۴۸۲.بحار الأنوارـ به نقل از محمّد بن سنان ـ :مفضّل بن عمر براى ما چنين روايت كرد : روزى پس از عصر ، در روضه (ميان قبر و منبر پيامبر خدا) نشسته بودم و در باره شرافت و فضيلت هايى كه خداوند به پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله اختصاصا ارزانى داشته ، و نيز در باره لطف و عطاى الهى و كرامت و منزلتى كه به ايشان بخشيده و اكثر امّت از آن بى اطّلاع اند ، و در باره جهل آنان به فضيلت و بزرگى جايگاه و عظمت درجه پيامبر صلى الله عليه و آله مى انديشيدم . در اين حالت بودم كه ابن ابى العَوجا آمد و چنان نزديك نشست كه سخنش را مى شنيدم . وقتى در جاى خود قرار گرفت ، يكى از دوستانش آمد و كنارش نشست .
ابن ابى العوجا ، شروع به صحبت كرد و گفت : صاحب اين قبر ، به كمال عزّت رسيده و در تمام خصلت هاى خود ، به شرافتْ دست يافته و در تمام حالات خود ، به بهره خود ، نائل شده است .
هم نشينش به او گفت : او فيلسوفى بود كه ادّعاى مرتبه عالى و درجه والا داشت و براى ادّعاى خود ، معجزاتى آورده كه عقل ها را مبهوت و فكرها را حيران ساخته است و انديشه ها براى دستيابى به دانش او در درياهاى تفكّر ، غوطه خورده اند ؛ امّا بى آن كه بهره اى به كف آورند ، پشيمان ، به جاى نخستين خود باز گشته اند ، و هنگامى كه عاقلان ، فصيحان و سخنوران ، دعوت ايشان را پاسخ گفتند ، مردم ، گروه گروه در دين او وارد شدند و نام او به نام آفريننده اش قرين شد ، و نام او پنج بار در روز ، بين اذان و اقامه بر بالاى عبادتگاه ها در تمام شهرها و جاهايى كه دعوت او بدان جا رسيده و شعارش در آن جا فرازمند شده و حجّت او در آن جا آشكار گشته ، اعم از خشكى و دريا و دشت و كوه ، صلا داده مى شود تا در هر ساعت ، يادش تجديد گردد تا رسالت او خاموش نشود .
ابن ابى العوجا گفت : ياد محمّد را وا گذار كه عقلم در باره اش متحيّر و انديشه ام در باره اش گم راه شده است . از اصل و ريشه اى سخن بگو كه او دعوت كننده به آن است . آن گاه از سر آغاز اشيا ، سخن به ميان آورد و به پندار خود ، مدّعى شد كه آغاز اشيا به صورت رها بوده و صنعت يا برنامه و سازنده يا تدبيركننده اى نداشته است ؛ بلكه اشيا از ذات خود ، بدون داشتن مدبّر ، پديد آمده اند ، و بدين خاطر است كه دنيا هميشه بوده و هماره خواهد بود .
مفضّل گفت : من از روى خشم و نفرتى كه گلويم را مى فشرد ، ديگر نتوانستم خود را نگاه دارم و گفتم : اى دشمن خدا ! در دين خدا الحاد مى ورزى و سازنده منزّهى را كه تو را به بهترين قواره آفريد و با كامل ترين چهره آرايى آراست و در حالات گوناگون ، تو را انتقال داد ، تا تو را به جايى كه رسيده اى، رساند ، انكار مى كنى ؟ اگر در جان خود انديشه كنى ، حسّ نازك انديشت تو را تصديق مى كند . ره نمون هاى ربوبيّت و نشانه هاى آفرينش الهى در تو پابرجاست و گواهان خداوند سبحان ، در آفرينش تو پديدار و برهان هايش برايت روشن اند .
ابن ابى العوجا گفت : اى مرد ! اگر از متكلّمانى ، با تو مناظره مى كنيم و چنانچه بُرهان تو ثابت شد ، ما از تو پيروى مى كنيم ، و اگر جزو متكلّمان نيستى ، با تو سخنى نداريم ؛ و اگر از ياران جعفر بن محمّد صادق هستى ، او با ما اين چنين سخن نمى گويد و با مثل دليل تو با ما به مناظره نمى پردازد ، كه او بيش از آنچه تو از ما شنيدى ، از ما شنيده است ؛ امّا در گفتگو با ما ، به زشتى ، سخن نگفته و در پاسخ ما مرزشكنى ننموده است . او انسانى بردبار ، متين ، عاقل و استوار است كه هيچ نادانى و سبُك سرى و پرخاشى در او راه ندارد . گفتار ما را مى شنود و به ما گوش مى دارد و به دنبال شناخت برهان ماست ، تا هنگامى كه برهان ما پايان مى پذيرد و ما گمان مى بريم كه ديگر ، او را مجاب ساخته ايم ؛ امّا او با گفتارى اندك و سخنى كوتاه ، برهان ما را در هم مى شكند و برهان خود را بر ما تمام مى سازد ، و راه گريز را مى بندد ، به گونه اى كه توان پاسخگويى به او را نداريم . پس اگر تو از ياران اويى ، به سانِ گفتار او با من سخن بگو ... .