فصل سوم : چند نمونه از مباهله هاى غير اهل بيت عليهم السّلام
۲۴.الملهوف :راوى گفت : بُرَير بن خُضَير ـ كه مردى زاهد و عابد بود ـ ، به ميدان قدم نهاد و يزيد بن معقل به رزم او آمد . قرار گذاشتند مباهله كنند و از خدا بخواهند كه هر يك از آن دو بر باطل است، به دست آن كه بر حق است، كشته شود . پس با هم به رزم پرداختند و برير، او را كشت .
۲۵.رجال النجاشى :ابو عبد اللّه محمّد بن احمد بن عبد اللّه بن قضاعة بن صفوان بن مهران جمّال ، وابسته بنى اسد ، شيخ طايفه و فردى موثّق و فقيه و فاضل بود و نزد سلطان، منزلتى والا داشت . علّتش آن بود كه وى در حضور ابن حمدان با قاضى موصل در باره امامت مناظره كرد و كار به آن جا رسيد كه به قاضى گفت : با من مباهله كن . و براى فرداى آن روز، وعده مباهله گذاشتند . سپس همگى جمع شدند و نجاشى دستش را در دست قاضى گذاشت و با او مباهله كرد . آن گاه هر دو برخاستند و رفتند .
قاضى هر روز در سراى امير ابن حمدان حاضر مى شد ؛ امّا آن روز و روز بعد نيامد . امير گفت : از قاضى خبر بگيريد !
فرستاده امير ، بر گشت و گفت : قاضى از همان وقت كه محلّ مباهله را ترك كرده، دچار تب شده و دستى كه با آن مباهله نموده، ورم كرده و سياه شده است . وى فرداى آن روز از دنيا رفت .
اين واقعه موجب شد كه آوازه ابو عبد اللّه صفوانى در ميان بپيچد و از عنايات آنان برخوردار گردد و منزلتى والا يابد .
۲۶.الغيبة ، طوسىـ به نقل از ابو على بن همّام ـ :محمّد بن على شَلمَغانى عَزاقرى، به شيخ حسين بن روح پيغام داد و از او خواست كه با وى مباهله كند و گفت : من نماينده آقا هستم ، و به من امر شده كه اظهار علم ]و نمايندگى] كنم و من هم آن را در پنهان و آشكارا اظهار كردم . [اگر قبول ندارى كه من نماينده هستم،] با من مباهله كن .
شيخ رضى الله عنه در جوابش پيغام داد كه : هر يك از ما جلوتر از ديگرى رفت (مُرد) ، او محكوم است .
عزاقرى جلوتر مُرد. او را كشتند و به دار آويختند و ابن ابى عون نيز با او دستگير شد . اين واقعه در سال ۳۲۳ بود .