۵۹۴.الطبقات الكبرىـ به نقل از يزيد بن عبد اللّه بن قسيط ـ :اهل صُفّه (سكّونشينان) ، جماعتى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بودند كه خانه اى نداشتند و در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجد مى خوابيدند و چون مأوايى نداشتند ، در آن جا به سر مى بردند . پيامبر خدا هنگام شام ، آنها را فرا مى خواند و در ميان اصحابش تقسيمشان مى كرد و گروهى از آنها نيز با پيامبر صلى الله عليه و آله شام مى خوردند، تا وقتى كه خداوند ، توانگرى را به ارمغان آورد .
۵۹۵.سنن أبى داوودـ به نقل از ابو ذر ـ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان يارانش مى نشست و هر گاه بيگانه اى مى آمد ، نمى فهميد كدام پيامبر است تا اين كه مى پرسيد . از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستيم كه جايگاهى برايش درست كنيم تا اگر بيگانه اى آمد ، او را بشناسد . بدين ترتيب ، سكّويى از گِل براى او ساختيم، كه بر آن نشست .
۵۹۶.مسند ابن ماجةـ به نقل از ابو مسعود ـ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و هنگام صحبت با ايشان بدنش مى لرزيد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «آرام باش . من كه پادشاه نيستم ؛ بلكه پسرِ زنى هستم كه گوشت نمك سود مى خورد» .
۵۹۷.سنن أبى داوودـ به نقل از مطرّف، از پدرش ـ :با هيئت نمايندگى بنى عامر ، خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيديم . گفتيم : تو سَرور مايى .
فرمود : «سَرور ، خداوند ـ تبارك و تعالى ـ است» .
گفتيم : تو كاملاً از ما برتر و از ما بخشنده ترى .
فرمود : «هر چه مى خواهيد ، بگوييد ؛ ولى مواظب باشيد كه شيطان، شما را نماينده خود قرار ندهد [و مدح و ستايش مبالغه آميز نكنيد]» .