۳ / ۲۴
ادّعاى مردن شوهر در عدّه طلاق
۵۷۰۷.شرح الأخبارـ به نقل از محمّد بن يحيى ـ: مردى دو زن داشت : زنى از انصار و زنى ازبنى هاشم . او زن انصارى را طلاق داد و پس از مدّتى مُرد .
زن انصارى ـ كه مرد ، طلاقش داده بود ـ ادّعا كرد كه در زمان عدّه است و نزدعثمان بن عفّان ، اقامه دعواى ميراث نمود .
عثمان ندانست كه در اين ماجرا ، چگونه داورى كند و آنان را پيش على عليه السلام فرستاد . على عليه السلام فرمود : «سوگند بخورد كه پس از آن كه [ مرد ،] وى را طلاق داده ،سه بار حيض نديده است و سپس ، ارث ببرد» .
عثمان به زن هاشمى گفت : اين ، داورىِ پسر عمويت است .
زن گفت : مى پذيرم . زنِ [ انصارى] سوگند بخورد و ارث ببرد .
امّا زنِ انصارى از سوگند خوردن ، سر باز زد و ميراث را رها نمود .
۳ / ۲۵
قصاص چشم ، در حالى كه ظاهرا سالم بود
۵۷۰۸.امام صادق عليه السلام :مردى از قبيله قيس ، بنده خود را پيش عثمان آورد كه به چشمش ضربه زده بود و آب در آن جارى بود و با آن چشم ، كه ظاهرا سالم بود ، چيزى نمى ديد .
[ مرد] به بنده اش گفت : «ديه آن را به تو مى پردازدم» ؛ ولى وى نپذيرفت .
عثمان ، آن دو را نزد على عليه السلام فرستاد و گفت : بين اين دو ، داورى كن .
على عليه السلام به برده ديه اش را پرداخت ؛ ولى او قبول نكرد .
همچنان به آنچه داده بودند (مَبلغ ديه) ، مى افزودند تا آن كه دو ديه به وى پرداختند ؛ ولى بنده گفت : من ، جز قصاص نمى خواهم .
على عليه السلام آينه اى خواست و آن را گرم كرد . آن گاه ، پنبه اى خواست و آن را خيس نمود و بر رو و اطراف چشم آن مرد گذاشت . سپس چشمِ مرد را در برابرشعاع خورشيد گرفت و آينه را آورد و فرمود : بنگر !» .
وى نگاه كرد . [ در نتيجه] پيه چشم [ او] ، آب شد و چشمش ظاهرا سالم ماند وبينايى آن از دست رفت .