473
شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام2

سفيان بن يزيد بن مُغَفّل ، بيرون آمد تا از ابن عفيف ، دفاع كند كه با او دستگيرش كردند . ابن عفيف ، كشته و در جاى خاكروبه ، به دار آويخته شد .
جُندَب بن عبد اللَّه را آوردند . ابن زياد به او گفت : به خدا سوگند ، با ريختن خونت به خدا تقرّب مى‏جويم .
جُندَب گفت : تو با ريختن خون من ، تنها از خدا دور مى‏شوى .۱

۱۵۳۹.الفتوح : ابن زياد ، از منبر بالا رفت و خدا را حمد و ثنا گفت و در ميان سخنش گفت : ستايش ، خدايى را كه حق و اهلش را چيره كرد و امير مؤمنان و پيروانش را يارى داد و دروغگو پسر دروغگو را كُشت !
او ديگر چيزى بر اين سخن نيفزود و توقّف كرد . عبد اللَّه بن عفيف اَزْدى - كه خدا ، رحمتش كند - برخاست . او - كه از برگزيدگان شيعه و برترينِ آنها بود و چشم چپش را در جنگ جَمَل و چشم ديگرش را در پيكار صِفّين از دست داده بود و از مسجد اعظمِ كوفه جدا

1.خَطَبَ ابنُ زِيادٍ فَقالَ : الحَمدُ للَّهِ‏ِ الَّذي قَتَلَ الكَذّابَ ابنَ الكَذّابِ الحُسَينَ وشيعَتَهُ . فَوَثَبَ عَبدُ اللَّهِ بنُ عَفيفٍ الأزَدِيُّ ثُمَّ الغامِدِيُّ ، وكانَ شيعِيّاً ، وكانَت عَينُهُ اليُسرى‏ ذَهَبَت يَومَ الجَمَلِ وَاليُمنى‏ يَومَ صِفّينَ ، وكانَ لا يُفارِقُ المَسجِدَ الأَعظَمَ ، فَلَمّا سَمِعَ مَقالَةَ ابنِ زِيادٍ ، قالَ لَهُ : يَابنَ مَرجانَةَ ! إنَّ الكَذّابَ ابنَ الكَذّابِ أنتَ وأبوكَ وَالَّذي وَلّاهُ وأبوهُ ! يَابنَ مَرجانَةَ ! أتَقتُلونَ أبناءَ النَّبِيّينَ وتَتَكَلَّمونَ بِكَلامِ الصِّدّيقينَ ؟! فَقالَ ابنُ زِيادٍ : عَلَيَّ بِهِ ، فَنادى‏ بِشِعارِ الأَزدِ : مَبرورُ يا مَبرورُ ! وحاضِرُوا الكوفَةِ مِنَ الأَزدِ يَومَئِذٍ سَبعُمِئَةٍ فَوَثَبوا فَتَخَلَّصوهُ حَتّى‏ أتَوا بِهِ أهلَهُ . فَقالَ ابنُ زِيادٍ لِلأَشرافِ : أما رَأَيتُم ما صَنَعَ هؤُلاءِ ؟ قالوا : بَلى‏ . قالَ : فَسيروا أنتُم - يا أهلَ اليَمَنِ - حَتّى‏ تَأتوني بِصاحِبِكُم ، وَامتَثَلَ صَنيعَ أبيهِ في حُجرٍ حينَ بَعَثَ أهلَ اليَمَنِ . وأشارَ عَلَيهِ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ بِأَن يُحبَسَ كُلُّ مَن كانَ فِي المَسجِدِ مِنَ الأَزدِ ، فَحُبِسَوا وفيهِم عَبدُ الرَّحمنِ بنُ مِخنَفٍ وغَيرُهُ ، فَاقتَتَلَتِ الأَزدُ وأهلُ اليَمَنِ قِتالاً شَديداً . وَاستَبطَأَ ابنُ زِيادٍ أهلَ اليَمَنِ ، فَقالَ لِرَسولٍ بَعَثَهُ إلَيهِم : اُنظُر ما بَينَهُم ؟ [فَأَتاهُم ]فَرَأى‏ أشَدَّ قَتلٍ ، فَقالوا : قُل لِلأَميرِ إنَّكَ لَم تَبعَثنا إلى‏ نَبَطِ الجَزيرَةِ ولا جَرامِقَةِ المَوصِلِ ، إنَّما بَعَثتَنا إلَى الأَزدِ ، إلى‏ اُسودِ الأَجَمِ ، لَيسوا بِبَيضَةٍ تُحسى‏ ولا حَرمَلَةٍ توطَأُ . فَقُتِلَ مِنَ الأَزدِ عُبَيدُ اللَّهِ بنُ حَوزَةَ الوالِبِيُّ ومُحَمَّدُ بنُ حَبيبٍ البَكرِيُّ ، وكَثُرَتِ القَتلى‏ بَينَهُم ، وقَوِيَتِ اليَمانِيَّةُ عَلَى الأَزدِ ، وصاروا إلى خُصٍّ في ظَهرِ دارِ ابنِ عَفيفٍ فَكَسَروهُ وَاقتَحَموا ، فَناوَلَتهُ ابنَتُهُ سَيفَهُ فَجَعَلَ يَذُبُّ بِهِ ، وشَدّوا عَلَيهِ مِن كُلِّ جانِبٍ ، فَانطَلَقوا بِهِ إلَى ابنِ زِيادٍ وهُوَ يَقولُ : اُقسِمُ لَو يُفسَحُ لي مِن بَصَري‏ شَقَّ عَلَيكُم مَورِدي وصَدَري‏ وخَرَجَ سُفيانُ بنُ يَزيدُ بنِ المُغَفَّلِ لِيَدفَعَ عَنِ ابنِ عَفيفٍ ، فَأَخَذوهُ مَعَهُ ، فَقُتِلَ ابنُ عَفيفٍ وصُلِبَ بِالسَّبَخَةِ . واُتِيَ بِجُندَبِ بنِ عَبدِ اللَّهِ ، فَقالَ لَهُ ابنُ زِيادٍ : وَاللَّهِ لَأَتَقَرَبَنَّ إلَى اللَّهِ بِدَمِكَ . فَقالَ : إنَّما تَتَباعَدُ مِنَ اللَّهِ بِدَمي (أنساب الأشراف : ج ۳ ص ۴۱۳) .


شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام2
472

عبد اللَّه بن عفيف اَزدىِ غامِدى - كه شيعه بود و چشم چپش را در جنگ جَمَل و چشم راستش را در پيكار صِفّين از دست داده بود و از مسجد اعظمِ كوفه جدا نمى‏شد - ، هنگامى كه سخن ابن زياد را شنيد ، به او گفت : اى پسر مرجانه ! دروغگو ، تو و پدرت هستيد و كسى كه به او حكومت داد و نيز پدرش . اى پسر مرجانه ! آيا فرزندان پيامبران را مى‏كشيد و سخن صدّيقان را مى‏گوييد؟!
ابن زياد گفت : او را برايم بياوريد .
عبد اللَّه ، شعار قبيله اَزْد را سر داد : اى آمرزيده! اى آمرزيده (مَبْرورُ ، يا مَبْرور) !
آن روز ، هفت‏صد تن از اَزْديان ، در كوفه حاضر بودند . برجَستند و او را خلاص كردند و به نزد خانواده‏اش آوردند .
ابن زياد به بزرگان [يمن‏] گفت : آيا نديديد اينان چه كردند؟
گفتند : چرا .
گفت : پس - اى يمنيان - برويد و يارتان را بياوريد . آنان نيز همان گونه كه به فرمان پدرش (زياد) براى احضار حُجر عمل كرده بودند ، عبد اللَّه را برايش آوردند .
عمرو بن حَجّاج به ابن زياد ، پيشنهاد داد كه همه اَزْديانِ حاضر در مسجد را بازداشت كند . آنان و از جمله عبد الرحمان بن مِخنَف و جز او كه در ميان آنان بودند ، بازداشت شدند و قبيله اَزْد و يمنيان با هم به شدّت درگير شدند .
ابن زياد ، كار يمنيان را كُند ديد . به پيكى كه به سوى آنان فرستاده بود ، گفت : ببين ميان آنان چه مى‏گذرد.
او آمد و جنگ سختى ديد . گفتند : به امير بگو كه : تو ما را به سوى مردم جزيره (شمال عراق) و عجميانِ موصل نفرستاده‏اى . تو ما را به سوى اَزْد ، شيران بيشه ، فرستاده‏اى ! نه تخمى هستند كه از آشيانه ، بيرون آورده شوند و نه دانه اسفندند كه لگدمال گردند .
عبيد اللَّه بن حوزه والِبى و محمّد بن حبيب بَكرى ، از قبيله اَزْد ، كشته شدند و كشتگان ميان آنها بسيار شد و يمنيان ، بر آنان قدرت يافتند و به كَپَر پشت خانه ابن عفيف رسيدند . آن را شكستند و به درون ، هجوم آوردند . دخترش شمشيرش را به دست او داد و او به دفاع از خود پرداخت . يمنيان ، از هر سو بر او حمله كردند [و او را گرفتند ]و براى ابن زياد آوردند ، درحالى كه مى‏گفت :

سوگند مى‏خورم كه اگر چشمانم مى‏ديدورودتان بر من و بيرون رفتنتان ، آسان نبود .

  • نام منبع :
    شهادت‌نامه امام حسين عليه السلام2
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدى رى‏شهرى، با همکارى: سیّد محمود طباطبایى نژاد و سیّد روح اللّٰه سیّدطبایى
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1391
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 119511
صفحه از 992
پرینت  ارسال به