۲۳۶.عيون أخبار الرضا عليه السلامـ به نقل از حسن بن جَهم ـ :روزى به انجمن مأمون وارد شدم ، در حالى كه امام رضا عليه السلام آن جا بود و فقيهان و متكلّمان فرقه هاى گوناگون نيز گرد آمده بودند. يكى از آنان ، از امام رضا عليه السلام سؤال كرد و گفت: اى پسر پيامبر خدا! امامت براى مدّعىِ آن ، چگونه ثابت مى شود؟
ايشان فرمود: «با تصريح [امام پيشين] و دليل».
مرد پرسيد: دليل امام، در چيست؟
فرمود: «در علم و مستجاب الدعوه بودن».
۲۳۷.الكافىـ به نقل از عبد العزيز بن مسلم ـ :با امام رضا عليه السلام در مرو بوديم. در آغاز ورودمان، روز آدينه ، در مسجد جامع گرد آمديم. مردم از موضوع امامت سخن به ميان آوردند و از بسيارىِ اختلاف مردم در اين باره ، ياد كردند. من نزد سَرورم رفتم و بحث و گفتگوى مردم در باره امامت را به آگاهى ايشان رسانيدم. ايشان لبخندى زد و فرمود: «اى عبد العزيز! اين مردم ، نمى دانند و در آراى خويش منحرف گشته اند. خداوند عز و جل، پيامبرش صلى الله عليه و آله را از دنيا نبرد ، مگر آن گاه كه دينش را كامل ساخت و قرآن را بر او نازل فرمود كه بيانگر هر چيز است و در آن ، حلال و حرام و حدود و احكام و هر آنچه را كه تمام مردم به آن نياز دارند ، بيان كرده است. خداوند عز و جل فرموده است: «در اين كتاب ، هيچ چيزى را فرو نگذاشته ايم» ، و در حجّة الوداع كه حجّ آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله بود، اين آيه را نازل فرمود: «امروز ، دين شما را برايتان كامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين ، براى شما پسنديدم» .
مسئله امامت هم ، از كمال دين است و [از اين رو ]پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا نرفت تا آن كه براى امّتش آموزه هاى دينشان را بيان كرد و راهشان را براى آنان روشن ساخت و آنان را در شاهراه حق بداشت و على عليه السلام را به عنوان نشانِ راه و پيشوا، بر ايشان بر گماشت و هر آنچه امّت بدان نياز دارند ، بى كم و كاست ، براى آنان بيان فرمود. پس هر كه بگويد كه خداوند عز و جلدينش را كامل نكرد، در حقيقت، قرآن را رد كرده و هر كه قرآن را رد كند ، به آن كافر است.
آيا مردم ، مقام امامت و جايگاه آن در ميان امّت را مى دانند تا در نتيجه، انتخاب آنان در اين باره ، روا باشد؟! امامت، مقامش بزرگ تر و شأنش والاتر و جايگاهش بلندتر و دستْ نيافتنى تر و ژرف تر از آن است كه مردم ، با خردهايشان بدان برسند، يا با انديشه هايشان آن را دريابند، يا با انتخاب خود ، امامى را بر گمارند. امامت را خداوند عز و جلپس از مقام نبوّت و خليلى، در مرتبه سوم، به ابراهيم خليل عليه السلام بخشيد و او را بدين فضيلت مفتخر ساخت و او را بدان ستود و فرمود: «من تو را براى مردم ، پيشوا قرار مى دهم» و ابراهيم خليل، شادمان از آن، گفت: «و از فرزندان من؟» . خداوند ـ تبارك و تعالى ـ فرمود: «عهد من ، به ستمكاران نمى رسد» . پس اين آيه ، پيشوايىِ هر ستمكارى را، تا روز رستاخيز، نفى كرد و [مقام امامت] به برگزيدگان اختصاص يافت. سپس خداى متعال، او را به اين گرامى داشت كه امامت را در فرزندانِ برگزيده و پاك او قرار داد و فرمود: «و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى ]افزون ، به او بخشيديم و همه را از شايستگان قرار داديم، و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما ، هدايت مى كردند، و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم ، و آنان پرستنده ما بودند» .
