۴ / ۲
دو مردى كه بر سرِ هشت دِرهم اختلاف داشتند
۵۷۱۰.الكافىـ به نقل از ابن ابى ليلى ـ: امير مؤمنان ، ميان دو نفر كه در سفرى همراه هم بودند ، داورى كرد . [ داستان ، چنين بود :] هنگامى كه آن دو خواستند صبحانه بخورند ، يكى ، پنج قرص نان و ديگرى سه قرص نان از توشه اش بيرون آورْد . رهگذرى بر آنان گذر كرد و آن دو ، وى را به غذا دعوت كردند . وى [ نيز] با آن دو غذا خورد و چيزى از غذا نمانْد .
هنگامى كه از هم جدا مى شدند ، رهگذر ، به پاداش آنچه از غذاى آن دو خورده بود ، به آن دو ، هشت درهم داد . آن كه صاحب سه قرص نان بود ، به دارنده پنج قرص نان گفت : پول را بين خودمان به صورت نصفْ نصف ، تقسيم كن .
دارنده پنج قرص نان گفت : نه! بلكه هر كدام از ما ، به مقدارى كه نان از توشه اش بيرون آورده ، برمى دارد .
آن دو نزد امير مؤمنان آمدند . هنگامى كه [ على عليه السلام ]سخن آنان را شنيد ، به آن دو گفت : با هم مصالحه كنيد . ماجراى شما چيزى جزئى است .
گفتند : بين ما به حق ، داورى كن .
على عليه السلام به دارنده پنج قرص نان ، هفت درهم و به صاحب سه قرص نان ، يك درهم داد و فرمود : «مگر يكى از شما پنج قرص نان و ديگرى سه قرص نان، از توشه اش درنياورده است؟».
گفتند : چرا .
[ على عليه السلام ] پرسيد : «مگر ميهمان شما در كنار شما به اندازه شما نخورده است؟» .
گفتند : چرا .
[ على عليه السلام ] پرسيد : مگر هر كدام از شما سه قرص نان ، منهاى يك سومِ آن ، نخورده است؟» .
گفتند : چرا .
[ على عليه السلام ] پرسيد : «مگر تو كه سه قرص داشتى ، سه قرص نان ، منهاى يك سومِ آن را نخورده اى ؟ و مگر تو كه پنج قرص داشتى ، سه قرص ، منهاى يك سومِ آن را نخورده اى ؟ و [ نيز ]مگر ميهمان ، سه قرص ، منهاى يك سومِ آن را نخورده است؟
اى دارنده سه قرص نان! مگر [ فقط] يك سوم از نان تو باقى نمانده است؟ و اى دارنده پنج قرص! مگر از نان تو ، [ فقط] دو قرص و يك سومِ قرص ، باقى نمانده است و خودت سه قرص ، منهاى يك سوم آن را نخورده اى؟ براى هر يكْ سوم نان به آن ، دو درهمى داده است .
بنا بر اين ، آن ميهمان ، به صاحب دو نان و يك سومِ نان ، هفت درهم و به صاحب يك سوم قرص نان ، يك درهم داده است .