزيد نوشت: «امّا بعد: نامه‏ات به من رسيد . در باره خوددارى من از بيعت با ابن زبير، [بدان كه‏] به خدا سوگند، در اين كار، پاداش و ستايش تو را انتظار نداشتم ، و البته خدا، به قصد من آگاه است.
تو پنداشته‏اى كه نيكى به مرا از ياد نمى‏برى ؟ ! پس - اى بَشَر - ، نيكى‏ات را از من باز دار، كه من هم نيكى‏ام را از تو باز مى‏دارم. از من خواسته‏اى كه مردم را به تو علاقه‏مند كنم و كينه آنان را

1.كانَت اُمُّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنها آخِرَ مَن ماتَ مِن اُمَّهاتِ المُؤمِنينَ ، وعَمَرَت حَتّى‏ بَلَغَها مَقتَلُ الحُسَينِ الشَّهيدِ عليه السلام ، فَوَجَمَت لِذلِكَ ، وغُشِيَ عَلَيها ، وحَزِنَت عَلَيهِ كَثيراً ، لَم تَلبَث بَعدَهُ إلّا يَسيراً ، وَانتُقِلَت إلَى اللَّهِ (مسند إسحاق بن راهويه : ج ۴ ص ۱۶ ، سير أعلام النبلاء : ج ۲ ص ۲۰۲) .

2.أنَّها[ اُمَّ سَلَمَةَ ] لَمّا بَلَغَها مَقتَلُ الحُسَينِ عليه السلام ، ضَرَبَت قُبَّةً في مَسجِدِ رَسولِ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله جَلَسَت فيها ، ولَبِسَت سَواداً (شرح الأخبار : ج ۳ ص ۱۷۱ ح ۱۱۱۹) .

3.ر . ك : ج ۱ ص ۵۳۵ .

  • نام منبع :
    شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام2
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏شهرى، با همکارى: سیّد محمود طباطبایى نژاد و سیّد روح اللّٰه سیّدطبایى
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 118685
صفحه از 992
پرینت  ارسال به