293
دانشنامه قرآن و حديث 10

۸۰۵.الكافىـ به نقل از يزيد بن عبد اللّه ، از شخصى كه برايش حديث كرد ـ :امام باقر عليه السلام به سعد الخير نوشت : «به نام خداوند بخشاينده مهربان . امّا پس از سپاس پروردگار، من تو را به پروا داشتن از خدا سفارش مى كنم ؛ زيرا تقوا سبب ايمن ماندن از تباهى دنيا و سود بردن در فرجامين جايگاه است . خداوند عز و جل به واسطه تقوا بنده را از چيزهايى (خطرات و مهلكه هايى) حفظ مى كند كه از دسترس انديشه و خرد او به دورند و به واسطه تقوا، كورى و نادانى او را مى زدايد . به واسطه تقوا بود كه نوح و آنها كه در كشتى با او بودند ، [از مهلكه طوفان] و صالح و پيروانش از [بلاى ]صاعقه رستند . به واسطه تقوا بود كه شكيبايان به رستگارى رسيدند و آن جماعت برگزيده و شريف (نوح و صالح و پيروان آنها و شكيبايان امّت هاى پيشين)، از مهلكه ها نجات يافتند . اينان را [هم اينك] برادرانى است كه همان راه را مى پويند و همان فضيلت را مى جويند . به سبب [شنيدن ]كيفرهايى كه از طريق كتاب خدا [در باره گنهكاران و جنايتكاران و شهوت پرستان ]به آنان ابلاغ شده ، جلوى طغيان شهوات خود را گرفته اند و خداوند را براى آنچه روزى شان فرموده ، ستوده اند ـ كه اوست شايسته ستايش ـ و خويشتن را به خاطر كوتاهى كردن هايشان [در طاعت و عبادتْ] نكوهيده اند، كه اينان، خود را [به سبب كوتاهى در طاعت و عبادت خدا] همواره شايسته نكوهش مى دانند ، و دانستند كه خداوند ـ تبارك و تعالى ـ كه بردبار و داناست ، در حقيقت، بر كسى خشم مى گيرد كه خشنودى او را پذيرا نگشته باشد و [رحمت و نعمت خود را] از كسى دريغ مى دارد كه عطاى او را نپذيرفته باشد و كسى را گم راه مى سازد كه هدايت او را قبول نكرده باشد . سپس به گنهكاران، اين امكان را داده تا با جايگزين كردن خوبى ها به جاى بدى هايشان توبه كنند و در قرآن با صدايى بلند و پيوسته بندگانش را به اين كار فرا خوانده و مانع دعاى بندگانش نشده است . پس لعنت خدا بر كسانى كه آنچه را خدا فرو فرستاده است ، كتمان مى كنند!
خداوند، رحمت را بر خويشتن فرض نمود . پس رحمت او بر خشمش پيشى گرفت و بدين سان، راستى و عدل [او ]تحقّق يافت . بنا بر اين ، پيش از آن كه بندگان ، او را به خشم آورند ، او به آنان خشم آغاز نمى كند و اين [علم كه خداوند بر كسى خشم مى گيرد كه خشنودى او را پذيرا نگشته باشد و ...]، برخاسته از دانش يقين و شناخت تقواست . خداوند ، علم كتاب را زمانى از امّتى گرفت كه خود ، آن را دور افكندند و دشمنِ آنان را زمانى بر آنها حاكم نمود كه خود ، او را به حاكميت پذيرفتند .
يكى از نشانه هاى به دور افكندن كتاب، اين است كه حروف [و كلمات و اِعراب و] آن را پاس داشتند ؛ امّا حدود [و احكام و قوانين] آن را تحريف و باژگونه ساختند . پس، آن را روايت مى كنند ؛ ليكن به كارش نمى بندند. نادانان از اين كه آن را براى روايت حفظ كنند ، دل شادند و علما و دانايان از اين كه آن را به كار نبندند ، اندوهگين اند .
