۶۳۹۱.الكافىـ به نقل از علاء بن كامل ـ: خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه ناگهان صدايى از خانه بلند شد . امام صادق عليه السلام برخاست . سپس نشست و فرمود : «إنّا للّه و إنّا إليه راجِعون» و به ادامه سخن ، باز گشت ، تا از آن فارغ شد . آن گاه فرمود: «ما دوست داريم كه خودمان و فرزندانمان و دارايى هايمان در عافيت [و سلامتى ]باشند ؛ امّا وقتى قضا واقع شد، براى ما روا نيست كه چيزى را كه خدا براى ما دوست نداشته ، دوست بداريم» .
۶۳۹۲.الكافىـ به نقل از قتيبه اَعشى ـ: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم تا از پسرش عيادت كنم . امام عليه السلام را جلوى در ديدم كه غم زده و اندوهگين است. گفتم : فدايت شوم! حال كودك ، چه طور است؟
فرمود: «به خدا ، او درگير همان بيمارى است كه بدان مبتلا است» . سپس [به اندرونى ]وارد شد و مدّتى ماند . سپس در حالى كه چهره اش باز شده و دگرگونى و اندوهش برطرف گرديده بود ، بيرون آمد . اميدوار شدم كه حال بچّه خوب شده است . گفتم : فدايت شوم! حال بچّه چه طور است؟
فرمود : «تمام كرد» .
گفتم : فدايت شوم! آن گاه كه او زنده بود، شما غمگين و اندوهناك بودى ؛ امّا اكنون كه او از دنيا رفته ، حال تو را غير از آن مى بينم. اين چگونه است؟
فرمود : «ما اهل بيت، تنها پيش از مصيبت ، بى تابى مى كنيم ؛ امّا وقتى دستور خدا عملى شد، به قضايش خشنود، و به فرمانش تسليم هستيم»