۱۵۱۰.بلاغات النساء - از امام صادق ، از پدرانش عليهم السلام - : هنگامى كه زنان را از كربلا آوردند و وارد كوفه كردند ، زين العابدين عليه السلام از بيمارى ، ناتوان شده بود . زنان كوفيان را ديدم كه بر حسين بن على عليه السلام گريبان چاك كردند . آن گاه [بود كه] زين العابدين عليه السلام سرش را بلند كرد و فرمود : «هان ! اين زنان مىگِريند ؟ پس ما را چه كسى كشته است ؟» .
همچنين اُمّ كلثوم را ديدم - و زن باحيايى سخنورتر از او نديدهام - ، و گويى از زبان و دهان امير مؤمنان عليه السلام سخن مىگفت . به مردم اشاره كرد كه : «ساكت شويد» .
هنگامى كه نَفَسها آرام گرفتند و زنگ شتران از صدا افتادند ، گفت : «با ستايش خدا و درود و سلام بر پيامبرش ، سخنم را مىآغازم . امّا بعد ،۱ اى مردم كوفه! اى مردم مكّار فريبكار ( / مردم خوار و بىمقدار) ! بگرييد كه هميشه ديدههاتان گريان و سينههاتان بريان باد! زنى رشتهباف را مىمانيد (كه آنچه را استوار بافته است ، از هم مىگُسلد (پنبه مىكند) . پيمانهاى شما دروغ است و چراغ ايمانتان ، بىفروغ)۲ . مردمى هستيد لافزن و بلندپرواز! خودنما و حيلتساز! دوستكُش و دشمننواز! چون سبزه پارگين ، درونسو ، گَنده و برونسو ، سبز و رنگينيد ! نابهكاريد و چون سنگ گور ، نقرهآگين !
چه زشتْ كارى كرديد! خشم خدا را خريديد و در آتش دوزخ جاويد ، خزيديد . مىگرييد؟! بگرييد ، كه سزاوار گريستنيد ، نه در خور شادمان زيستن . داغ ننگى بر خود نهاديد كه روزگاران بر آيد و آن ننگ نزدايد!
اين ننگ را چگونه مىشوييد؟ و پاسخ كشتن فرزند پيغمبر را چه مىگوييد؟ سيّد جوانان بهشت و چراغ راه شما مردم زشت كه در سختى ، يارتان بود و در بلاها غمخوارتان . نيست و