ديگر از نشانه هاى به دور افكندن كتاب ، اين است كه مشتى نادان را متولّى كتاب [خدا ]كردند ۱ و آنها هم ، ايشان را به آبشخور هوس بردند و از آن جا به سوى هلاكت و نابودى در آوردند و دستگيره هاى دين را تغيير دادند و سپس آن را در ميان كم خِردان و كودكان نادان، به ارث گذاشتند . ۲ در نتيجه، امّت با وجود فرمان خداى ـ تبارك و تعالى ـ به فرمان انسان ها مراجعه مى كنند و از آنها دستور مى گيرند . بدا به حال ستمگران كه ولايت انسان ها را جايگزين ولايت خدا كردند و پاداش آدميان را جاى گزين پاداش خداوند نمودند و خشنودى مردم را جايگزين خشنودى خدا ساختند و امّت به چنين حال و روزى گرفتار آمدند كه در ميان آنان، كسانى هستند كه در كار عبادت كوشايند ؛ امّا در آن گم راهى . [به عبادت خود] دل شادند و فريفته [شيطان] . عبادتشان ، هم براى خود آنان مايه فتنه [و گم راهى ]است و هم براى كسى كه بدانها اقتدا كند .
براى عابدان ، در ميان فرستادگان الهى، پندهاست . پيامبرى از پيامبران (آدم عليه السلام )، كار طاعت را به سر حدّ كمال مى رساند و سپس تنها در يك مورد، خداى ـ تبارك و تعالى ـ را نافرمانى مى كند و خداوند ، او را از بهشت بيرون مى راند و يا [پيامبرى ديگر (يونس عليه السلام ) را ]در دل نهنگ مى افكند و چيزى جز اعتراف و توبه ، او را رهايى نمى بخشد .
پس تو [اى سعد] ، اين عالِم نمايان و ترسانماها را بشناس ؛ همانان كه كتاب [خدا] را كتمان و تحريف كردند و اين سوداگرى شان سودى به بار نياورد و مردمانى ره يافته نبودند .
آن گاه امثال آنها را در ميان اين امّت بشناس ؛ همانان كه حروف و كلمات قرآن را پاس داشتند ؛ امّا حدود آن را تحريف و باژگونه ساختند . ۳ اينان بر گِرد بزرگان و سران [اكثريت ]مى چرخند و هر گاه [اين ]رهبرانِ هوس ، دچار تفرقه و چند دستگى شوند ، آنان در كنار آن يك قرار مى گيرند كه از دنياى بيشترى برخوردار باشد . نهايتِ دانش آنان، همين است . ۴ اينان پيوسته در كوردلى و طمعكارى، دست و پا مى زنند و هماره صداى ابليس از زبان آنان شنيده مى شود، كه سخن باطل ، فراوان مى گويند . علما[ى راستين و ربّانى] در برابر آزاررسانى ها و درشتى ها و سركوفت زدن هاى آنان، شكيبايى مى ورزند و از اين كه علما آنان را به اداى تكليف الهى فرا مى خوانند ، بر آنها خرده مى گيرند ، در حالى كه علما از اين كه خيرخواهى و ارشاد را فرو گذارند ، يا سرگشته گم راهى را ببينند و راه نمايى اش نكنند ، يا مرده اى را ببينند و بدو زندگى نبخشند ، خود را خيانتكار مى شمارند . پس چه بد مى كنند؛ زيرا خداى ـ تبارك و تعالى ـ در قرآن از آنان پيمان گرفته است كه به معروف و به آنچه بدان فرمان داده شده اند ، فرا خوانند و از آنچه از آن باز داشته شده اند ،نهى كنند و در راه نيكى و پرهيزگارى، همكارى نمايند و در كار گناه و تجاوز ، به يكديگر