از آن پس، امامت ، پيوسته در ميان فرزندان او بود و يكى از ديگرى ، آن را به ارث مى برد و نسلى از پىِ نسلى، تا آن كه خداوند متعال به پيامبر صلى الله عليه و آله ميراثش داد و فرمود: «نزديك ترينِ مردم به ابراهيم ، كسانى هستند كه از او پيروى كردند و اين پيامبر و كسانى كه ايمان آوردند، و خدا سرپرست و حامىِ مؤمنان است» . پس امامت ، ويژه او گرديد و او به فرمان خداى متعال و بر آيينى كه خداوند مقرّر داشت ، آن را به على عليه السلام سپرد، و در فرزندان برگزيده او جريان يافت؛ همانان كه خداوند به ايشان دانش و ايمان داد، آن جا كه مى فرمايد: «و كسانى كه دانش و ايمان داده شدند ، گفتند: «شما [به موجب آنچه] در كتاب خدا[ست] ، تا روز رستاخيز مانده ايد» .
پس امامت ، مخصوص فرزندان على عليه السلام است تا روز رستاخيز؛ چرا كه پس از محمّد صلى الله عليه و آله پيامبرى نيست.
حال، اين ناآگاهان، چگونه [امام] انتخاب كنند؟! امامت ، منزلت پيامبران و ميراث اوصياست. امامت ، جانشينىِ خدا و جانشينىِ پيامبر صلى الله عليه و آله و مقام امير مؤمنان عليه السلام و ميراث حسن و حسين عليهماالسلام است . امامت ، زمام دين و شيرازه مسلمانان و مايه اصلاح و آبادانىِ دنيا و عزّت مؤمنان است . امامت ، ريشه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است . به واسطه امام است كه نماز و زكات و روزه و حج و جهاد ، كامل مى شوند ، فى ء و زكات ها عادلانه تقسيم مى شوند و حدود و احكام ، اجرا مى گردند و مرزها و سرحدّات ، حراست مى شوند .
امام ، رواى خدا را روا و نارواى خدا را ناروا مى دارد و حدود خدا را برپا مى كند و از دين خدا دفاع مى نمايد و با حكمت و اندرز نيكو و حجّت و دلايل رسا ، به راه پروردگارش فرا مى خواند . امام، به سان خورشيد تابان است كه با نور خود ، جهان را روشن مى كند و در چنان افقى است كه دست ها و ديدگان به آن نمى رسند .
امام ، ماه تابان شب چهارده است ، و چراغ فروزان و نور درخشان و ستاره راه نما در تاريكى هاى شب هاى تار و ميانه آبادى ها و بيابان ها و اعماق درياها .
امام ، آب گوارا در هنگام تشنگى و نشان دهنده راه راست و نجات بخش از هلاكت است .
امام ، آتش فراز تپّه [براى راه نمايىِ مسافران و سالكان ]است و گرمابخش گرماجويان ، و راه نما در هلاكتگاه ها . هر كه از او جدا شود ، به هلاكت مى افتد .
امام ، ابر بارنده است ، و باران سيل آسا و خورشيد فروزنده و آسمانِ سايه افكن و زمين پهناور و چشمه جوشان و بركه و بوستان .
امام ، همدم همراه است، و پدر دلسوز و برادر تنى و مادرِ مهربان به كودك ، و پناهگاه بندگان در بلاهاى سخت . امام ، امين خدا در ميان خلق اوست ، و حجّت او بر بندگانش ، و جانشينِ او در آبادى هايش و دعوتگر به سوى خدا ، و دفاع كننده از حريم هاى خدا . امام ، از گناهان پاك است ، و از عيب ها وارسته . دانش ، مختصّ اوست ، و بردبارى (/ خردمندى) نشانش . شيرازه دين است و مايه عزّت مسلمانان و خشم منافقان و نابودىِ كافران .
امام ، يگانه روزگار خويش است . هيچ كس به پاى او نمى رسد و هيچ دانشمندى با او برابرى نمى كند . جاى گزينى برايش يافت نمى شود و مانند و همتا ندارد . همه فضايل را داراست ، بى آن كه در طلب آنها برآمده باشد يا براى به دست آوردنشان كوشيده باشد ؛ بلكه [همه اين فضايل] از جانب خداوندِ فضل دهِ بخشنده ، به او عطا شده است .
بنا بر اين، كيست كه به شناخت امام دست يابد، يا انتخاب او برايش ممكن باشد؟ هرگز، هرگز! در وصف شأنى از شئون او و فضيلتى از فضايلش ، عقول، آواره گشته اند ، و خردها سرگردان ، و دل ها سرگشته ، و چشم ها ناتوان ، و بزرگانْ احساس حقارت كرده اند ، و حكيمانْ به حيرت در افتاده اند ، و خردمندانْ فرو مانده اند ، و سخنورانْ در مانده اند ، و انديشه ورانْ نادان گشته اند ، و سرايندگانْ وامانده اند ، و اديبانْ به عجز آمده ، و سخندانانْ ناتوان گشته اند و [همه اينان ، در وصف او،] به عجز و ناتوانى اقرار كرده اند .
