۱۰ / ۷
خاطرات امام على
۸۲۵.امام على عليه السلام :پيامبر خدا به قصد حَجّة الوداع بيرون آمد. سپس [ در بازگشت] ، به غدير خم رسيد. به دستور او برايش چيزى شبيه منبر ساختند. سپس از آن، بالا آمد و بازوى مرا گرفت [ و بالا برد]، تا آن جا كه سفيدى زير بغلش ديده شد و با صداى بلند، در همان جايگاه فرمود : «هر كه من مولاى اويم، پس على مولاى اوست. خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار!».
پس با ولايت من، ولايت خدا و با دشمنى با من، دشمنى با خدا محقّق مى شود.
خداوند عز و جل در آن روز، نازل كرد : «امروز، دينتان را برايتان به كمال رساندم و نعمتم را بر شما كامل كردم و دين اسلام را برايتان پسنديدم» . پس، ولايت من مايه كمال دين و رضايت پروردگار ـ كه يادش بلند باد ـ است.
۸۲۶.امام على عليه السلام :در روز غدير خم، پيامبر خدا عِمامه اى (دستارى) بر سرم بست و دنباله آن را از پشتِ سرم آويخت. سپس گفت : «خداوند در جنگ بَدر و حُنين، مرا با فرشتگانى يارى داد كه چنين عِمامه هايى داشتند».
ر . ك : ص ۲۵۳ (كامل كردن دين) .
ص ۲۶۹ (تاج گذارى در روز غدير).
ص ۳۲۹ (سوگند دادن هاى على).
۱۰ / ۸
اشعار حَسّان بن ثابت
۸۲۷.المناقب ، خوارزمىـ به نقل از ابو سعيد خُدرى ـ: روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مردم را به غدير خم فرا خواند و فرمان داد تا زير درخت را از خار و خاشاك بروبند ، روز پنج شنبه بود . سپس [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] مردم را به سوى على عليه السلام دعوت كرد و ميان بازوى او را گرفت و آن را بالا آورد، تا آن جا كه مردم، سفيدى زير بغلش را ديدند. سپس از هم جدا نشدند، تا آن كه نازل شد : «امروز، دينتان را برايتان به كمال رساندم و نعمتم را بر شما كامل كردم و دين [ اسلام] را برايتان پسنديدم» .
پس، پيامبر خدا فرمود : «اللّه اكبر از تكميل دين و اتمام نعمت و رضايت پروردگار از رسالت من و ولايت على!».
سپس فرمود : «خدايا! دوستدارش را دوست و دشمنش را دشمن بدار و ياورش را يارى ده و واگذارنده اش را وا بگذار».
پس، حسّان بن ثابت گفت : اى پيامبر خدا! آيا اجازه مى دهى اشعارى بسرايم؟
فرمود : «با بركت خداى متعال، بسراى».
حسّان بن ثابت گفت : اى بزرگان قريش! گواهى پيامبر خدا را بشنويد . و سپس سرود:
روز غدير و در خم، پيامبرشان ندايشان مى دهد.
پس به نداى رسول، گوش فرا ده .
كه: «من مولا و پيامبر شمايم».
گفتند : آرى ! و هيچ ابهامى ۱ نگذاردند.
خداى تو مولاى ماست و تو ولىّ مايى
و هيچ كس را در ميان مردم، نافرمان نمى يابى.
پس به او فرمود : «اى على! برخيز كه من
به پيشوايى و هدايتگرى تو پس از خود ، رضايت دادم».