كمك نرسانند ! علما از دست اين نادانان، به ستوه آمده اند ؛ [چرا كه] اگر اندرز دهند ، [آن نادانان] مى گويند : ياغى شده است اگر حق را ـ كه رهايش كرده اند ـ تعليم دهد [و به آن عمل كند] ، مى گويند : [با حق] به مخالفت برخاسته است ] ؛ چرا كه فقط عقايد خودشان را بر حق مى دانند و سخنان علماى راستين را باطل مى شمارند] و اگر گوشه گيرى اختيار كنند ، مى گويند : راه جدايى [از امّت] را در پيش گرفته اند ، و اگر بگويند : براى سخنان خود، برهان بياوريد ، مى گويند : منافق شده اند ، و اگر از آنها اطاعت كنند ، مى گويند : از خداوند، نافرمانى كرده اند . نابودند اين نادانان؛ چرا كه نمى دانند و ناآگاهان از آنچه [از كتاب خدا ]تلاوت مى كنند ، به سبب اين كه به زبان ، كتاب خدا را تصديق مى كنند ؛ امّا با تحريف آن ، آن را تكذيب مى كنند و اين عمل خود را زشت هم نمى دانند . اينان، شبيه همان احبار و راهبان اند ، پيشاهنگان در هوس اند و مهترانِ وادى هلاكت .
گروه ديگرى از آنان نيز هستند كه بر سر دو راهى گم راهى و هدايت نشسته اند و ره يافتگان را از گم راهان باز نمى شناسند . مى گويند : مردم [در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله ]با چنين چيزى (اختلاف و چند دستگى امّت در امر دين) آشنايى نداشتند و نمى دانستند [اختلاف ]يعنى چه . راست هم مى گويند ؛ [چون] زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان (امّت عصر خود) را ترك كرد و رفت ، شريعتى آشكار برايشان باقى گذاشت كه شب و روزش از هم متمايز بود؛ [چرا كه] نه بدعتى در ميان ايشان آشكار شده بود و نه سنّتى در بينشان تغيير يافته بود و نه با هم مخالفتى داشتند و نه اختلافى ؛ امّا هنگامى كه ظلمت گناهان مردم ، آنان را فرو پوشاند ، دو امام [و رهبر] به وجود آمد : يكى دعوتگر به سوى خداى ـ تبارك و تعالى ـ و ديگر ، دعوتگر به سوى آتش دوزخ . در اين هنگام، شيطان به سخن آمد و صدايش را از زبان دوستان خود، بلند كرد و شمار سواران و پيادگانش فزونى گرفت و در مال و فرزند هر كس كه او را شريك خود ساخت ، شريك گشت و از اين رو [آن كس ]بدعت ها را به كار گرفت و كتاب و سنّت را فرو گذاشت . [از طرف ديگر ، ]دوستان خدا زبان به حجّت و برهان گشودند و به كتاب و حكمت (عقل) چنگ در زدند . از همان روز ، پيروان حق و پيروان باطل از هم جدا شدند و ره يافتگان از هميارى دست شستند و در مدد رساندن به حق سستى ورزيدند ؛ امّا گم راهان به يارى يكديگر برخاستند، تا جايى كه جماعت ، با فلانى و امثال او شد . بنا بر اين ، اين گروه را نيك بشناس .
گروه ديگرى هم هستند كه مردمانى نجيب و بزرگوارند . آنها را با ديده خِرد بنگر و از آنان جدا مشو تا اين كه به اهل خود (بهشتيان و سعادتمندان) بپيوندى ؛ زيرا «زيانكاران، در حقيقت، كسانى هستند كه به خود و كسانشان در روز قيامت، زيان رساندند . بدانيد اين ، همان زيان آشكار است» » .

