411
دانشنامه قرآن و حديث 1

ب ـ دارايى بسيار

۱۷۴.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ثروت حذر كنيد ؛ زيرا در گذشته مردى بود كه مال و اولاد گرد آورد و به خود و خانواده اش پرداخت و براى آنان جمع كرد و اندوخت . ملك الموت در هيئت شخصى فقير به نزد او آمد و درِ خانه اش را كوبيد . دربانان بيرون آمدند . ملك الموت به آنان گفت : خواجه خويش را صدا بزنيد كه نزد من بيايد.
دربانان گفتند : «خواجه ما براى چون تو كسى ، بيرون آيد؟!» و او را عقب راندند و از درِ خانه دورش كردند.
ملك الموت دوباره با همان هيئت به سوى آنان آمد و گفت : خواجه خويش را صدا بزنيد و به او بگوييد من ملك الموت هستم .
خواجه چون اين سخن را شنيد ، ترسان و هراسان نشست و به يارانش گفت : با او به نرمى سخن بگوييد و به او بگوييد : خدا خيرت دهد! شايد دنبال كس ديگرى غير از خواجه ما هستى!
ملك الموت به آنان گفت : خير . و نزد خواجه رفت و به وى گفت : برخيز و آنچه مى خواهى ، وصيّت كن ؛ زيرا پيش از آن كه بيرون روم ، جانت را خواهم گرفت .
اهل خانه فرياد زدند و گريستند.
خواجه به آنان گفت : صندوق ها را باز كنيد و آنچه را از زر و سيم در آنهاست ، بنويسيد (/ بريزيد) . آن گاه رو به پول ها كرده و به بد و بيراه گفتن به آنها پرداخت و گفت : لعنت خدا بر شما پول ها! پروردگارم را از ياد من برديد و مرا از كار آخرتم غافل ساختيد تا آن كه فرمان خدا چنين مرا غافلگير كرد!

