143
دانشنامه قرآن و حديث 9

۱۲۰.امام على عليه السلام :اى مردم ! در انسان ، ده كار است كه زبانش آنها را انجام مى دهد : [زبان ، ]گواهى است كه از درونْ خبر مى دهد ، داورى است كه به دعواها پايان مى بخشد ، گوينده اى است كه با آن پاسخ داده مى شود ، ميانجى اى است كه با آن به نيازها رسيدگى مى شود ، وصف كننده اى است كه به وسيله آن ، چيزها شناخته مى شوند ، فرماندهى است كه به نيكى فرمان مى دهد ، اندرزگويى است كه از زشتى باز مى دارد ، تسليت دهنده اى است كه به وسيله آن ، اندوه ها تسكين مى يابند ، و حاضرجوابى است كه به وسيله آن ، كينه ها كنار مى روند ، و خوشى است كه گوش ها از آن لذّت مى برند .

۱۲۱.امام على عليه السلام :اگر زبان نبود ، انسان ، جز يك نقش مجسّم يا حيوان سرگردان ، چيزى نبود .

۱۲۲.امام على عليه السلامـ در حكمت هاى منسوب به ايشان ـ :همان گونه كه ظرف هاى سفالين با آزمودن از طريق صدايشان شناخته مى شوند و سالم از شكسته آنها تميز داده مى شود ، انسان نيز به گفتارش آزموده مى شود و معلوم مى گردد كه چه در چنته دارد . ۱

۱۲۳.امام صادق عليه السلامـ به مفضّل بن عمر ـ :اى مفضّل ! در اين نعمت گويايى كه خداوندِ پاك نام به انسان ارزانى داشته است ، بينديش ؛ نعمتى كه با آن ، آنچه را در درون اوست و آنچه را در دلش مى گذرد و آنچه را از انديشه اش مى گذرد ، بازگو مى كند و به وسيله آن ، به آنچه در درون ديگران است ، پى مى برد . و اگر نعمت گويايى نبود ، آدمى به سان حيوانات زبان بسته اى بود كه نه از خود خبرى مى دهند و نه از خبر دهنده اى چيزى مى فهمند .
و نعمت خط (نوشتن) كه با آن ، خبرهاى رفتگان براى ماندگان ، و خبرهاى ماندگان براى آيندگان ثبت مى شود و با آن ، دانش ها و فرهنگ ها و غير آن در كتاب ها جاويدان مى شوند ، و با آن ، داد و ستدها و حساب و كتاب هايى كه ميان افراد انسان مى گذرد،
محفوظ مى ماند . اگر خط (نوشتن) در ميان نبود ، از زمانى براى زمان ديگر ، خبرى نمى مانْد ، و دور شدگانِ از وطن هايشان نمى توانستند از خود ، خبرى برسانند ، و دانش ها و معارف ، از بين مى رفتند ، و آداب و فرهنگ ها نابود مى شدند ، و در كارها و داد و ستدهاى مردمان و امور دينشان كه به نگريستن [و انديشيدن] در آن نيازمندند ، و رواياتى كه دانستن آنها برايشان ضرور است ، خلل بسيار وارد مى شد . شايد تو گمان ببرى كه آن خط (نوشتن) ، امرى است كه با چاره گرى و انديشه به آن رسيده مى شود و چيزى نيست كه در وجود و سرشت انسان نهاده شده باشد ، و ممكن است همين گمان را در باره زبان [و گفتار] داشته باشى كه مردم ، آن را ساخته اند و بر آن ، سازش كرده اند و در ميانشان جريان دارد . از همين رو ، در ميان اقوام گوناگون ، زبان هاى گوناگون وجود دارد ، چنان كه خط نيز اين گونه است ، مانند : خطّ عربى ، سريانى ، عِبرى ، رومى و ديگر خط هايى كه در ميان امّت ها پراكنده است . بر خط نيز سازش كرده اند ، همچنان كه بر زبان ؛ ۲ امّا به كسى كه چنين ادّعا كند [و بگويد كه اين پديده ها ، زاييده محض فكر و چاره گرى آدمى هستند و ريشه در نهاد خدادادى انسان ندارند] ، گفته مى شود : درست است كه انسان در اين هر دو چيز (خط و زبان) ، تأثير عملى يا فكرى داشته است ؛ امّا آنچه او را به آن عمل و فكر مى رساند ، نعمت هايى است كه خداوند به او بخشيده و در وجودش نهاده است . اگر زبانى آماده براى سخن گفتن و ذهنى كه با آن به كارها راه نمايى مى شود ، در اختيار نداشت ، هرگز نمى توانست سخن بگويد ، و اگر دست و انگشتانى مناسب براى نوشتن نداشت ، هرگز نمى توانست بنويسد . اين را از حيوانات كه نه زبانى دارند و نه خطّى ، درياب . بنا بر اين ، ريشه و خاستگاه آن ، آفرينش خداوند عز و جل و نعمت هايى است كه در وجود آدمى نهاده است . پس هر كه سپاس گزار باشد ، پاداش مى يابد ، و هر كه ناسپاسى كند ، البتّه خداوند از جهانيان ، بى نياز است .