1.يعنى ولى و كارگزار كتاب ومسئول آن را كسانى قرار دادند كه از آن آگاهى ندارند . آنان را سردمدار خودشان انتخاب كردند و در فتوا و امور ديگر از آنها پيروى مى كنند .

2.يعنى آن را به گونه اى به ارث گذاشتند كه هر سفيه نادان يا بچّه كم خردى ، صاحب آن مى شود .

3.دليل تشبيه اينان و عالمان عوامِ فريب خورده با مال ناچيز دنيا ، به احبار و رهبان ، معاوضه آخرت با دنياست با كتمان علم و تحريف كتاب و خوردن مال مردم به باطل ، و جلوگيرى از راه خدا، همان گونه كه واقعا چنين اند ، بنا به توصيفى كه خداوند در چند جاى قرآن از آنها نموده است . منظور از «السادة و الكبرة» در متن عربى، پادشاهان و حاكمان ظالم و دستياران آنهايند .

4.اشاره به آيه ۳۱ از سوره نجم است .


دانشنامه قرآن و حديث 10
292

۸۰۵.الكافي عن يزيد بن عبد اللّه عمّن حدّثه :كَتَبَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام إلى سَعدِ الخَيرِ :
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ
أمّا بَعدُ ، فَإِنّي اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ فَإِنَّ فيهَا السَّلامَةَ مِنَ التَّلَفِ وَالغَنيمَةَ فِي المُنقَلَبِ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقي بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ ۱ ، ويَجلي بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وجَهلَهُ ، وبِالتَّقوى نَجا نوحٌ ومَن مَعَهُ فِي السَّفينَةِ وصالِحٌ ومَن مَعَهُ مِنَ الصّاعِقَةِ ، وبِالتَّقوى فازَ الصّابِرونَ ونَجَت تِلكَ العُصَبُ ۲ مِنَ المَهالِكِ ، ولَهُم إخوانٌ عَلى تِلكَ الطَريقَةِ يَلتَمِسونَ تِلكَ الفَضيلَةَ ، نَبَذوا طُغيانَهُم مِنَ الإِيرادِ بِالشَّهَواتِ لِما بَلَغَهُم فِي الكِتابِ مِنَ المَثُلاتِ ، حَمِدوا رَبَّهُم عَلى مارَزَقَهُم وهُوَ أهلُ الحَمدِ ، وذَمّوا أنفُسَهُم عَلى مافَرَّطوا وهُم أهلُ الذَّمِّ ، وعَلِموا أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى الحَليمَ العَليمَ ، إنَّما غَضَبُهُ عَلى مَن لَم يَقبَل مِنهُ رِضاهُ ، وإنَّما يَمنَعُ مَن لَم يَقبَل مِنهُ عَطاهُ ، وإنَّما يُضِلُّ مَن لَم يَقبَل مِنهُ هُداهُ . ثُمَّ أمكَنَ أهلَ السَّيِّئاتِ مِنَ التَّوبَةِ بِتَبديلِ الحَسَناتِ ، دَعا عِبادَهُ فِي الكِتابِ إلى ذلِكَ بِصَوتٍ رَفيعٍ لَم يَنقَطِع ولَم يَمنَع دُعاءَ عِبادِهِ ، فَلَعَنَ اللّهُ الَّذينَ يَكتُمونَ ما أنزَلَ اللّهُ ، وكَتَبَ عَلى نَفسِهِ الرَّحمَةَ فَسَبَقَت قَبلَ الغَضَبِ ، فَتَمَّت صِدقا وعَدلاً . فَلَيسَ يَبتَدِئُ العِبادَ بِالغَضَبِ قَبلَ أن يُغضِبوهُ ، وذلِكَ مِن عِلمِ اليَقينِ وعِلمِ التَّقوى . وكُلُّ اُمَّةٍ قَد رَفَعَ اللّهُ عَنهُم عِلمَ الكِتابِ حينَ نَبَذوهُ ووَلّاهُم عَدُوَّهُم حينَ تَوَلَّوهُ .
وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أن أقاموا حُروفَهُ وحَرَّفوا حُدودَهُ ، فَهُم يَروونَهُ ولا يَرعَونَهُ ، وَالجُهّالُ يُعجِبُهُم حِفظُهُم لِلرِّوايَةِ ، وَالعُلَماءُ يَحزُنُهُم تَركُهُم لِلرِّعايَةِ .
وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أن وَلَّوهُ الَّذينَ لايَعلَمونَ ۳ ، فَأَورَدوهُمُ الهَوى ، وأصدَروهُم إلَى الرَّدى ، وغَيَّروا عُرى الدّينِ ، ثُمَّ وَرَّثوهُ فِي السَّفَهِ وَالصِّبا ۴ ، فَالاُمَّةُ يَصدُرونَ عَن أمرِ النّاسِ بَعدَ أمرِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى وعَلَيهِ يَرِدونَ ، فَبِئسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً وَلايَةُ النّاسِ ۵
بَعدَ وَلايَةِ اللّهِ ، وثَوابُ النّاسِ بَعدَ ثَوابِ اللّهِ ، ورِضَا النّاسِ بَعدَ رِضَا اللّهِ ، فَأَصبَحَتِ الاُمَّةُ كَذلِكَ وفيهِمُ الُمجتَهِدونَ فِي العِبادَةِ عَلى تِلكَ الضَّلالَةِ ، مُعجَبونَ مَفتونونَ ، فَعِبادَتُهُم فِتنَةٌ لَهُم ولِمَنِ اقتَدى بِهِم .