۱۷۵.امام باقر عليه السلام :در عهد پيامبر خدا ، مؤمنى فقير و سخت نيازمند در ميان صُفّه نشينان ۱ به سر مى برد . او در تمام اوقات با پيامبر خدا بود و در هيچ نمازى نبود كه با پيامبر خدا نباشد .
پيامبر خدا دلش براى او مى سوخت و به نيازمندى و غربت او مى نگريست و مى فرمود : «اى سعد! اگر چيزى به دستم برسد ، تو را بى نياز مى كنم» .
مدّت ها گذشت و چيزى به دست پيامبر خدا نرسيد . اندوه پيامبر خدا بر سعد ، شدّت گرفت . خداوند سبحان از غصّه پيامبر خدا براى سعد ، آگاه شد و جبرئيل عليه السلام را با دو درهم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرو فرستاد .
جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه داشت : اى محمّد! خداوند از غصّه تو براى سعد ، آگاه شد . حال آيا دوست دارى او را بى نياز گردانى؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى» .
جبرئيل عليه السلام گفت : اين دو درهم را بگير و به او بده و دستور بده تا با آنها كاسبى كند.
پيامبر خدا درهم ها را گرفت . سپس براى نماز ظهر بيرون رفت . سعد بر درِ حجره هاى پيامبر خدا ايستاده و منتظر ايشان بود . پيامبر خدا چون او را ديد ، فرمود : «اى سعد! كاسبى كردن بلدى؟» .
سعد گفت : به خدا سوگند ، تاكنون مالى نداشته ام كه با آن كاسبى كنم!
پيامبر صلى الله عليه و آله دو درهم را به او داد و فرمود : «با اينها كاسبى كن و [آنها را] براى به دست آوردن روزىِ خدا به كار بينداز» .
سعد ، آن دو درهم را گرفت و همراه پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و نماز ظهر و عصر را با ايشان خواند .
پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «برخيز و در طلب روزى برو كه من از حال و روز تو غمناك بودم ، اى سعد!» .
وضع سعد ، چنان شد كه هر چه با يك درهم مى خريد ، با دو درهم مى فروخت و اگر با دو درهم مى خريد ، به چهار درهم مى فروخت . بدين ترتيب ، دنيا به سعد ، رو كرد و مال و منالش بسيار شد و كسب و كارش بالا گرفت . پس در كنار درِ مسجد ، دكانى زد و در آن جا نشست و در همان جا به كسب و كار پرداخت .
هر گاه بلال براى نماز ، اقامه مى گفت و پيامبر خدا بيرون مى آمد ، سعد همچنان سرگرم دنيا بود و بر خلاف گذشته و زمانى كه هنوز گرفتار دنيا نشده بود ، ديگر نه وضويى مى ساخت و نه آماده نماز مى شد . پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «اى سعد! دنيا تو را از نماز ، باز داشته است!» و او مى گفت : چه كنم؟ اموالم را ضايع كنم؟! به اين آدم ، جنس فروخته ام و مى خواهم بهايش را از او بگيرم . از اين يكى ، جنس خريده ام و مى خواهم پولش را بدهم.
پيامبر خدا از اين وضع سعد ، ناراحت شد ، بيشتر از وقتى كه از نادارىِ او ناراحت شده بود . در پىِ اين بود كه جبرئيل عليه السلام بر ايشان فرود آمد و گفت : اى محمّد! خداوند از اندوه تو براى سعد ، آگاه شد . كدام يك را دوست تر مى دارى : حالِ اوّل او را ، يا اين حالِ او را؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «جبرئيلا! حال اوّلِ او را ؛ چرا كه دنياى او آخرتش را بر باد داده است» .
جبرئيل عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه داشت : همانا دوستىِ دنيا و مال و منال ، مايه فتنه و باز داشتن از آخرت است . به سعد بگو آن دو درهمى را كه به او دادى ، به تو برگردانَد . در اين صورت ، به زودى به حالى كه در ابتدا داشت ، باز مى گردد.
پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون رفت و به سعد برخورد و به او فرمود : «سعد! نمى خواهى آن دو درهمى را كه به تو دادم ، به من پس بدهى؟».
سعد گفت : چرا ؛ دويست درهم مى دهم.
[پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «اى سعد! من بيش از دو درهم از تو نمى خواهم» .
سعد ، دو درهم به پيامبر صلى الله عليه و آله داد. از آن پس ، دنيا به سعد پشت كرد ، به طورى كه هر چه گرد آورده بود ، رفت و سعد ، به حال و روز اوّلش باز گشت.

1.صفّه نشينان ، مهاجران تهى دستى بودند كه منزلى براى سكونت نداشتند و از اين رو در سايه گاهى از مسجد مدينه ، زندگى مى كردند (النهاية : ج ۳ ص ۳۷ مادّه «صفف») .


دانشنامه قرآن و حديث 1
410

ب ـ كَثرَةُ المالِ

۱۷۴.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِحذَرُوا المالَ ، فَإِنَّهُ كانَ فيما مَضى رَجُلٌ قَد جَمَعَ مالاً ووَلَدا وأقبَلَ عَلى نَفسِهِ وعِيالِهِ وجَمَعَ لَهُم فَأَوعى ، فَأَتاهُ مَلَكُ المَوتِ فَقَرَعَ بابَهُ وهُوَ في زِيِّ مِسكينٍ ، فَخَرَجَ إلَيهِ الحُجّابُ فَقالَ لَهُم : اُدعوا إلَيَّ سَيِّدَكُم .
قالوا : أوَ يَخرُجُ سَيِّدُنا إلى مِثلِكَ! ودَفَعوهُ حَتّى نَحَّوهُ عَنِ البابِ .
ثُمَّ عادَ إلَيهِم في مِثلِ تِلكَ الهَيئَةِ ۱ ، وقالَ : اُدعوا إلَيَّ سَيِّدَكُم وأخبِروهُ أنّي مَلَكُ المَوتِ ، فَلَمّا سَمِعَ سَيِّدُهُم هذَا الكَلامَ قَعَدَ خائِفا فَرِقا ۲ ، وقالَ لِأَصحابِهِ : لينوا لَهُ فِي المَقالِ ، وقولوا لَهُ : لَعَلَّكَ تَطلُبُ غَيرَ سَيِّدِنا ، بارَكَ اللّهُ فيكَ !
قالَ لَهُم : لا ، ودَخَلَ عَلَيهِ وقالَ لَهُ : قُم فَأَوصِ ما كُنتَ موصِيا ؛ فَإِنّي قابِضٌ روحَكَ قَبلَ أن أخرُجَ . فَصاحَ أهلُهُ وبَكَوا .
فَقالَ : اِفتَحُوا الصَّناديقَ وَاكتُبوا (أكِبّوا) ما فيهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَى المالِ يَسُبُّهُ ويَقولُ لَهُ : لَعَنَكَ اللّهُ يا مالُ ! أنسَيتَني ذِكرَ رَبّي وأغفَلتَني ۳ عَن أمرِ آخِرَتي حَتّى بَغَتَني من أمرِ اللّهِ ما قَد بَغَتَني؟! ۴