1.سعدى : تا مرد ، سخن نگفته باشدعيب و هنرش نهفته باشد .

2.يعنى خط و زبان ، دو پديده اجتماعى و اختراع بشرند و هر قوم و ملّتى بر خط و زبان ، توافق كرده اند .


دانشنامه قرآن و حديث 9
142

۱۲۰.عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، فِي الإِنسانِ عَشرُ خِصالٍ يُظهِرُها لِسانُهُ : شاهِدٌ يُخبِرُ عَنِ الضَّميرِ ، حاكِمٌ يَفصِلُ بَينَ الخِطابِ ، وناطِقٌ يُرَدُّ بِهِ الجَوابُ ، وشافِعٌ يُدرَكُ بِهِ الحاجَةُ ، وواصِفٌ يُعرَفُ بِهِ الأَشياءُ ، وأميرٌ يَأمُرُ بِالحَسَنِ ، وواعِظٌ يَنهى عَنِ القَبيحِ ، ومُعَزٍّ تُسَكَّنُ بِهِ الأَحزانُ ، وحاضِرٌ تُجلى بِهِ الضَّغائِنُ ، ومونِقٌ ۱ تَلتَذُّ بِهِ الأَسماعُ . ۲

۱۲۱.عنه عليه السلام :مَا الإِنسانُ لَولَا اللِّسانُ ، إلّا صورَةٌ مُمَثَّلَةٌ أو بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ . ۳

۱۲۲.عنه عليه السلامـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ :كَما تُعرَفُ أوانِي الفَخّارِ بِامتِحانِها بِأَصواتِها ، فَيُعلَمُ الصَّحيحُ مِنها مِنَ المَكسورِ ، كَذلِكَ يُمتَحَنُ الإِنسانُ بِمَنطِقِهِ فَيُعرَفُ ما عِندَهُ . ۴

