۷۵۵.امام حسن عليه السلام :از دايى خود ، هند بن ابى هاله تميمى ـ كه توصيفگر آراستگى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود ـ پرسيدم و گفتم : سخن گفتن او را براى من توصيف كن .
گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله پيوسته غمگين بود و هماره در انديشه . آسودگى نداشت و بدون نياز ، سخن نمى گفت . سكوتش طولانى بود . از آغاز تا پايان سخن ، دهانش را كاملاً باز نمى كرد و سخنانى فراگير مى فرمود . كلامَش فصل بود كه در آن ، نه فزونى ديده مى شد و نه كاستى . نرم خو بود و از خشكى و جسارت، بركنار . نعمت را هر چند ناچيز ، بزرگ مى داشت و چيزى از آن را نمى نكوهيد . تغيير ذائقه دهندگانِ مدام را نه مى نكوهيد و نه مى ستود . دنيا و آنچه در آن است ، او را به خشم نمى آورد . چون چيزى مانع حق مى گشت ، سر از پا نمى شناخت. هيچ چيز، ياراى خشم او را نداشت تا آن كه حق را يارى كند . او براى خود، خشمگين نمى شد و براى خود، چيرگى نمى خواست . هر گاه اشاره مى كرد ، با تمام كَفَش اشاره مى كرد و هر گاه شگفت زده مى شد ، دست خود را مى گَرداند و هر گاه سخن مى گفت ، دست خود را به يكديگر مى پيوست و شستِ دست چپش را به گودى كف دست راستش مى زد و هر گاه خشمگين مى شد ، رويَش را بر مى گرداند و چهره اش را بر مى تافت و هر گاه شاد مى شد ، ديدگان خود را بر هم مى گذاشت . بيشتر خنده او لبخند بود و هر گاه لبخند مى زد ، دندان هايش چونان دانه هاى تگرگ خودنمايى مى كرد .
۷۵۶.امام حسين عليه السلام :از پدرم عليه السلام در باره نشستن او (پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ) پرسش كردم . پس فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمى نشست و بر نمى خاست ، مگر آن كه ذكرْ بر لب داشت و جايى را به خود اختصاص نمى داد و از اين كار نهى مى داشت و هر گاه نزد جماعتى مى رفت ، در پايين مجلس مى نشست و به اين كار فرمان مى داد . بهره هر يك از هم نشينانش را ادا مى كرد، تا آن جا كه هم نشين او فكر نمى كرد كسى نزد پيامبر خدا از او ارجمندتر است . هر كه با او هم نشين مى شد يا پىِ كارى را با هم مى گرفتند ، پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر شكيبايى مى ورزيد تا اين كه او خود مى رفت. كسى كه از ايشان [ بر آوردنِ ]حاجتى مى طلبيد ، ايشان يا نيازش را بر مى آورْد و يا كلامى خوش به او مى گفت . گشاده رويى و اخلاقش همه مردم را در بر مى گرفت و [ديگر ]پدر آنها گشته بود و آنها در [دادن و گرفتن ]حق ، نزد او يك سان بودند . مجلس ايشان، مجلس بردبارى ، شرم ، شكيبايى و امانتدارى بود و در آن ، نه صدايى بلند مى گرديد و نه سخن زشتى بر زبان رانده مى شد و نه خطاهاى آن مجلس، فاش مى شد . همه [در مجلس او] برابر بودند و با تقوا بر يكديگر برترى داده مى شدند و فروتن بودند و بزرگ را احترام مى كردند و بر كوچك ، رحم مى آوردند و نيازمند را بر خود ترجيح مى دادند و بيگانه را پاس مى داشتند» .
[به پدرم] گفتم : شيوه پيامبر صلى الله عليه و آله با هم نشينانش چگونه بود؟
فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گشاده رو و خوش اخلاق و نرم خو بود و نه خشن و زمخت . نه فرياد مى كشيد و ناسزا مى گفت و نه عيبجويى مى كرد و نه بسيار شوخى مى نمود . در باره آنچه دوست نمى داشت ، خود را به غفلت مى زد و ديگران را نه از آن نوميد مى ساخت و نه بدان ترغيب مى كرد . سه چيز را از خود، دور كرده بود : لجاجت ، پرگويى و آنچه به او مربوط نبود، و سه چيز را از مردم ، كنار نهاده بود : هيچ كس را نه مى نكوهيد و نه عيب مى كرد و در پى جستن زشتى هاى او نبود. سخنى نمى گفت ، مگر در آنچه اميد ثوابش را مى بُرد . هر گاه سخن مى گفت ، هم نشينانش خاموشى مى گزيدند، تا آن جا كه گويى پرنده بر سر ايشان نشسته است و هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت مى كرد ، آنها سخن مى گفتند و در خدمت ايشان كشمكش نمى كردند و اگر كسى سخن مى گفت ، به او گوش مى دادند تا از سخن گفتن فارغ شود . سخن آنها نزد پيامبر صلى الله عليه و آله ، همان سخن نخستين نفر مجلس بود .از آنچه مى خنديدند ، او هم مى خنديد و از آنچه تعجّب مى كردند ، او هم تعجّب مى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله بر خشك و زمخت سخن گفتنِ غريبه و تقاضاى او شكيبايى مى كرد تا آن كه اصحابش آنها را گرد مى آوردند و مى فرمود : هر گاه كسى را ديديد كه حاجتى مى طلبد ، او را يارى رسانيد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، ستايش را از كسى جز مسلمان حقيقى نمى پذيرفت و سخن كسى را قطع نمى كرد، مگر آن كه از حد مى گذراند . پس با نهى يا برخاستن ، كلام او را قطع مى كرد» .