۱۷۵.الإمام الباقر عليه السلام :كانَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤمِنٌ فَقيرٌ شَديدُ الحاجَةِ مِن أهلِ الصُّفَّةِ ۵ ، وكانَ مُلازِما لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندَ مَواقيتِ الصَّلاةِ كُلِّها لا يَفقِدُهُ في شَيءٍ مِنها ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَرِقُّ لَهُ ويَنظُرُ إلى حاجَتِهِ وغُربَتِهِ ، فَيَقولُ : يا سَعدُ ، لَو قَد جاءَني شَيءٌ لَأَغنَيتُكَ .
قالَ : فَأَبطَأَ ذلِكَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَاشتَدَّ غَمُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِسَعدٍ ، فَعَلِمَ اللّهُ سُبحانَهُ ما دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن غَمِّهِ لِسَعدٍ . فَأَهبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلَ عليه السلام و مَعَهُ دِرهَمانِ ، فَقالَ لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ قَد عَلِمَ ما قَد دَخَلَكَ مِنَ الغَمِّ لِسَعدٍ ، أفَتُحِبُّ أن تُغنِيَهُ؟
فَقالَ : نَعَم .
فَقالَ لَهُ : فَهاكَ هذَينِ الدِّرهَمَينِ فَأَعطِهِما إيّاهُ ومُرهُ أن يَتَّجِرَ بِهِما .
قالَ : فَأَخَذَ ۶ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثُمَّ خَرَجَ إلى صَلاةِ الظُّهرِ ، وسَعدٌ قائِمٌ عَلى بابِ حُجُراتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَنتَظِرُهُ ، فَلَمّا رَآهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : يا سَعدُ ، أتُحسِنُ التِّجارَةَ؟
فَقالَ لَهُ سَعدٌ : وَاللّهِ ما أصبَحتُ أملِكُ مالاً أتَّجِرُ بِهِ! فَأَعطاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله الدِّرهَمَينِ ، وقالَ لَهُ : اِتَّجِر بِهِما وتَصَرَّف لِرِزقِ اللّهِ . فَأَخَذَهُما سَعدٌ ومَضى مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله حَتّى صَلّى مَعَهُ الظُّهرَ وَالعَصرَ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : قُم فَاطلُبِ الرِّزقَ ، فَقَد كُنتُ بِحالِكَ مُغتَمّا يا سَعدُ .
قالَ : فَأَقبَلَ سَعدٌ لا يَشتَري بِدِرهَمٍ شَيئا إلّا باعَهُ بِدِرهَمَينِ ولا يَشتَري شَيئا بِدِرهَمَينِ إلّا باعَهُ بِأَربَعَةِ دَراهِمَ ، فَأَقبَلَتِ الدُّنيا عَلى سَعدٍ فَكَثُرَ مَتاعُهُ ومالُهُ
وعَظُمَت تِجارَتُهُ ، فَاتَّخَذَ عَلى بابِ المَسجِدِ مَوضِعا وجَلَسَ فيهِ فَجَمَعَ تِجارَتَهُ إلَيهِ ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أقامَ بِلالٌ لِلصَّلاةِ يَخرُجُ وسَعدٌمَشغولٌ بِالدُّنيا ، لَم يَتَطَهَّر ولَم يَتَهَيَّأ كَما كانَ يَفعَلُ قَبلَ أن يَتَشاغَلَ بِالدُّنيا ، فَكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَقولُ : يا سَعدُ ، شَغَلَتكَ الدُّنيا عَنِ الصَّلاةِ! فَكانَ يَقولُ : ما أصنَعُ ، اُضَيِّعُ مالي؟! هذا رَجُلٌ قَد بِعتُهُ فَاُريدُ أن أستَوفِيَ مِنهُ ، وهذا رَجُلٌ قَدِ اشتَرَيتُ مِنهُ فاُريدُ أن اُوَفِّيَهُ .
قالَ : فَدَخَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أمرِ سَعدٍ غَمٌّ أشَدُّ مِن غَمِّهِ بِفَقرِهِ ، فَهَبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ قَد عَلِمَ غَمَّكَ بِسَعدٍ ، فَأَيُّما أحَبُّ إلَيكَ حالُهُ الاُولى أو حالُهُ هذِهِ؟
فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا جَبرَئيلُ ، بَل حالُهُ الاُولى ، قَد ذَهَبَت ۷ دُنياهُ بِآخِرَتِهِ .
فَقالَ لَهُ جَبرَئيلُ عليه السلام : إنَّ حُبَّ الدُّنيا وَالأَموالِ فِتنَةٌ ومَشغَلَةٌ عَنِ الآخِرَةِ ، قُل لِسَعدٍ يَرُدُّ عَلَيكَ الدِّرهَمَينِ اللَّذَينِ دَفَعتَهُما إلَيهِ ، فَإِنَّ أمرَهُ سَيَصيرُ إلَى الحالَةِ الَّتي كانَ عَلَيها أوَّلاً .
قالَ : فَخَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَمَرَّ بِسَعدٍ ، فَقالَ لَهُ : يا سَعدُ ، أما تُريدُ أن تَرُدَّ عَلَيَّ الدِّرهَمَينِ اللَّذَينِ أعطَيتُكَهُما؟
فَقالَ سَعدٌ : بَلى ومِئَتَينِ .
فَقالَ لَهُ : لَستُ اُريدُ مِنكَ يا سَعدُ إلَا الدِّرهَمَينِ ، فَأَعطاهُ سَعدٌ دِرهَمَينِ . قالَ : فَأَدبَرَتِ الدُّنيا عَلى سَعدٍ حَتّى ذَهَبَ ما كانَ جَمَعَ ، وعادَ إلى حالِهِ الَّتي كانَ عَلَيها . ۸

