۳ / ۳
زن متّهم به زنا
۵۶۸۲.امام صادق عليه السلام :زنى را پيش عمر آوردند كه پيرمردى با او ازدواج كرده بود [ پيرمرد] پس از نزديكى با او ، بلافاصله در گذشته بود [ و زن نيز] پس از مدّتى ، بچّه اى به دنياآورده بود .
پسرانِ پيرمرد ، ادّعا كردند كه زن ، مرتكب زنا شده است و بر آن ، گواه آوردند .عمر ، فرمان سنگسار نمودنِ وى را صادر كرد .
على عليه السلام گذرش بر آن زن افتاد . آن زن گفت : اى پسر عموى پيامبر خدا! من ،حجّتى دارم .
على عليه السلام فرمود : «حجّتت را بياور» .
زن ، نامه اى به وى داد و امام عليه السلام آن را خواند . على عليه السلام فرمود : «اين زن ، روزازدواج خويش و روز نزديكى و چگونگى نزديكى پيرمرد با خويش را به شمااعلام مى كند . او را برگردانيد» .
روز بعد ، [ على عليه السلام ] تعدادى از بچّه هاى كوچك هم سن را جمع كرد و آن بچّه راهم فرا خواند و به آنان گفت : بازى كنيد . وقتى سرگرم بازى شدند ، به آنان گفت :«بنشينيد!» . وقتى همه آرام گرفتند ، به سرشان داد كشيد .
همه بچّه ها سرِپا ايستادند . آن بچّه هم ايستاد ؛ ولى هنگام ايستادن ، روى دودست خود تكيه كرد . على عليه السلام او را فرا خواند و جزء ورثه (پيرمرد) قرار داد وبرادرانش را كه به مادرش تهمت زده بودند ، جداگانه حد زد .
عمر به على عليه السلام گفت : چگونه اين حكم را كردى ؟ [ على عليه السلام ]فرمود : «ناتوانىِ پيرمرد را از تكيه دادن پسر به دست هايش [ در هنگام ايستادن] ، فهميدم» .