۳ / ۳
پديد آمدن انحصارطلبى در جامعه اسلامى
۲۷.امام على عليه السلام :چون خداوند ، جان پيامبرش را ستانْد ، قريش اين امر (خلافت) را از ما ستانده ، به انحصار خود در آوردند و ما را از حقّى كه از همه مردم بِدان سزاوارتريم ، دور ساختند . پس ديدم كه شكيبايى بر اين (غصب خلافت) بهتر از آن است كه ميان مسلمان تفرقه بيفتد و خون هايشان بريزد . مردم ، تازه مسلمان بودند و دين ، چونان مَشكى كه تكان داده شود ، به تلاطم در مى آمد ، چندان كه كمترين ضعفى ، آن را از ميان مى بُرد و كوچك ترين اختلافى واژگونه اش مى ساخت .
۲۸.امام على عليه السلامـ در پاسخ يكى از يارانش كه پرسيد : با آن كه شما به اين مقام ، سزاوارتر از همه بوديد ، چگونه شد كه قوم شما ، شما را از آن كنار زدند؟ ـ :اكنون كه طالب دانستنى ، پس بدان : غصب كردن اين مقام از ما ـ در حالى كه ما را نَسَبِ برتر و پيوندمان با پيامبر خدا نزديك تر و استوارتر است ـ از آن روى بود كه اين مقام ، امتيازى بود كه جان هاى قومى به آن بخل ورزيدند و جان هاى گروهى ديگر ، سخاوتمندانه از آن گذشتند . داور ، خداست و همگى در روز قيامت به سوى او باز مى گرديم.
۲۹.امام على عليه السلامـ در نامه اى به سهل بن حُنَيف انصارى ، كارگزارش در مدينه ـ :امّا بعد ، به من خبر رسيده است كه عدّه اى از آنان كه با تو بوده اند ، به سوى معاويه خزيده اند [و پنهانى به او پيوسته اند] .
براى از دست دادن شمار اين افراد و از كف دادن كمكشان افسوس مخور ؛ چرا كه گريختن آنان از مسير درست و [از] حق ، و شتابشان به سوى كورى و نادانى ، بهترين دليل گم راهى آنان است و مايه رهيدن تو از [شرّ] آنان .
آنان ، در حقيقت ، دنياپرستانى هستند كه به دنيا روى آوردند و به سوى آن شتافتند ، در حالى كه عدالت را شناخته و ديده و شنيده و فهميده بودند و مى دانستند كه [همه] مردم در نزد ما در حق ، يكسان اند . از اين رو ، به جانب امتيازخواهى شتافتند . نفرين و مرگ بر آنان باد!