1.في المصدر : «الهيبة» ، والتصويب من بحار الأنوار .

2.الفَرَق : الخوف والفزع (النهاية : ج ۳ ص ۴۳۸ «فرق») .

3.في المصدر : «أغفلتي» ، والتصويب من بحار الأنوار .

4.عدّة الداعي : ص ۹۵ ، بحار الأنوار : ج ۱۰۳ ص ۲۴ ح ۲۷ .

5.أهلُ الصُّفَّة : هم فقراء المهاجرين ، ومن لم يكُن له منهم منزل يسكنه ، فكانوا يأوُون إلى مَوضعٍ مُظَلَّل في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية : ج ۳ ص ۳۷ «صفف») .

6.في بحار الأنوار : «فأخذهما» ، وهو الأنسب .

7.في المصدر «أذهَبَت» ، والتصويب من بحارالأنوار .

8.الكافي : ج ۵ ص ۳۱۲ ح ۳۸ عن أبي بصير ، مشكاة الأنوار : ص ۴۷۳ ح ۱۵۸۳ نحوه ، بحار الأنوار : ج ۲۲ ص ۱۲۲ ح ۹۲ .

  • نام منبع :
    دانشنامه قرآن و حديث 1
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری‌شهری، با همکاری: جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    22
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1390
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 59543
صفحه از 584
پرینت  ارسال به