فصل دوم : استدلال هاى اهل بيت به ماجراى مباهله
۲ / ۱
استدلال امام على عليه السلام
۱۳.امام زين العابدين عليه السلام :چون قضيّه ابو بكر پيش آمد و مردم با او بيعت كردند و با على بن ابى طالب عليه السلام آن كردند كه كردند ، ابو بكر پيوسته با ايشان خوش برخوردى مى نمود؛ ولى از او روى ناخوش و دل تنگى مى ديد . اين موضوع بر ابو بكر ناگوار بود و دوست داشت ايشان را خصوصى ملاقات كند و آن را از دل ايشان در آورد و چنين عذر آوَرد مردم كه گِردش را گرفته اند و مسئوليت زمامدارى امّت را به گردنش انداخته اند و خودش به آن، ميل و رغبتى نداشته است .
از اين رو، يك بار سرزده نزد ايشان رفت و از ايشان خواست كه با هم تنها باشند ، و گفت : اى ابو الحسن ! به خدا سوگند، اين كار نه با توافق و رضايت من بود ، و نه به آنچه پيش آمد، رغبتى يا آزمندى داشتم ، و نه از سر اعتمادم به خويش در رتق و فتق امور امّت بود ، و نه به خاطر داشتن قدرت مالى و نه برخوردارى از كثرت عشيره، و نه اين كه خواسته باشم آن را از چنگ كسى بربايم . پس چرا از من چيزى را در دل دارى كه سزاوار آن از سوى تو نيستم ، و به خاطر كارى كه به گردن من انداختند، از من ناراحتى و به چشم بيزارى به من مى نگرى ؟
پس به او فرمود : «اگر به آن راغب و آزمند نبودى و به خود اطمينان نداشتى كه بتوانى از عهده اين كار بر آيى و انتظاراتى را كه از تو در اين باره مى رود، بر آورى ، چه چيزى تو را به پذيرفتن آن وا داشت ؟».
ابو بكر گفت : حديثى كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم : «خدا امّت مرا بر گم راهى، گرد نمى آورد» و چون اجتماع آنان را ديدم، از حديث پيامبر صلى الله عليه و آله پيروى كردم و گفتم محال است كه آنان بر خلافِ راه درست، هم داستان شوند . از اين رو، عنان پذيرش را به دست آنها دادم . اگر مى دانستم كه [حتّى] يك نفر با آنها نيست ، نمى پذيرفتم .
على عليه السلام فرمود : «امّا حديث پيامبر صلى الله عليه و آله كه : خدا امّت مرا بر گم راهى، گرد نمى آورد ، آيا من هم از امّت بودم يا نبودم ؟».
ابو بكر گفت : آرى .
فرمود : «و همچنين آن گروهى كه تو را نپذيرفتند ، يعنى سلمان و عمّار و ابو ذر و مقداد و ابن عباده و گروه انصار او ؟».
گفت : همه اينها جزو امّت اند .
على عليه السلام فرمود : «... تو را به خدا سوگند ، آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى مباهله با نصاراى مشرك، مرا و همسر مرا و فرزندان مرا بيرون برد، يا تو و همسر و فرزندان تو را ؟».
ابو بكر گفت : شما را ... .