۸۰۴.امام زين العابدين عليه السلامـ در اندرزنامه اش به محمّد بن مسلم زهرى ـ :خداوند ، ما و تو را از فتنه ها نگه دارد و بر تو از آتش [دوزخ ]رحم كند . تو اينك به حالى در افتاده اى كه هر كس تو را بدين حال ببيند ، سزد كه بر تو رحم آورد ؛ كه نعمت هاى خداوند ، تو را سنگين بار ساخته كه تنى سالم و عمرى دراز ارزانى ات داشته است . حجّت هاى او بر تو تمام گشته است ، بدان سبب كه بار كتابش را بر دوش تو نهاده [و قرآن را مى شناسى] و تو را در دينش فقيه [و آگاه ]ساخته و سنّت پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله را به تو شناسانده است . در هر نعمتى كه به تو ارزانى داشته و در هر حجّتى كه بدان وسيله برايت حجّت آورده ، فريضه اى بر تو واجب گردانيده است و مُرادش جز اين نيست كه سپاس گزارى تو را در آن بيازمايد و تفضّلى را كه به تو نموده ، آشكار گرداند و فرموده است : «اگر سپاس بگزاريد ، بى گمان، [نعمت] شما را افزون مى گردانم و اگر ناسپاسى كنيد ، به راستى كه عذاب من سخت است» .
پس بنگر كه فرداى قيامت، چگونه مَردى خواهى بود ، آن گاه كه در پيشگاه خداوند بِايستى و او از نعمت هايش بر تو بپرسد كه: آنها را چگونه پاس داشتى؟ و از حجّت هايش بر تو بازخواستت كند كه: آنها را چگونه به جاى آوردى؟ هرگز مپندار كه خداوند ، از تو عذر و بهانه اى خواهد پذيرفت و يا به كوتاهى كردن هاى تو رضايت خواهد داد . هيهات ، هيهات! نه چنين است . او در كتاب خويش از علما پيمان گرفته ، آن جا كه فرموده است : «بايد آن (حقايق كتاب) را براى مردم بيان كنيد و آن را كتمان مكنيد» .
بدان كه كمترين حقيقتى را كه كتمان كرده اى و سبك ترين بارى را كه بر دوش دارى ، اين است كه با نزديك شدنت به ستمگر و پذيرش دعوت او ـ آن گاه كه تو را دعوت كرد ـ مونس تنهايى ستمگر شدى و راه گم راهى را برايش سهل و هموار ساختى . وه! چه مى ترسم كه فردا[ى قيامت] همراه خيانتكاران به كيفر گناهت گرفتار آيى و از آنچه در برابر يارى رساندنت به ستم ستمگران گرفته اى ، بازخواست شوى . تو چيزى را از كسى كه به تو بخشيده است ، گرفته اى كه از آنِ تو نيست و به كسى نزديك شده اى كه حقّ هيچ كس را نپرداخته است و تو نيز از زمانى كه به او نزديك گشته اى ، از باطلى جلوگيرى نكرده اى . تو كسى را به دوستى گرفته اى [و دعوتش را اجابت كرده اى] كه با خدا به دشمنى برخاسته است . آيا نه اين است كه با دعوت او از تو ـ آن گاه كه تو را [به همكارى] دعوت كرد ـ تو را محورى براى به چرخش در آوردن آسياب ستمگرى هايشان و پلى براى عبور به سوى بلا آفرينى هايشان و نردبانى براى ضلالتشان و مبلّغ گم راهى شان و پوينده راهشان قرار دادند؟! به واسطه تو كارى كرده اند كه مسلمانان به علما[ى راستين ]نيز به ديده شك و بدگمانى بنگرند و به وسيله تو، دل هاى نادانان را به دنبال خود مى كشانند . [حتّى ]مقرّب ترين وزيران و نيرومندترين ياران آنها هم در درست جلوه دادن تباهكارى هاى آنان و كشاندن مردم از خاص و عام به سوى آنان به پاى تو نرسيدند . چه اندك است آنچه به تو دادند در مقايسه با آنچه از تو گرفتند و چه ناچيز است آنچه [از دنيا] برايت آباد ساختند و چه عظيم است آنچه از تو (خانه ايمان و آخرتت را) ويران ساختند! پس مراقب نفْس خود باش كه كسى جز تو آن را نپايد و چونان مردى مسئول ، به حساب نفست رسيدگى كن .
بنگر كه چگونه از كسى كه تو را در خُردى و بزرگى ات با نعمت هايش پرورانده ، سپاس مى گزارى؟ وه! چه مى ترسم كه تو آن گونه باشى كه خداوند در كتابش فرموده است : «پس بعد از آنان، جانشينانى وارثِ كتاب [آسمانى] شدند كه متاع اين دنياى پست را مى گيرند و مى گويند : بخشيده خواهيم شد» . تو در سراى ماندگارى نيستى . تو در سرايى هستى كه بانگ رحيل سر داده است . مگر انسان پس از همگنانش [كه رفته اند] ، چه اندازه مى زِيَد؟! خوشا به حال كسى كه در دنيا هراسناك به سر برد و بدا به حال آن كسى كه بميرد و پس از او گناهانش بماند!
بر حذر باش ؛ زيرا خبردار شده اى و بشتاب ؛ زيرا مهلتت محدود است . تو با كسى معامله مى كنى كه نادان نيست و آن كه مراقب توست ، [لحظه اى ]غافل نمى شود . آماده شو ؛ زيرا سفرى دور و دراز به تو نزديك شده است و [درد ]گناهت را درمان كن ؛ زيرا مرضى سخت به جانت راه يافته است .