چگونه مى توان او را به تمامى وصف كرد؟! يا [چگونه] حقيقت او را بيان مى توان نمود؟! يا چيزى از امر او را مى توان فهميد ، يا [چگونه] قائم مقامى برايش مى توان يافت كه جاى او را بگيرد؟! نه [ممكن نيست] . چگونه و كجا [ممكن است] ، در حالى كه او چونان ستاره اى است كه از دسترسِ دستْ يازندگان و وصف وصف كنندگان به دور است ؟! پس اين [مقام ]كجا و انتخاب كردن، كجا؟! او كجا و خردها[ى آدميان ]كجا ؟! كجا چون او يافت مى شود؟! آيا گمان مى بريد كه امام ، در جايى جز خاندان پيامبر خدا ، محمّد صلى الله عليه و آله ، يافت مى شود؟! به خدا سوگند كه به خود دروغ گفته اند و آرزوهاى بيهوده در سر پرورانده اند ، و بر نردبانى دشوار و لغزنده بالا رفته اند كه از آن به زير فرو مى لغزند ، و خواسته اند با خردهاى سرگشته خام و ناقص و با انديشه هايى ره گم كرده ، امام تعيين كنند ؛ امّا جز بردورىِ آنان [از حقيقت ]افزوده نگشت . «خدايشان بكُشد! به كجا چنين كج راهه مى روند؟!» . آهنگ كارى دشوار كردند و دروغى پرداختند و به گم راهىِ بسيار در افتادند و در سرگردانى فرو رفتند ؛ چرا كه آگاهانه ، امام را رها كردند «و شيطان ، كردارهاى آنان را در نظرشان بياراست و از راه [حق] بازشان داشت ، با آن كه مى ديدند» .
از انتخابى كه خدا و پيامبر خدا و اهل بيت او كرده اند ، روى گردانيده ، به انتخاب خويش گراييدند ، در حالى كه قرآن، خطاب به آنان بانگ مى زند : «و پروردگار تو ، هر چه خواهد ، مى آفريند و انتخاب مى كند . اختيار به دست آنان نيست . خداوند ، پاك و برتر است از آنچه شريك قرار مى دهند» ، و نيز مى فرمايد : «و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده اش به كارى فرمان دهند ، براى آنان در كارشان اختيارى باشد ...» ، و فرموده است : «شما را چه شده؟ چگونه داورى مى كنيد؟! يا شما را كتابى هست كه در آن فرا مى گيريد كه هر چه را بر مى گزينيد ، براى شما در آن خواهد بود؟! يا اين كه شما تا روز رستاخيز [از ما ]سوگندهايى رسا گرفته ايد كه هر چه دلتان خواست ، حكم كنيد؟! از آنان بپرس كه كدامشان ضامن اين [ادّعا ]هستند يا شريكانى دارند. پس اگر راست مى گويند ، شريكانشان را بياورند » ، و باز فرموده است : «آيا در قرآن نمى انديشند؟ يا مگر بر دل هايشان قفل هايى زده شده است؟» يا : «بر دل هايشان مهر زده شده است . از اين رو ، نمى فهمند؟» يا : «گفتند : «شنيديم» ، در حالى كه نمى شنيدند . بدترين جنبندگان نزد خدا ، كران و لالانى هستند كه نمى انديشند . و اگر خدا در آنان خيرى مى يافت ، قطعا شنوايشان مى ساخت، و اگر آنان را شنوا مى ساخت ، حتما باز به حال اعراض ، روى بر مى تافتند» ، يا : «گفتند : شنيديم و نافرمانى كرديم» .
[آرى ، مقام امامت ، انتخابى نيست؛] بلكه آن ، «فضل خداست كه به هر كس بخواهد ، مى دهد ، و خدا صاحب فضل بزرگ است» . پس مردم را چه رسد به انتخاب امام؟! و امام، داناست و نادانى ندارد ، و سرپرستى است كه عقب نشينى نمى كند . او كانِ قداست و پاكى و پارسايى و زهد و دانش و خداپرستى است ، و دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله ويژه اوست ، و زاده بانوى پاك و پاك دامن (فاطمه عليهاالسلام) است، و در دودمانش ، جاى هيچ عيب و ننگى نيست ، و هيچ شريفى به پاى او نمى رسد . او از خاندان قريش و تيره هاشم و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله است و مورد پسند خداوند عز و جل . مايه بزرگىِ بزرگان است ، و از شاخه عبد مناف ، و در دانش ، جامع و در بردبارى ، كامل، و در پيشوايى، نيرومند ، و به سياست، داناست . فرمان بردارى از او واجب است و برپا دارنده امر خداست و خيرخواه بندگان خدا و نگهبان دين خداست .
