۱۳۴۵.تهذيب الكمال - به نقل از ابو جَناب كلبى - : به كربلا آمدم و در آن جا به مردى از بزرگان عرب گفتم : به من خبر رسيده كه شما نوحه جنّيان را مىشنويد!
گفت : هر آزاد و بندهاى را كه ببينى ، به تو خواهد گفت كه آن را شنيده است .
گفتم : به من بگو كه چه شنيدهاى؟
گفت : شنيدم كه مىگويند :
پيامبر ، بر پيشانىِ او دست كشيدو گونههايش گل انداخت .
پدر و مادرش از بزرگان قريش اندو نيايَش ، بهترينِ نياكان است.۱
۱۳۴۶.الأمالى ، مفيد - به نقل از محفوظ بن مُنذر - : پيرمردى از بنى تميم كه در رابيه۲ مىنشست، به من گفت:از پدرم شنيدم كه مىگفت: ما از كشته شدن امام حسين عليه السلام ، آگاه نشديم ، تا غروب روز عاشورا شد . آن هنگام ، من در رابيه نشسته بودم و مردى از همان محلّه نيز كنار من بود كه شنيديم كسى ندا مىدهد :
به خدا سوگند ، نزد شما نيامدم تا اين كهدر صحراى طف ، گونههاى خاكآلود و سرِ بريده را ديدم
كه به گرد او ، جوانانى بودند كه از گلويشان خون مىريخت،به سان چراغهاى فروزان بر فراز تاريكى .
ماده شتر جوانم را تاختم تا پيش از آن كه [در بهشت،]
حوريان باكره را ديدار كنند ، به آنان برسم ؛
ولى سرنوشت ، محرومم كرد و خدا كارش را به سرانجام مىرساندو [آن رخداد ،] كارى بود كه خداوند ، آن را مقدّر كرده بود .
حسين ، چراغ فروزانى بود كه از او نور مىگرفتند .خدا مىداند كه من دورغ نمىگويم .
خداوند بر پيكرى درود فرستد كهقبر حسين ، آن را در بر گرفته و همراهِ نيكى است .
و در كنار پيامبر خدا در غرفههاى بهشت ،با [علىِ] وصى و [جعفرِ] طيّار ، شاد است .
ما به او گفتيم : تو كيستى - خدا تو را رحمت كند - ؟
گفت : من و پدرم ، از جنّيان نَصيبين۳ هستيم كه قصد يارى حسين عليه السلام و جانبازى در راه او را داشتيم؛ ولى از حج كه باز گشتيم ، هنگامى به او رسيديم كه كشته شده بود .۴
1.أتَيتُ كَربَلاءَ ، فَقُلتُ لِرَجُلٍ مِن أشرافِ العَرَبِ بِها : بَلَغَني أنَّكُم تَسمَعونَ نَوحَ الجِنِّ ؟
قالَ : ما تَلقى حُرّاً ولا عَبداً إلّا أخبَرَكَ أنَّهُ سَمِعَ ذلِكَ .
قُلتُ : فَأَخبِرني ما سَمِعتَ أنتَ ؟ قالَ : سَمِعتُهُم يَقولونَ :
مَسَحَ الرَّسولُ جَبينَهُ
فَلَهُ بَريقٌ فِي الخُدودِأبَواهُ مِن عَليا قُرَي
شٍ جَدُّهُ خَيرُ الجُدودِ(تهذيب الكمال : ج ۶ ص ۴۴۱ ، سير أعلام النبلاء : ج ۳ ص ۳۱۶) .
2.رابيه ، به معناى زمين بلند است ؛ ولى سياق اين حديث ، دلالت دارد كه اسم جاى خاصّى است .
3.نصيبين ، شهرى در شمال عراق قديم كه اكنون در جنوب تركيه واقع است (ر. ك : نقشه شماره ۵ در پايان همين جلد) .
4.حَدَّثَني شَيخٌ مِن بَنيتَميمٍ كانَ يَسكُنُ الرّابِيَةَ ، قالَ : سَمِعتُ أبي يَقولُ : ما شَعَرنا بِقَتلِ الحُسَينِ عليه السلام حَتّى كانَ مَساءُ لَيلَةِ عاشوراءَ ، فَإِنّي لَجالِسٌ بِالرّابِيَةِ ، ومَعي رَجُلٌ مِنَ الحَيِّ ، فَسَمِعنا هاتِفاً يَقولُ :
وَاللَّهِ ما جِئتُكُم حَتّى بَصُرتُ بِهِ
بِالطَّفِّ مُنعَفِرَ الخَدَّينِ مَنحوراوحَولَهُ فِتيَةٌ تُدمى نُحورُهُم
مِثلَ المَصابيحِ يَعلونَ الدُّجى نوراوقَد حَثَثتُ قَلوصي كَي اُصادِفَهُم
مِن قَبلِ أن يُلاقُوا الخُرَّدَ الحورافَعاقَني قَدَرٌ وَاللَّهُ بِالِغُهُ
وكانَ أمراً قَضاهُ اللَّهُ مَقدوراكانَ الحُسَينُ سِراجاً يُستَضاءُ بِهِ
اللَّهُ يَعلَمُ أنّي لَم أقُل زوراصَلَّى الإِلهُ عَلى جِسمِ تَضَمَّنَهُ
قَبرُ الحُسَينِ حَليفِ الخَيرِ مَقبورامُجاوِراً لِرَسولِ اللَّهِ في غُرَفٍ
ولِلوَصِيِّ ولِلطَّيّارِ مَسرورا
فَقُلنا لَهُ : مَن أنتَ يَرحَمُكَ اللَّهُ ؟ قالَ : أنَا وأبي مِن جِنِّ نَصيبينَ ، أرَدنا مُؤازَرَةَ الحُسَينِ عليه السلام ومُؤاساتَهُ بِأَنفُسِنا ، فَانصَرَفنا مِنَ الحَجِّ فَأَصَبناهُ قَتيلاً (الأمالى ، مفيد : ص ۳۲۰ ح ۷ ، الأمالى ، طوسى : ص ۹۰ ح ۱۴۱) .