گمان مبر كه قصدم توبيخ و سرزنش و نكوهش كردن توست ؛ بلكه مى خواهم خداوند ، انديشه از دست رفته ات را جان دهد و دين از كف رفته ات را به تو باز گرداند و اين سخن خداى متعال در كتابش را يادآور شوم كه فرموده است : «يادآورى كن كه يادآورى ، مؤمنان را سود مى بخشد» .
تو ياد آن عدّه از همسالان و همگنانت را كه رفته اند ، به دست غفلت سپرده اى و پس از آنان، چونان تك شاخ قوچى هستى كه شاخ ديگرش شكسته است [و تنها و بى ياور مانده اى] . بنگر كه آيا آنان نيز به همان بلايى گرفتار شدند كه تو شده اى يا آنها هم در همان مهلكه اى افتادند كه تو افتاده اى؟ و يا آيا فكر مى كنى خيرى را يادآور شده اى كه آنان فرو گذاشتند و چيزى را مى دانى كه آنان نمى دانستند؟ [نه چنين است؛] بلكه تو از مقام [و منزلتى] بهره مند گشته اى كه سبب شده است تا در دل هاى توده مردم جاى گيرى و به تو عشق ورزند . پس، از انديشه ات پيروى مى كنند و فرمان تو را به كار مى بندند . اگر تو چيزى را روا شمارى ، آنان نيز روايَش مى شمارند و اگر چيزى را ناروا دانى ، آنها نيز آن را ناروا مى دانند ، حال آن كه تو از اين شايستگى برخوردار نيستى ؛ امّا علاقه آنان به آنچه تو دارى (علم) و از دست رفتن علمايشان و چيره آمدن نادانى بر تو و بر ايشان و رياست طلبى و دنياخواهى تو و آنان، موجب شده است تا از تو پشتيبانى و پيروى كنند . آيا نمى بينى كه تو خود، گرفتار چه جهل و غفلتى شده اى و مردم دچار چه بلا و فتنه اى گشته اند؟! بى گمان، تو آنان را گرفتار كرده اى و به فتنه در افكنده اى و از كار و زندگى بازشان داشته اى ؛ زيرا همه مشتاق آن اند كه در دانش، به پايه تو برسند يا به مانند آنچه تو دست يافته اى ، دست يابند . از اين رو ، به واسطه تو به دريايى كه ژرفايش ناپيداست و به بلايى كه اندازه اش نامعلوم است ، در افتادند . خدا به داد ما و تو برسد و اوست كه دست مدد به سويش دراز مى شود !
پس اينك از اين وضعى كه دارى ، روى بگردان تا بِدان شايستگانى بپيوندى كه در جامه هاى ژنده و فرسوده خويش مدفون گشته اند و شكم هايشان [از شدّت گرسنگى و روزه دارى] به پشت هايشان چسبيده است . ميان آنان و خداوند، حجابى نيست ، دنيا فريبشان نمى دهد و آنها نيز فريفته دنيا نمى شوند . خواستند و طلبيدند و ديرى نپاييد كه [به خواسته اخروى خود] رسيدند . وقتى دنيا با چون تويى كه سال خورده و دانشمند و دم مرگ هستى ، چنين كند ، پس جوان نورسته اى كه از دانش، بى بهره است و انديشه اى ناپخته و خردى ناقص دارد ، چگونه ايمن مى ماند؟! إنّا للّه و إنّا إليه راجعون . به كه بايد تكيه كرد و از چه كسى بايد عذر خواست؟ از اندوه خود و وضعى كه در تو مى بينيم ، به خدا شِكوه مى كنيم و مصيبتى را كه به واسطه تو بر ما وارد شده است ، به حساب خدا مى گذاريم .
پس بنگر كه سپاس گزارىِ تو از كسى كه در خُردى و بزرگى ات تو را با نعمت هايش پرورده ، چگونه است و كسى را كه به واسطه دينش تو را در ميان مردم، خوش نام كرده است ، چگونه بزرگ مى دارى و از خلعت كسى كه با پوشاندن آن بر قامت تو ، تو را در ميان مردم پوشيده [و آبرومند] داشته است ، چگونه نگهدارى مى كنى و نزديكى يا دورى تو از كسى كه به تو فرمان داده است كه خود را به او نزديك كنى و در برابرش خوار [و فروتن] باشى ، تا چه حد است ؟ تو را چه شده كه از خواب [غفلتِ] خود، بيدار نمى شوى و از لغزشت توبه نمى كنى كه بگويى : به خدا سوگند كه من حتّى يك بار هم براى خدا به زنده كردن [حكمى از احكام] دين او و ميراندن باطلى اقدام نكردم ؛ زيرا همين خود ، سپاس گزارى تو از كسى است كه اين بار [دانش] را بر دوش تو نهاده [و به كارت گرفته] است! وه چه قدر مى ترسم كه تو از آنانى باشى كه خداوند متعال ، در كتابش فرموده است : «نماز را تباه ساختند و از خواهش هاى نفسانى پيروى نمودند . پس زودا كه كيفر گم راهى را بيابند!» . خداوند ، كتابش را بر دوش تو نهاد و عملش را به امانتْ ، نزد تو سپرد ؛ امّا تو آن را تباه كردى . خداى را سپاس و ستايش مى گوييم كه ما را از آنچه تو را بدان گرفتار ساخت ، به سلامت داشت . والسلام .