۷۰۱.امام زين العابدين عليه السلام :چون كار بر حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام دشوار شد ، همراهيان او بدو نگريستند و او را بر خلاف خود يافتند ؛ چرا كه هر گاه كار دشوار مى شد ، رنگ آنها تغيير مى يافت و گوشت تنشان به لرزه و دل هاشان به تپش مى افتاد ، در حالى كه حسين عليه السلام و برخى از نزديكان او رنگشان مى درخشيد و تن و جانشان آرام مى گرفت . آنها به يكديگر مى گفتند : ببينيد ، از مرگ هيچ هراسى ندارد ، و حسين عليه السلام بديشان مى فرمود : «شكيبايى، اى بزرگ زادگان! مرگ نيست ، مگر پُلى كه شما را از بينوايى و سختى به بهشت هاى فراخ و نعمت هاى جاودان مى رسانَد . كدام يك از شما خوش نمى دارد كه از زندان به قصر وارد شود؟! چنان كه مرگْ براى دشمنان شما نيست ، مگر در آمدن از كاخ به زندان و شكنجه . پدرم به نقل از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : دنيا زندان مؤمن و فردوس كافر است و مرگ ، پُل اين جماعت است كه آنها را به بهشتشان و اينها را به دوزخشان مى رسانَد . من نه دروغ مى گويم و نه به من دروغ گفته شده است» .
۷۰۲.ينابيع المودّةـ به نقل از ابو مِخنف: ـحسين عليه السلام ، سه ساعت از روز را خون آلوده با گوشه چشم به آسمان مى نگريست و چنين نجوا مى كرد : «خدايا! بر قضاى تو شكيبايى مى ورزم و معبودى جز تو نيست. اى فريادرس فريادخواهان!». پس چهل سوار ، به سوى او شتافتند تا سَر شريف ارجمندِ مبارك و مقدّس و منوّر او را از تن جدا كنند و عمر بن سعد فرياد مى زد : واى بر شما! در كشتنش شتاب كنيد .