زمين عراق، كشته مىشود» و تربتى نزد من است كه آن را در شيشهاى ، به من سپرده است .
امام حسين عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، من همين گونه كشته مىشوم و اگر به عراق هم نروم ، باز مرا مىكشند . اگر دوست دارى ، آرامگاهم و جايگاه يارانم را نشانت بدهم» .
سپس دست بر صورت او كشيد و خداوند ، چشمانش را چنان وسعت داد كه [امام عليه السلام ]همه آن جاها را به او نشان داد . [امام عليه السلام] تربتى برداشت و از آن تربت نيز در شيشهاى ديگر ، به او داد و فرمود : «هنگامى كه از هر دو [شيشه] ، خون ريخت ، بدان كه من كشته شدهام» .
اُمّ سلمه گفت : هنگامى كه روز عاشورا شد ، بعد از ظهر ، به هر دو شيشه نگريستم . هر دو ، خون شده بودند . سپس فرياد زد .۱
۱۲۷۵.الإرشاد - به نقل از امّ سلمه - : پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله شبى از نزد ما بيرون رفت و مدّتى طولانى ، از ديدِ ما غايب شد و سپس پريشان و غبارآلوده نزد ما آمد . در آن حال ، دستش را بسته و مشت كرده بود . گفتم : اى پيامبر خدا ! چرا تو را پريشان و غبارآلود مىبينم؟
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود : «هماكنون ، مرا به جايى از عراق به نام كربلا بردند و جايگاه افتادن پسرم حسين و گروهى از فرزندان و خاندانم را به من نشان دادند . من هماره خونهايشان را از زمين بر مىچيدم و در همين دستهايم است» . آن گاه ، دستانش را برايم گشود و فرمود : «اين را بگير و حفظش كن» .
آن را گرفتم . شبيه به خاكِ سرخ بود . آن را در شيشهاى گذاشتم و درش را بستم و نگاهدارىاش كردم . هنگامى كه حسين عليه السلام از مكّه به سوى عراقْ روانه شد ، آن شيشه را هر روز و هر شب ، مىبوييدم و به آن مىنگريستم و بر مصيبت او مىگريستم . چون روز دهم محرّم شد يعنى همان روزى كه به شهادت رسيد ، شيشه را در آغاز روز بيرون آوردم . به همان حالت [قبلى ]بود . سپس در پايان روز ، به سوى آن باز گشتم . خونِ تازه بود . در اتاقم فرياد كشيدم و گريستم و بغض خودم را فرو خوردم تا مبادا به گوش دشمنان ايشان (حسين و يارانش) برسد و