۵ / ۳
اسلام آوردن مرد يهودى
۱۴۸۷.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى : هنگامى كه سر حسين عليه السلام را به شام مىبردند ، شب بر آنان در آمد . آنان ، بر مردى يهودى فرود آمدند و چون شراب نوشيدند و مست شدند ، گفتند : سر حسين ، نزد ماست .
او به آنان گفت : آن را به من ، نشان بدهيد .
آنان ، سر را در صندوقى به او نشان دادند كه از آن تا آسمان ، نور بر مىخاست . يهودى به شگفت آمد و از آنان خواست كه آن را به او امانت دهند . آنان نيز آن را امانت دادند . يهودى ، هنگامى كه سر را به آن حال ديد ، به آن گفت : شفاعت مرا نزد جدّت بكن .
خدا ، سر را به زبان در آورد و گفت : «شفاعت من ، فقط براى معتقدان به دين محمّد صلى اللَّه عليه و آله است و تو محمّدى نيستى» .
يهودى ، نزديكانش را گِرد آورد و سپس سر را گرفت و در تشتى نهاد و گلاب بر آن ريخت و كافور و مُشك و عنبر بر آن نهاد . آن گاه به فرزندان و نزديكانش گفت : اين ، سر فرزند دختر محمّد صلى اللَّه عليه و آله است . سپس گفت : آه كه جدّت محمّد را نيافتم تا به دست او اسلام بياورم! و آه كه تو را زنده نيافتم تا به دست تو مسلمان شوم و برايت بجنگم! اگر اكنون مسلمان شوم ، روز قيامت ، شفاعتم را مىكنى؟
خدا ، سر را به سخن در آورد و آن ، با زبانى شيوا گفت : «اگر اسلام بياورى ، من شفيع تو خواهم بود» . اين را سه بار گفت و خاموش شد . مرد يهودى و نزديكانش ، مسلمان شدند .۱