پيامبران و امامان را ـ كه درودهاى خدا بر آنان باد ـ خدا توفيق مى بخشد و از گنجينه دانش و حكمت خويش ، به ايشان چيزى مى دهد كه به ديگران نمى دهد . بدين سبب ، علم آنان، برتر از علم مردم روزگارشان است ، چنان كه خداى متعال فرموده است : «آيا كسى كه به سوى حق ره نمون مى شود، سزاوارتر است كه پيروى شود، يا كسى كه ره نمود نمى شود، مگر آن كه خود راه نمايى شود ؟! شما را چه شده؟ چگونه داورى مى كنيد؟» ، و فرموده است : «و به هر كه حكمت داده شود ، هر آينه خير بسيار داده شده است» ، و در باره طالوت مى فرمايد : «خدا او را بر شما برگزيد و در دانش و تن ، به او فزونى بخشيد ، و خدا داشته خويش را به هر كه بخواهد ، مى دهد ، و خدا گشايشگر داناست» ، و به پيامبر خود صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا كتاب و حكمت را برتو فرو فرستاد و آنچه نمى دانستى ، به تو آموخت و لطف خدا به تو ، بزرگ بود» ، و در باره امامان از اهل بيت پيامبرش و عترت و فرزندان او ـ كه درودهاى خداى بر ايشان باد ـ فرمود : «بلكه به مردم ، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده ، رشك مى ورزند . در حقيقت ، ما به خاندان ابراهيم، كتاب و حكمت داديم و به آنان فرمان روايىِ بزرگى بخشيديم . پس برخى از آنان ، به او ايمان آوردند و برخى از ايشان ، از او روى برتافتند ، و [براى آنان ]دوزخ پرشراره ، بس است» .
هر گاه خداى عز و جل ، بنده اى را براى امور بندگانش برگزينَد ، سينه او را براى اين كار مى گشايد [و صلاحيت و تحمّل اين رهبرى را به وى عطا مى كند] ، و چشمه سار حكمت را در دلش مى نَهد ، و دانش را به او الهام مى فرمايد ، به گونه اى كه پس از آن ، از هيچ پاسخى درنمانَد و در دادن پاسخ درست ، سرگردان نشود . پس او معصوم است و از تأييد و توفيق و راه نمايى [بى وقفه خداوند] برخوردار است و از هر گونه خطاها و لغزش و اشتباه ، در امان است . خداوند ، اين ويژگى ها را به او بخشيده است تا حجّت او بر بندگانش باشد ، و گواه او بر خلقش . و اين ، فضل خداست كه به هر كه بخواهد ، مى دهد و خدا صاحب فضل بزرگ است .
حال آيا مردم به چنين كسى دسترس دارند تا انتخابش كنند؟ يا آيا ممكن است برگزيده آنان ، چنين ويژگى هايى را داشته باشد تا او را پيشوا قرار دهند؟! سوگند به خانه خدا كه اين مردم از حق فراتر رفتند و كتاب خدا را چنان پشت سر خويش انداختند كه انداختند كه گويى نمى دانند ، حال آن كه راه نمايى و درمان ، در كتاب خدا هست ؛ ولى مردم آن را كنار نهادند و از هوس هاى خويش پيروى كردند . از اين رو، خداوند ، آنان را نكوهيد و دشمنشان داشت و آنان را به تباهى كشانْد . خداوند بزرگ و بلندمرتبه ، مى فرمايد : «كيست گم راه تر از كسى كه بى راه نمايىِ خدا ، از هوسش پيروى مى كند؟! بى ترديد ، خدا مردم ستمگر را راه نمايى نمى كند» ، و مى فرمايد : «پس تباهى بر آنان باد ! و [خدا] اعمالشان را بر باد داد» و مى فرمايد : «دشمنىِ بزرگى است در نزد خدا و نزد كسانى كه ايمان آوردند . خداوند ، اين گونه بر دل هر متكبّر زورگويى، مُهر مى نهد» . درود و سلام فراوان خدا بر پيامبر ، محمّد ، و بر خاندان او باد!» .