وقَد كانَ فِي الرُّسُلِ ذِكرى لِلعابِدينَ ، إنَّ نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ كانَ يَستَكمِلُ الطّاعَةَ ، ثُمَّ يَعصِي اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى فِي البابِ الواحِدِ ، فَخَرَجَ بِهِ مِنَ الجَنَّةِ ۶ . و ۷ يُنبَذُ بِهِ في بَطنِ الحوتِ ، ثُمَّ لا يُنجيهِ إلَا الاِعتِرافُ وَالتَّوبَةُ . فَاعرِف أشباهَ الأَحبارِ وَالرُّهبانِ الَّذينَ ساروا بِكِتمانِ الكِتابِ وتَحريفِهِ ، فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وما كانوا مُهتَدينَ .
ثُمَّ اعرِف أشباهَهُم مِن هذِهِ الاُمَّةِ الَّذينَ أقاموا حُروفَ الكِتابِ وحَرَّفوا حُدودَهُ ۸ ، فَهُم مَعَ السّادَةِ وَالكَبَرَةِ ( / وَالكَثرَةِ) ، فَإِذا تَفَرَّقَت قادَةُ الأَهواءِ كانوا مَعَ أكثَرِهِم دُنيا ، وذلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ ۹ . لايَزالونَ كَذلِكَ في طَبَعٍ ۱۰ وطَمَعٍ ، لايَزالُ يُسمَعُ صَوتُ إبليسَ عَلى ألسِنَتِهِم بِباطِلٍ كَثيرٍ . يَصبِرُ مِنهُمُ العُلَماءُ عَلَى الأَذى وَالتَّعنيفِ ، ويَعيبونَ عَلَى العُلَماءِ بِالتَّكليفِ ۱۱ . وَالعُلَماءُ في أنفُسِهِم خانَةٌ إن كَتَمُوا النَّصيحَةَ ، إن رَأَوا تائِها ضالّاً لايَهدونَهُ أو مَيِّتا لا يُحيونَهُ ، فَبِئسَ ما يَصنَعونَ ! لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أخَذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ فِي الكِتابِ أن يَأمُروا بِالمَعروفِ وبِما اُمِروا بِهِ ، وأن يَنهَوا عَمّا نُهوا عَنهُ ، وأن يَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ولايَتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ ، فَالعُلَماءُ مِنَ الجُهّالِ في جَهدٍ وجِهادٍ ؛ إن وَعَظَت قالوا : طَغَت ، وإن عَلِموا ( / عَمِلوا) الحَقَّ الَّذي تَرَكوا قالوا : خالَفَت ، وإنِ اعتَزَلوهُم قالوا : فارَقَت ، وإن قالوا : هاتوا بُرهانَكُم عَلى ما تُحَدِّثونَ قالوا : نافَقَت ، وإن أطاعوهُم قالوا : عَصَيتَ اللّهَ عز و جل ، فَهَلَكَ جُهّالٌ فيما لايَعلَمونَ ، اُمِّيّونَ فيما يَتلونَ ، يُصَدِّقونَ بِالكِتابِ عِندَ التَّعريفِ ويُكَذِّبونَ بِهِ عِندَ التَّحريفِ ، فَلا يُنكَرونَ . اُولئِكَ أشباهُ الأَحبارِ وَالرُّهبانِ ، قادَةٌ فِي الهَوى ، سادَةٌ فِي الرَّدى .
وآخَرونَ مِنهُم جُلوسٌ بَينَ الضَّلالَةِ وَالهُدى ، لايَعرِفونَ إحدَى الطّائِفَتَينِ مِنَ الاُخرى ، يَقولونَ ما كانَ النّاسُ يَعرِفونَ هذا ولا يَدرونَ ما هُوَ ، وصَدَقوا ، تَرَكَهُم رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى البَيضاءِ ۱۲ لَيلُها مِن نَهارِها ، لَم يَظهَر فيهِم بِدعَةٌ ولَم يُبَدَّل فيهِم سُنَّةٌ ، لا خِلافَ عِندَهُم ولَا اختِلافَ ، فَلَمّا غَشِيَ النّاسَ ظُلمَةُ خَطاياهُم صاروا إمامَينِ : داعٍ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى وداعٍ إلَى النّارِ ، فَعِندَ ذلِكَ نَطَقَ الشَّيطانُ ، فَعَلا صَوتُهُ عَلى لِسانِ أولِيائِهِ ، وكَثُرَ خَيلُهُ ورَجِلُهُ ۱۳ ، وشارَكَ فِي المالِ وَالوَلَدِ مَن أشرَكَهُ ، فَعَمِلَ بِالبِدعَةِ وتَرَكَ الِكتابَ وَالسُّنَّةَ . ونَطَقَ أولِياءُ اللّهِ بِالحُجَّةِ وأخَذوا بِالكِتابِ وَالحِكمَةِ ، فَتَفَرَّقَ مِن ذلِكَ اليَومِ أهلُ الحَقِّ وأهلُ الباطِلِ ، وتَخاذَلَ ۱۴ وتَهادَنَ أهلُ الهُدى ، وتَعاوَنَ أهلُ الضَّلالَةِ ، حَتّى كانَتِ الجَماعَةُ مَعَ فُلانٍ وأشباهِهِ ، فَاعرِف هذَا الصِّنفَ .
وصِنفٌ آخَرُ ، فَأَبصِرهُم رَأيَ العَينِ نُجَباءَ ۱۵ ، وَالزَمهُم حَتّى تَرِدَ أهلَكَ ، فَ «إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» ۱۶ . ۱۷