۱۲۳.الإمام الصادق عليه السلامـ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ـ :تَأَمَّل يا مُفَضَّلُ ما أنعَمَ اللّهُ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ بِهِ عَلَى الإِنسانِ ، مِن هذَا النُّطقِ الَّذي يُعَبِّرُ بِهِ عَمّا في ضَميرِهِ ، وما يَخطُرُ بِقَلبِهِ ، ونَتيجَةِ فِكرِهِ ، وبِهِ يَفهَمُ عَن غَيرِهِ ما في نَفسِهِ ، ولَولا ذلِكَ كانَ بِمَنزِلَةِ البَهائِمِ المُهمَلَةِ الَّتي لا تُخبِرُ عَن نَفسِها بِشَيءٍ ، ولا تَفهَمُ عَن مُخبِرٍ شَيئا .
وكَذلِكَ الكِتابَةُ ، بِها تُقَيَّدُ أخبارُ الماضينَ لِلباقينَ ، وأخبارُ الباقينَ لِلآتينَ ، وبِها تُخَلَّدُ الكُتُبُ فِي العُلومِ وَالآدابِ وغَيرِها ، وبِها يَحفَظُ الإِنسانُ ذِكرَ ما يَجري بَينَهُ وبَينَ غَيرِهِ مِنَ المُعامَلاتِ وَالحِسابِ ، ولَولاهُ لَانقَطَعَ أخبارُ بَعضِ الأَزمِنَةِ عَن بَعضٍ ، وأخبارُ الغائِبينَ عَن أوطانِهِم ، ودَرَسَتِ العُلومُ ، وضاعَتِ الآدابُ ، وعَظُمَ ما يَدخُلُ عَلَى النّاسِ مِنَ الخَلَلِ في اُمورِهِم ومُعامَلاتِهِم ، وما يَحتاجونَ إلَى النَّظَرِ فيهِ مِن أمرِ دينهِم ، وما رُوِيَ لَهُم مِمّا لا يَسَعُهُم جَهلُهُ ، ولَعَلَّكَ تَظُنُّ أنَّها مِمّا يُخلَصُ إلَيهِ بِالحيلَةِ وَالفِطنَةِ ، ولَيسَت مِمّا اُعطِيَهُ الإِنسانُ مِن خَلقِهِ وطِباعِهِ .
وكَذلِكَ الكَلامُ إنَّما هُوَ شَيءٌ يَصطَلِحُ عَلَيهِ النّاسُ فَيَجري بَينَهُم ، ولِهذا صارَ يَختَلِفُ فِي الاُمَمِ المُختَلِفَةِ بِأَلسُنٍ مُختَلِفَةٍ ، وكَذلِكَ الكِتابَةُ كَكِتابَةِ العَرَبِيِّ وَالسِّريانِيِّ وَالعِبرانِيِّ وَالرّومِيِّ وغَيرِها مِن سائِرِ الكِتابَةِ الَّتي هِيَ مُتَفَرِّقَةٌ فِي الاُمَمِ ، إنَّمَا اصطَلَحوا عَلَيها كَمَا اصطَلَحوا عَلَى الكَلامِ ، فَيُقالُ لِمَنِ ادَّعى ذلِكَ ، إنَّ الإِنسانَ وإن كانَ لَهُ فِي الأَمرَينِ جَميعا فِعلٌ أو حيلَةٌ فَإِنَّ الشَّيءَ الَّذي يَبلُغُ بِهِ ذلِكَ الفِعلَ وَالحيلَةَ عَطِيَّةٌ وهِبَةٌ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ في خَلقِهِ ، فَإِنَّهُ لَولَم يَكُن لَهُ لِسانٌ مُهَيَّأٌ لِلكَلامِ ، وذِهنٌ يَهتَدي بِهِ لِلاُمورِ لَم يَكُن لِيَتَكَلَّمَ أبَدا .
ولَو لَم يَكُن لَهُ كَفٌّ مُهَيَّأَةٌ وأصابِعُ لِلكِتابَةِ لَم يَكُن لِيَكتُبَ أبَداً ، وَاعتَبِر ذلِكَ مِنَ البَهائِمِ الَّتي لا كَلامَ لَها ولا كِتابَةَ ، فَأَصلُ ذلِكَ فِطرَةُ البارِئ جَلَّ و عَزَّ وما تَفَضَّلَ بِهِ عَلى خَلقِهِ ، فَمَن شَكَرَ اُثيبَ ، ومَن كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العالَمينَ . ۵

1.أنِقَ الشيءُ : راعَ حُسنُه وأعجَبَ (مجمع البحرين : ج ۱ ص ۸۹ «أنق») .

2.الكافي : ج ۸ ص ۲۰ ح ۴ عن جابر بن يزيد ، تحف العقول : ص ۹۴ ، معدن الجواهر : ص ۷۱ نحوه ، بحارالأنوار : ج ۷۷ ص ۲۸۳ ح ۱ .

3.غرر الحكم : ج ۶ ص ۹۳ ح ۹۶۴۴ ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج ۱۹ ص ۹ .

4.شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج ۲۰ ص ۲۹۴ ح ۳۶۳ .

5.بحار الأنوار : ج ۳ ص ۸۲ نقلاً عن توحيد المفضّل .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 9
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    22
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 81415
صفحه از 611
پرینت  ارسال به