1.عزب : أي بعُد (النهاية : ج ۳ ص ۲۲۶ «عزب») ، وفي بعض النسخ «نفى بالتقوى عن العبد ماعزب عنه عقله» (كما في هامش الكافي) .

2.العصب : جمع العصبة ، و هي الجماعة من الناس من العشرة إلى الأربعين (النهاية : ج ۳ ص ۲۴۳ «عصب») .

3.أي جعلوا وليّ الكتاب والقيّم عليه والحاكم به الذين لايعلمونه ، وجعلوهم رؤساء على أنفسهم يتّبعونهم في الفتاوى وغيرها (مرآة العقول : ج ۲۵ ص ۱۱۵) .

4.أي جعلوه ميراثًا يرثه كلّ سفيه جاهل أو صبيّ غير عاقل . وقوله الآتي : «بعد أمراللّه » أي صدوره أو الاطّلاع عليه أو تركه ، والورود والصدور كنايتان عن الإتيان للسؤال والأخذ والرجوع بالقبول (مرآة العقول : ج ۲۵ ص ۱۱۶) .

5.ولاية الناس : هو المخصوص بالذم (مرآة العقول : ج ۲۵ ص ۱۱۶) .

6.أشار به إلى آدم عليه السلام ، والمراد بالعصيان هنا ترك الأولى .

7.الواو هنا بمعنى «أو» ، أشار به إلى يونس عليه السلام .

8.إنّما شبّه هؤلاء العباد وعلماء العوام المفتونين بالحُطام بالأحبار والرهبان لشرائهم الدنيا بالآخرة بكتمانهم العلم ، وتحريفهم الكلم عن مواضعه وأكلهم أموال الناس بالباطل ، وصدّهم عن سبيل اللّه ، كما أنّهم كانوا كذلك على ما وصفهم اللّه في القرآن في عدّة مواضع ، والمراد بالسادة والكبرة : السلاطين والحكّام وأعوانهم الظلمة (الوافي : ج ۲۶ ص ۹۳) .

9.إشارة إلى الآية ۳۱ من سورة النجم .

10.الطبع ـ بالتحريك ـ : الرين ، و ـ بالسكون ـ : الختم (كما في هامش الكافي) .

11.«منهم» أي من أشباه الأحبار والرهبان«العلماء» يعني العلماء باللّه الربّانيّين . «بالتكليف» يعني تكليفهم بالحقّ (الوافي : ج ۲۶ ص ۹۴) .

12.يعني الشريعة ، الواضح مجهولها عن معلومها ، وعالمها عن جاهلها (الوافي : ج ۲۶ ص ۹۴) .

13.خيله وَرَجلُه : أي فرسانَه ورجّالته ، قوله تعالى : «وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ» أي بفرسانِكَ ورجّالتك (مجمع البحرين : ج ۲ ص ۶۸۱ «رجل») .

14.أي تركوا نصرة الحقّ . وفي بعض النسخ «تخادن» من الخِدْن وهو الصديق . وتهادن من المهادنة بمعنى المصالحة ، وفي بعض النسخ «تهاون» أي عن نصرة الحقّ ، وهذا أنسب للتخاذل ، كما أنّ التهادن أنسب للتخادن (مرآة العقول : ج ۲۵ ص ۱۲۱) .

15.بالنون والجيم والباء الموحّدة ، وفي بعض النسخ «تحيا» من الحياة (الوافي : ج ۲۶ ص ۹۴) .

16.الزمر : ۱۵ .

17.الكافي : ج ۸ ص ۵۲ ح ۱۶ ، بحار الأنوار : ج ۷۸ ص ۳۵۹ ح ۲ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 10
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    22
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 47775
صفحه از 594
پرینت  ارسال به